بارالها این نمازهای ما را که یا دارم چادرم را از زیر دست پسرم میکشم بیرون که آمده زیر چادرنمازم قایم موشک بازی میکند و یا چادرم را میکشد و بخشی از شراره های آتشم! میزند بیرون و یا پاهایم معلوم میشود، و گاه با یک دست او را گرفته ام که نیفتد و تسبیحات اربعه میگویم و گاهی در حال سجده دست انداخته ام او را روی کمرم نگه داشته ام که امده روی کمرم و یا دستانم را همچون مجید جان دلبندم دراز کرده ام به این طرف و آن طرف و حتی گاها زیر مبل تا مهری را که پسرک به اطراف قل داده است را بردارم و هرکجا از زمین را که خالی یافتم سریع سجده را میروم تا پسرک به خیال بازی نیاید روی کمرم بلند شود و چه بسا قبله اینوری ست اما من کج شده ام برای سجده آنوری! و حمد و سوره و قنوت و سجده و رکوع اصلا نمیفهمم چه گفتم و چه شد و چه نشد خودت قبول درگاه حق بگردان! و برایم تختی از طلا در بهشت برین ات زیر درختی که از ان شکلات های خارجی ای همچون اسنیکرز و هوبی و بونتی و کیت کت میروید قرار بده و لطفا به فرشتگانت هم بگو فلاسک چای کنار درخت بگذارند و خودشان هی پر و خالی کنند دیگر من بلند نشوم. فقط خدای منان لطفا درختی که به من میدهی ابدی باشد و هرچه کندم و خوردم باز دربیاید! با تشکر.
عالی بود روضه :))