بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

 

هیچ وقت در زندگی ام فکر نمیکردم روزی مانند این زن های قدیمی وقتی سیب زمینی برای شام سرخ کرده ام در کابینت قایم اش کنم تا توسط بچه ها علی الخصوص پسرانشان به غارت نرود!... اصولا من چون خیلی زن نمونه و کدبانویی هستم و لنگه ام نیست و کلا من خیلی خوبم! درست تایمی که همسرم شب به خانه می آید شامم حاضر است اما امروز رو دست خوردم:| یک مدل متفاوتی از بیف استراگانف را در اینترنت دیده بودم و گذاشته بودم سر فرصت امتحان اش کنم، خلاصه از دیشب تکه های گوشت را طبق دستور مزه دار کرده بودم و تا قارچ و پیاز را هم سرخ کرده بودم و ایضا سیب زمینی ها را که خیلی شیک و مجلسی در لحظه آخر بر خلاف دستوری که خوانده بودم و نوشته شده بود گوشت ها بعد از سرخ شدن کاملا میپزد و در دهان آب میشود!، من بعد از سرخ کردن یکی از گوشت ها را خوردم دیدم بله چه جالب کاملا سفت و دندان شکن:/ فلذا مجبور شدم آب بریزم روی گوشت بگذارم تازه بپزد و حتی در نی نی سایت کلی سرچ کنم چکار کنم زود بپزد؟ یکی گفته بود چای خشک بریز و من هم ریختم:| و خب در این فاصله که گوشت بپزد میدانستم جناب همسر دخل سیب زمینی ها را میاورد و طبق عادت همیشگی اش هر غذایی کنار گاز باشد هی میرود می اید میخورد و سیب زمینی هم از آنهایی ست که هرچقدر سرخ کنی کم است:/ مخصوصا برای غذایی مثل بیف که بخش اعظم خوشمزگی اش به سیب زمینی است و صدالبته در راه این سیب زمینی ها من خون دل ها خورده ام و از انجایی که پسرک دلبندم دیگر هرکجا بروم دنبالم می اید و دایم باید یا کنارش باشم بازی کنم یا مراقب باشم اینور انور خانه میرود و بلند میشود اتفاقی برایش نیفتد برای همان شما نمیدانید من این سیب زمینی ها را با چه مشقتی خلال کردم انهم خلال ریز :/ خلاصه که الان سیب زمینی هایمان درون کابینت است تا گوشت به حول و قوه الهی و دعای خیر پدر و مادر و همکاری خانواده آقای رجبی و ایده ی چایی خشک بلکه بپزد بعد از کابینت بکشم بیرون بریزم رویش.

 

این لحظه هزاران بار تقدیم تو باد:|

 

 

همچنان دارم از درد دندان میمیرم و همسرم دوباره رفت پیش دکتر و خواست آمپولی بنویسد که دکتر فرمودند آن به درد روز اول میخورد الان فایده ندارد ، میدانیم درد دارد ولی باید بسازد:/ از طرفی چهار روز است تقریبا هیچی نخورده ام و دارم از گشنگی هم جان به جان آفرین تسلیم میکنم برای همان امروز من تا صبح عکس خوردنی میگذارم :|...من الان دلم فقط نان و پنیر و گردو میخواهد، به حول و قوه الهی برویم گردو را بگذاریم در دهانمان ببینیم فاجعه ای رخ میدهد یا خیر!

اگر کاله بهم پولی چیزی میدهد باید بگویم پنیر ویلی کاله که پنیر خامه ای ست تقریبا جزو بهترین پنیر های خامه ای بازار است و کم نمک و به شدت خوشمزه( به مزاج بنده البته) که در اکثر دسرهایی هم که نیاز به پنیر خامه ای دارد معمولا آشپزهای گرامی از ویلی استفاده میکنند.

امروز روز سوم است که دارم از درد دندان میمیرم و نصف شب گمانم تمام همسایه ها داشتند فحشم میدادند چرا که بلند بلند گریه میکردم و زمین را چنگ میزدم، احساس میکنم برای روز سوم این حجم از درد نمیتواند منطقی باشد، البته نمیدانم شاید هم منطقی ست!...دقیقا دوساعت مانده به نوبت بعدی داروهای مسکن به ملکوت اعلی میپیوندم از درد و در آن فاصله ی ۶ ساعته کمی بهترم. الان هم در آن فاصله ی ۶ ساعته هستم که میتوانم اینها را بنویسم، وگرنه اگر دوساعت مانده به نوبت بعدی داروهایم بیایید مرا نمیشناسید!... در این سه روز قوت غالبم کلا یک لیوان شیر موز بوده که آنهم همسرم خریده بود آورده بود خانه و چندقاشقی آش رشته که آنهم به زور همسرم بر ته حلقم ریخته شد. و الان مثل آدم های از جنگ برگشته همه چیز دلم میخواهد بخورم اما نمیتوانم مثل ماه رمضان، از همه بیشتر هم دلم قهوه و نون خامه ای میخواهد آنهم بدین شکل که اول انگشتم را بکنم داخل نون خامه ای و خامه هایش را با انگشت بخورم بعد خودِ نون اش را:| آنقدر هم بخورمش تا بترکم:/ ...مدیونید فکر کنید از خیر نون خامه ای هم مانند سایر خوردنی ها در این بلبشوی درد میگذرم، فقط منتظرم همسرم که خسته از کار برگشته و الان دارد خروپف سر میدهد چشمان مبارک اش را باز کند تا بفرستمش با نون خامه ای برگردد بلکن کمی این دلمان از عزا در بیاید و همچین بشورد ببرد:|

