بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

 

همچنان دارم از درد دندان میمیرم و همسرم دوباره رفت پیش دکتر و خواست آمپولی بنویسد که دکتر فرمودند آن به درد روز اول میخورد الان فایده ندارد ، میدانیم درد دارد ولی باید بسازد:/ از طرفی چهار روز است تقریبا هیچی نخورده ام و دارم از گشنگی هم جان به جان آفرین تسلیم میکنم برای همان امروز من تا صبح عکس خوردنی میگذارم :|...من الان دلم فقط نان و پنیر و گردو میخواهد، به حول و قوه الهی برویم گردو را بگذاریم در دهانمان ببینیم فاجعه ای رخ میدهد یا خیر!

اگر کاله بهم پولی چیزی میدهد باید بگویم پنیر ویلی کاله که پنیر خامه ای ست تقریبا جزو بهترین پنیر های خامه ای بازار است و کم نمک و به شدت خوشمزه( به مزاج بنده البته) که در اکثر دسرهایی هم که نیاز به پنیر خامه ای دارد معمولا آشپزهای گرامی از ویلی استفاده میکنند.

امروز روز سوم است که دارم از درد دندان میمیرم و نصف شب گمانم تمام همسایه ها داشتند فحشم میدادند چرا که بلند بلند گریه میکردم و زمین را چنگ میزدم، احساس میکنم برای روز سوم این حجم از درد نمیتواند منطقی باشد، البته نمیدانم شاید هم منطقی ست!...دقیقا دوساعت مانده به نوبت بعدی داروهای مسکن به ملکوت اعلی میپیوندم از درد و در آن فاصله ی ۶ ساعته کمی بهترم. الان هم در آن فاصله ی ۶ ساعته هستم که میتوانم اینها را بنویسم، وگرنه اگر دوساعت مانده به نوبت بعدی داروهایم بیایید مرا نمیشناسید!... در این سه روز قوت غالبم کلا یک لیوان شیر موز بوده که آنهم همسرم خریده بود آورده بود خانه و چندقاشقی آش رشته که آنهم به زور همسرم بر ته حلقم ریخته شد. و الان مثل آدم های از جنگ برگشته همه چیز دلم میخواهد بخورم اما نمیتوانم مثل ماه رمضان، از همه بیشتر هم دلم قهوه و نون خامه ای میخواهد آنهم بدین شکل که اول انگشتم را بکنم داخل نون خامه ای و خامه هایش را با انگشت بخورم بعد خودِ نون اش را:| آنقدر هم بخورمش تا بترکم:/ ...مدیونید فکر کنید از خیر نون خامه ای هم مانند سایر خوردنی ها در این بلبشوی درد میگذرم، فقط منتظرم همسرم که خسته از کار برگشته و الان دارد خروپف سر میدهد چشمان مبارک اش را باز کند تا بفرستمش با نون خامه ای برگردد بلکن کمی این دلمان از عزا در بیاید و همچین بشورد ببرد:|

دارم از درد جراحی دندانم میمیرم و هربار که دردم به اوج خودش میرسد از شدت دردی که در تمام وجودم میپیچد روی تخت میخزم و آنقدر گریه میکنم، ناله سر میدهم و پاهایم را به هم میکوبم که تا خود به خود کمی آرام تر میشوم، چرا که به دلیل فرم دندان دکتر نتوانست بخیه بزند و گفت برو با دردش بساز، از طرفی آمپولی نوشته بود که گفتم بچه ی کوچک دارم و وقت نمیکنم بروم بزنم چیز جایگزینی بده که گفت گرچه ژلوفن و استامینوفن جواب نمیدهد ولی همان ها را بخور و حالا من از عصر هزاران بار از درد مرده ام...دفعه آخر در تاریکی اتاق پیدایم کرد که داشتم از درد ناله میکردم با سری فرو رفته در تخت تا پسرم با صدایم بیدار نشود، خواست بیایم موزی که برایم له کرده بود را بخورم و خوردن در میان اینهمه درد برایم سخت ترین و نخواستنی ترین کار ممکن است. گفتم فقط بغلم کن...