دارم از درد جراحی دندانم میمیرم و هربار که دردم به اوج خودش میرسد از شدت دردی که در تمام وجودم میپیچد روی تخت میخزم و آنقدر گریه میکنم، ناله سر میدهم و پاهایم را به هم میکوبم که تا خود به خود کمی آرام تر میشوم، چرا که به دلیل فرم دندان دکتر نتوانست بخیه بزند و گفت برو با دردش بساز، از طرفی آمپولی نوشته بود که گفتم بچه ی کوچک دارم و وقت نمیکنم بروم بزنم چیز جایگزینی بده که گفت گرچه ژلوفن و استامینوفن جواب نمیدهد ولی همان ها را بخور و حالا من از عصر هزاران بار از درد مرده ام...دفعه آخر در تاریکی اتاق پیدایم کرد که داشتم از درد ناله میکردم با سری فرو رفته در تخت تا پسرم با صدایم بیدار نشود، خواست بیایم موزی که برایم له کرده بود را بخورم و خوردن در میان اینهمه درد برایم سخت ترین و نخواستنی ترین کار ممکن است. گفتم فقط بغلم کن...

 

برگ ریزونای پاییز

کی چشم به رات نشسته

از جلو پات جمع میکنه 

برگ های زرد و خسته

 

دیشب ساعت ۹ شب یه کلیپ دیدم از همین کلیپ های اینستایی که داشت الویه درست میکرد، یعنی خودم میرم سر پل صراط یقه ش رو میگیرم حالا ببینید، اصلا نمیدونید تا سر حد مرگ چجوری هوس الویه کردم چرا که از علایق دنیوی من همین غذای بس لذیذ و دوست داشتنیه که وقتی داریمش تا صبحونه هم مشتاقم بخورمش اما خب ساعت ۹ شب نمیشد تازه سیب زمینی بذاری بپزی فلذا باید تا روزی دیگر صبر پیشه میکردم. حالا اینوسط یه چیزی درباره این غذا هست اونم اینکه من نمیفهم چرا بعضیا میخوان به زور یه غذای پرکالری رو تبدیل به یه غذای رژیمی کنن، بابا به پیر به پیغمبر کدو آبپز شرف داره به الویه رژیمی! الویه رژیمیش به درد لای جرز دیوارم نمیخوره، الویه زمانی الویه ست که همچین با خوردنش کیلو کیلو کالری و چربی و کلسترول بدی بره پایین! اگر دنبال غذای رژیمی خوشمزه هستید قطعا الویه به شکل رژیمیش نمیتونه خوشمزه بشه فلذا یا الویه کلا نپزید یا میپزید عین ادمیزاد بپزید!...

از اونجایی که یه بار یه آقایی که یادم نیست کی بود بهم گفت عکس غذا میذارید دستوراتشم بذارید در همین راستا عرضم به حضور انورتون که بنده الویه رو عین آدمیزادش میپزم، و از اونجایی که الویه های خوشمزه ای رو هم به جامعه تا حالا تقدیم کردم پس اگر میخواین الویه ای بخورید که انگشتاتونم بعدش بخورید به شیوه آشپز پنجه طلا بیست و دوی فوریه عمل کنید ضرر نمیکنید!...بنده توو الویه ماست، آب مرغ، فلفل دلمه ای، نمک و فلفل، پودر سیر یا سایر این موارد که بعضیا میزنن نمیزنم. الویه بنده بدین شکله که بعد پخت سیب زمینی و تخم و مرغ رو رنده ریز میکنم و از رازهای موفقیت یک الویه ی خوب و خوشمزه همین رنده ی ریز کردنه، چون همه ی مواد خوب مزه ی همو میگیرن، تخم مرغ هم به نسبت سیب زمینی مقدار اندک نمیذارم، معمولا برای مثلا ۳ تا سیب زمینی خیلی بزرگ ۵ تا هم تخم مرغ میذارم. بعد اگر مرغ هم بریزم که معمولا میریزم اونم یا خیلی ریز با چاقو ریش ریش میکنم یا رنده، بعد خیارشورم ریز خرد میکنم، یه هویج خامم رنده ریز میکنم و از رازهای دیگه ی موفقیت یک الویه، کالباس یا سوسیس داخل الویه ست و از نظر بنده حالا که قراره کلی چربی و کالری بدید بره پایین یهو همه چی باهم باشه! و مطمئن باشید سوسیس یا کالباس در طعم نهایی الویه به شدت تاثیر گذاره مخصوصا سوسیس دودی. اگر کالباس ریختید که اونم با چاقو ریز میکنید و اگر سوسیس کلا یدونه سوسیس رو آبپز کنید که من داخل ماکروفر چنددقیقه میذارم و بعد رنده کنید. سوسیس طعم قوی تری داره از کالباس. نخود فرنگی هم بسته به اینکه حال پختنش رو داشته باشم یا نه گاهی میریزم گاهی خیر ولی به شدت دوست دارم داخل الویه نخود فرنگی باشه. و دست آخرم چند قاشق  بسته به میزان مواد سس میزنم و چندقطره آبلیمو و بعد یه موشامبا! فریزر دستم میکنم و همه مواد رو با دستی که البته داخلش مشماس مخلوط میکنم . دست هم راز دیگه ی موفقیت الویه ست:| 