 

برگ ریزونای پاییز

کی چشم به رات نشسته

از جلو پات جمع میکنه 

برگ های زرد و خسته

 

دیشب ساعت ۹ شب یه کلیپ دیدم از همین کلیپ های اینستایی که داشت الویه درست میکرد، یعنی خودم میرم سر پل صراط یقه ش رو میگیرم حالا ببینید، اصلا نمیدونید تا سر حد مرگ چجوری هوس الویه کردم چرا که از علایق دنیوی من همین غذای بس لذیذ و دوست داشتنیه که وقتی داریمش تا صبحونه هم مشتاقم بخورمش اما خب ساعت ۹ شب نمیشد تازه سیب زمینی بذاری بپزی فلذا باید تا روزی دیگر صبر پیشه میکردم. حالا اینوسط یه چیزی درباره این غذا هست اونم اینکه من نمیفهم چرا بعضیا میخوان به زور یه غذای پرکالری رو تبدیل به یه غذای رژیمی کنن، بابا به پیر به پیغمبر کدو آبپز شرف داره به الویه رژیمی! الویه رژیمیش به درد لای جرز دیوارم نمیخوره، الویه زمانی الویه ست که همچین با خوردنش کیلو کیلو کالری و چربی و کلسترول بدی بره پایین! اگر دنبال غذای رژیمی خوشمزه هستید قطعا الویه به شکل رژیمیش نمیتونه خوشمزه بشه فلذا یا الویه کلا نپزید یا میپزید عین ادمیزاد بپزید!...

از اونجایی که یه بار یه آقایی که یادم نیست کی بود بهم گفت عکس غذا میذارید دستوراتشم بذارید در همین راستا عرضم به حضور انورتون که بنده الویه رو عین آدمیزادش میپزم، و از اونجایی که الویه های خوشمزه ای رو هم به جامعه تا حالا تقدیم کردم پس اگر میخواین الویه ای بخورید که انگشتاتونم بعدش بخورید به شیوه آشپز پنجه طلا بیست و دوی فوریه عمل کنید ضرر نمیکنید!...بنده توو الویه ماست، آب مرغ، فلفل دلمه ای، نمک و فلفل، پودر سیر یا سایر این موارد که بعضیا میزنن نمیزنم. الویه بنده بدین شکله که بعد پخت سیب زمینی و تخم و مرغ رو رنده ریز میکنم و از رازهای موفقیت یک الویه ی خوب و خوشمزه همین رنده ی ریز کردنه، چون همه ی مواد خوب مزه ی همو میگیرن، تخم مرغ هم به نسبت سیب زمینی مقدار اندک نمیذارم، معمولا برای مثلا ۳ تا سیب زمینی خیلی بزرگ ۵ تا هم تخم مرغ میذارم. بعد اگر مرغ هم بریزم که معمولا میریزم اونم یا خیلی ریز با چاقو ریش ریش میکنم یا رنده، بعد خیارشورم ریز خرد میکنم، یه هویج خامم رنده ریز میکنم و از رازهای دیگه ی موفقیت یک الویه، کالباس یا سوسیس داخل الویه ست و از نظر بنده حالا که قراره کلی چربی و کالری بدید بره پایین یهو همه چی باهم باشه! و مطمئن باشید سوسیس یا کالباس در طعم نهایی الویه به شدت تاثیر گذاره مخصوصا سوسیس دودی. اگر کالباس ریختید که اونم با چاقو ریز میکنید و اگر سوسیس کلا یدونه سوسیس رو آبپز کنید که من داخل ماکروفر چنددقیقه میذارم و بعد رنده کنید. سوسیس طعم قوی تری داره از کالباس. نخود فرنگی هم بسته به اینکه حال پختنش رو داشته باشم یا نه گاهی میریزم گاهی خیر ولی به شدت دوست دارم داخل الویه نخود فرنگی باشه. و دست آخرم چند قاشق  بسته به میزان مواد سس میزنم و چندقطره آبلیمو و بعد یه موشامبا! فریزر دستم میکنم و همه مواد رو با دستی که البته داخلش مشماس مخلوط میکنم . دست هم راز دیگه ی موفقیت الویه ست:| 

تا برنامه بعدی شمارو به خدای بزرگ میسپارم.

آبان چه آرام

مهر را

از پاییز گرفت

 

+ امید کلهر

 

 

 به سایه ام در تاریکی اتاق نگاه میکردم که افتاده بود روی زمین، سایه زنی بود با موهای دم اسبی که نشسته بود و فرزندش را در آغوش گرفته بود و تکان میداد تا بخوابد...سایه ام یک مادر بود...مادری که سی سالگی را رد کرده بود...به سایه ی آن زن نگاه میکردم و فکر میکردم آن دختر دیروز با روپوش سورمه ای مدرسه کجاست؟ آن دختر دیروز ۱۸ ساله کجا رفت؟ ۲۰ و ۲۵ و ۲۸ و ۳۰ کجا رفتند؟... اصلا کِی سی سالگی گذشت؟ کِی موهای پسرانه ام بلند شد؟ کِی مادر شدم؟...باورم نمیشود، به سایه ی مادرانه ام نگاه میکنم و هزار بار با خودم میگویم من واقعا یک مادر شدم؟... انگار کسی مداد سفید به دستم داد، در خیالم دور سر سایه ام موهای فر سفید میکشم، میروم به پیری...شعر قیصر امین پور می آید روی لب هایم:

امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من

فردا عصای خستگی ام شانه های تو

نمیدونم اسمش رو چی میشه گذاشت شاید یه رفتار اجتماعی. اما باید بگم من از این رفتار اجتماعی یا هرچیز دیگه که اسمشه متنفرم. درواقع متنفرم از اینکه از یه نفر سوالی بپرسم حالا اون یه نفر میخواد یه پیج کاری باشه که ازش چیزی خریدم، میخواد استادم باشه که بهش پیام دادم، میخواد پشت تلفن یا حتی حضوری با هرکس دیگه باشه و اون یه نفر سوالم رو نصفه جواب بده! مثلا متنفرم از اینکه برای یه پیج کاری بنویسم سلام ببخشید این لباستون قیمتش چنده و اینکه فروش حضوری هم دارید؟ و اون بیاد و فقط قیمت بگه و نگه آیا حضوری هم فروش دارن یا نه و منو مجبور کنه دوباره این سوالو تکرار کنم. یا متنفرم وقتی از دوستی سوالی میپرسم و در جواب فقط یه استیکر میذاره. واقعا یعنی چی؟ کلا جواب ندیم شرف داره به اینکه حال نداشته باشیم دو کلمه جواب بدیم. مثلا امروز از دوستی پرسیدم که منم مجبورم بیام شمال برای همون سوال میکنم: شما رفتی شمال منع تردد نبود؟ جریمه نمیکنن؟ لبخند برای من فرستاده!... واقعا متنفرم از این رفتار. یا یه دوست دارم مثلا بهش میگی سلام خوبی حالت چطوره؟ یه گل میفرسته! خب چقدر مسخره عزیزم!...بارها و بارها با این مدل آدما برخورد داشتم از استاد دانشگاه گرفته که در سوالت دقت نمیکنه و مجبورت میکنه بیست بار سوالتو تکرار کنی و ارزشی برای وقت و نگرانی و استرس دانشجو قائل نیست تا اینروزا که بیشتر خریدام انلاین شده و با پیج های کاری مختلفی ارتباط داشتم و برای پولت ارزشی قائل نیستن و بعد از اینکه پول رو واریز کردی دیگه به زور میان و جواب میدن تا دوست و آشنا و غریبه. قطعا منظورم همه نیستن. اما اونا که اینطورن من ازشون متنفرم:|

ای تمامِ حسین، حسن

ای امامِ حسین، حسن

ای غریب...