تا برنامه بعدی شمارو به خدای بزرگ میسپارم.

آبان چه آرام

مهر را

از پاییز گرفت

 

+ امید کلهر

 

 

 به سایه ام در تاریکی اتاق نگاه میکردم که افتاده بود روی زمین، سایه زنی بود با موهای دم اسبی که نشسته بود و فرزندش را در آغوش گرفته بود و تکان میداد تا بخوابد...سایه ام یک مادر بود...مادری که سی سالگی را رد کرده بود...به سایه ی آن زن نگاه میکردم و فکر میکردم آن دختر دیروز با روپوش سورمه ای مدرسه کجاست؟ آن دختر دیروز ۱۸ ساله کجا رفت؟ ۲۰ و ۲۵ و ۲۸ و ۳۰ کجا رفتند؟... اصلا کِی سی سالگی گذشت؟ کِی موهای پسرانه ام بلند شد؟ کِی مادر شدم؟...باورم نمیشود، به سایه ی مادرانه ام نگاه میکنم و هزار بار با خودم میگویم من واقعا یک مادر شدم؟... انگار کسی مداد سفید به دستم داد، در خیالم دور سر سایه ام موهای فر سفید میکشم، میروم به پیری...شعر قیصر امین پور می آید روی لب هایم:

امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من

فردا عصای خستگی ام شانه های تو

نمیدونم اسمش رو چی میشه گذاشت شاید یه رفتار اجتماعی. اما باید بگم من از این رفتار اجتماعی یا هرچیز دیگه که اسمشه متنفرم. درواقع متنفرم از اینکه از یه نفر سوالی بپرسم حالا اون یه نفر میخواد یه پیج کاری باشه که ازش چیزی خریدم، میخواد استادم باشه که بهش پیام دادم، میخواد پشت تلفن یا حتی حضوری با هرکس دیگه باشه و اون یه نفر سوالم رو نصفه جواب بده! مثلا متنفرم از اینکه برای یه پیج کاری بنویسم سلام ببخشید این لباستون قیمتش چنده و اینکه فروش حضوری هم دارید؟ و اون بیاد و فقط قیمت بگه و نگه آیا حضوری هم فروش دارن یا نه و منو مجبور کنه دوباره این سوالو تکرار کنم. یا متنفرم وقتی از دوستی سوالی میپرسم و در جواب فقط یه استیکر میذاره. واقعا یعنی چی؟ کلا جواب ندیم شرف داره به اینکه حال نداشته باشیم دو کلمه جواب بدیم. مثلا امروز از دوستی پرسیدم که منم مجبورم بیام شمال برای همون سوال میکنم: شما رفتی شمال منع تردد نبود؟ جریمه نمیکنن؟ لبخند برای من فرستاده!... واقعا متنفرم از این رفتار. یا یه دوست دارم مثلا بهش میگی سلام خوبی حالت چطوره؟ یه گل میفرسته! خب چقدر مسخره عزیزم!...بارها و بارها با این مدل آدما برخورد داشتم از استاد دانشگاه گرفته که در سوالت دقت نمیکنه و مجبورت میکنه بیست بار سوالتو تکرار کنی و ارزشی برای وقت و نگرانی و استرس دانشجو قائل نیست تا اینروزا که بیشتر خریدام انلاین شده و با پیج های کاری مختلفی ارتباط داشتم و برای پولت ارزشی قائل نیستن و بعد از اینکه پول رو واریز کردی دیگه به زور میان و جواب میدن تا دوست و آشنا و غریبه. قطعا منظورم همه نیستن. اما اونا که اینطورن من ازشون متنفرم:|

ای تمامِ حسین، حسن

ای امامِ حسین، حسن

ای غریب...

دستمو بگیر...