دستمو بگیر...

یکی از کارایی که تا صبح مشغول انجام دادنشم اینه که هی بیدار میشم اول سمت چپم پتوی پسرمو چک میکنم که دائم پس میزنه، بعدش سمت راستم پتوی همسرم رو میکشم روش که معمولا روش نیست.و این کار تا صبح هزار بار تکرار میشه بی اینکه اونا بفهمن...

 

واقعیت اینه که کلا ۸ تا دونه فیله استریپس از شب قبل داشتیم که اونم همسرم سرکار بود و نخورده بود و از اونجایی هم که خیلی این غذا رو دوست داره و خب ۸ تا رقمی نبود، من یا باید پطروس فداکار میشدم و فداکاری میکردم و شام نمیخوردم یا هم باید مدیریت بحران میکردم که دومی رو ترجیح دادم، فلذا مقادیری سیب زمینی هم زدم تنگش و با ذرت و کالباسم ذرت مکزیکی درست کردم و از خیارشور هم مدد گرفتم و خلاصه ۸ تا دونه فیله رو به دو قسمت مساوی تقسیم کردم.

+ همه میدونن که من چقدر عاشق آشپزی بودم و هستم اما اینروزا به درجه ای از بی وقتی رسیدم و البته خستگی و بیخوابی که همین که میبینم یه بشقاب غذا موجوده داخل یخچال که بدمش همسرم و چیزی نپزم دنیا رو بهم میدن، از اون طرفم فقط یه مادر میدونه چقدر با بچه تزئین و این قرتی بازی ها سخته فلذا تزئینات بنده در این تصویر تزئین به حساب نمیاد... به جاش به یاد بیارید روزای اوج بیست و دو رو که چقدر هنرهای آشپزیش رو میکرد توو چش و چالتون و تزئیناتشم چش دنیا رو کور میکرد! برای همون این دیگه با بچه خودش کولاکی به حساب میاد :/ پس برید از خدا بترسید اگر توو دلتون گفتید چرا دیوار کجه، چرا در گنجه بازه، چرا دم خر درازه، چرا آب توو تلمبه ست؟ چرا گوشکوب قلمبه ست؟ همینم یعنی یه شیر همیشه شیره، یعنی یه بیست و دو همیشه آشپز پنجه طلاست!:|

+ فیله استریپس هم بدین گونه ست که سینه مرغ رو ورقه های تقریبا نازک و پهن و به حالت دراز دراز میبرید و بعد با گوشکوب هرکدوم رو یه کم میکوبید تا نازک تر بشه برای پخت. بعد شیر و یه زرده تخم مرغ و کمی سس کچاپ و سس خردل و کمی آبلیمو و نمک و فلفل رو مخلوط میکنید و فیله ها رو میریزید تووش تا یکی دوساعت بمونه مزه دار بشه( بذارید داخل یخچال). بعدش در بیارید دونه دونه فیله ها رو بندازید داخل آب یخ بعد دربیارید بندازید توو آرد سفید. آرد سفیدم با نمک و فلفل و بکینگ پودر و آویشن و اگر دلتون خواست یسری ادویه های دیگه مثل پاپریکا و پودر سیر و اینا باید مخلوط بشه. نکته ی این غذا اینه که باید روی فیله ها بعد سرخ شدن به اصطلاح پولکی بشه که برای این کار وقتی داخل آرد انداختید دو دستتون رو ببرید داخل آرد و با کمک دو دست فیله رو درون آرد بغلتونید، به این حالت که انگار از دو طرف با دستاتون دارید آرد میپاچید به سمت فیله و با دو دست همون طور که آردارو میارید سمت فیله ، تند تند فیله رو درون آرد بغلتونید و اگر دلتون خواست پولکیش بیشتر بشه دوبار توو آب یخ و آرد بندازید‌. سه بار نندازید که به شدت سفت میشه، بعد از آرد دربیارید و سرخ کنید، به روح پرفتوح من هم درود بفرستید!