بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

کلمات کلیدی

دیدید اشخاص معروف و بلاگرها و غیره مثلا تولدشون مهرماهه بعد توو کل اون ماه قبل و بعد دارن سورپرایزشون میکنن؟! حقیقتا چجوری وقتی روز تولد خود آدم نیست؛ آدم می‌تونه سورپرایز بشه؟!! چجوری ادا خوش‌حالا رو درمیارن؟!

شمارو نمی‌دونم ولی از نظر من روز تولد آدم فقط همون روزه که قشنگه. حتی یک روز قبلش کسی تبریک میگه یا کادو میده اونقدری دلچسب نیست که ببینی همون روز در یاد کسی هستی.

بابا هرکسی یه روز از سال متعلق بهشه؛ همون یه روز ۲۴ ساعته؛ اگر قراره تبریک بگید، اگر قراره کادو بدید، اگر قراره سورپرایز کنید، هر کاری که میخواین بکنید همون ۲۴ ساعت انجام بدید؛ همون روزه که این کارا قشنگه و به دل میشینه!

 

یه عالمه نوشتم از اینکه نون لواش دوست ندارم و امروز همسرم یه خروار نون لواش گرفته بود و دیدم چاره ای نیست سمبوسه شون کردم و کلی هم گذاشتم فریزر. کلی نکات سمبوسه گفته بودم. حتی سمبوسه رژیمی و بدون روغن هم نوشته بودم که چجوری بپزید. از اینکه سمبوسه های بنده زبان زده و خواهان زیاد داره فلذا این مدلی بپزید و بخورید و بیاشامید براتون رفته بودم بالای منبر ولیکن یهو برقامون رفت مطالبم پرید و دیگه حوصله نیست دوباره برم بالای منبر:/

فقط در این حد بگم من داخل سمبوسه پیاز، گوشت چرخ کرده، قارچ و فلفل دلمه و سوسیس و ذرت و رب و نمک و فلفل و ادویه و زردچوبه و آویشن و پنیر پیتزا میزنم.و سمبوسه های بنده تعریف از خود نباشه کشته مرده زیاد داره:/

رفتم با دلقک بازی های مخصوص خودم:/ میگم یه پنج بده من؛ من برم لوسیون شکلاتی بخرم؛ اسپری داو بخرم؛ خلاصه از این چیزا بخرم دلم میخواد:/...بوی شکلات و داو بدم. تو تا حالا زنی که بوی داو بده نداشتی:دی... الحمدالله رب العالمین همیشه با دلقک بازی های بنده خطوط خنده هاش نمایان میشه. میگه داو چیه؟ مارکه؟! میگم اره....با خنده میفرماید: کی گفته زن باید بوی داو بده؟! زن باید بوی ترشی بده؛ بوی پیاز بده؛ بوی عرق و قورمه سبزی بده!:/...و در آخر فرمودن: زن؟! من خودم کارت تورو امروز با خودم اینور اونور بردم اگه پول خواستن ازش بکشم؛ کارت خودم خالیه!:دی

:/

توو سنگین ترین حالت خواب شبانه هم که باشه؛ اما هروقت که بوسش میکنم با همون چشمای بسته توو خواب لبخند میزنه:(... حتی اگر با آروم ترین صدا هم بگم دوستت دارم. باز توو خواب و با چشمای بسته میگه: من بیشتر:(

 

خودم بیشتر بیشتر مامان:(

توی خونمون بوی سیگار پیچیده... واقعا کسی که سیگاری نیست بوی سیگار براش وحشتناک آزاردهنده و خفه کننده ست. نمی‌دونم کسی بیرون داره می‌کشه و بو از پنجره میاد یا داخل خونه ش که از دریچه های حموم دستشویی یا کولر داره میاد؟!... بالاخره بوی سیگار داره میاد...

عرضی نیست جز اینکه:

حالا می‌کشی نوش جون ریه هات؛ بکش!  فقط برادر حداقل بهمن نکش. خفمون کرد!:/

دیگه فکر کنم همه دنیا بدونن که من چقدر عاشق آشپزی ام. و خب امتحان کردن غذاهای جدیدم از چیزای لذت بخش دنیاست برام. یعنی پختنشون... درواقع بیشترین چیزی که من دنبال میکنم اشپزیه... آشپزی برای من یجورایی مرهمه... حال خوب کنه‌..خلاصه عمیقأ از آشپزی کردن لذت میبرم؛ از خلق مزه های جدید لذت میبرم. البته اینوسط در این که خودم و همسرم ایرادی نیستیم در غذا خوردن و همه چیز میخوریمم بی علت نیست که باعث میشه من با فراق بال راحت یانگوم بازی در بیارم... این یک ماه اخیر یسری غذاهای جدید امتحان کردم و پختم که خیلی هاشون رو از اینستا دیده بودم. اما اصلا جزو غذاهایی نبودن که بخوام برای بعدها هم بپزمشون و به همون یکبار بسنده باید کرد و از نظرم ارزش دوباره پختن و پیوستن به غذاهای همیشگی رو نداشتن. حالا در همین راستای قفلی زدن روی غذاهای جدید؛ داشتم جوجه کباب ترش گیلانی میپختم. موادشم گردو و رب انار و سیر و پیاز و نمک و فلفل به مرغ بود. آبلیمو هم خودم اضافه کردم مزه ها بالانس بشه. نتیجه اصلا جالب نشد. اصلا مزه ی جوجه کباب های رستوران های شمالی رو نداد. و خلاصه اینم به تاریخ پیوست. اما وقتی داشتم میپختمش؛ پسرم اومد پای گاز گفت مامان غذا چی داریم؟! گفتم جوجه کباب گیلانی:/ گفت آخ جون جوجه کباب من عاشقشم. بعد گفت ببینمش. بلندش کردم توی ماهی تابه رو ببینه؛ یهو رنگ و رخ سیاهش رو که دید با اینکه اصلا من حرفی از اینستا نزده بودم؛ با اینکه من اصلا غذای جدیدم میپزم نمی‌گم جدیده که بخوره؛ اما یهو گفت: اه مامان بسه انقدر غذاهای اینستا رو میپزی؛ غذاهای معمولی خودتو بپز:/

اونجا بود که شاعر فرمود: نشسته ام به در نگاه میکنم/ دریچه آه میکشد...

میگن حرف راست رو از بچه باید شنفت:/

چشم پسرم:|

مامان من همونیه که خریدای خونه ی خودشون رو بابام انجام میده ولی وقتی چندروز پیش من پشت تلفن گفتم مرغ نیست و لازم دارم نگو چندروزه هی صبح ها بلند میشه می‌ره تره بارها و مغازه های مختلف تا اگر باشه برام بخره و امروز زنگ زده که دارم برات میخرم.

مامان من همون نخیه که منو به زندگی وصل کرده. 

بحث گرونی به کنار؛ اینکه همه چیز چند برابر شده و دارن مردم رو زیر بار گرونی له میکنن به کنار؛ من فقط دارم از یه چیزی حرص میخورم؛ گرون و چندبرابر که میکنید دیگه کمبودش چیه؟! الان مرغ کیلویی ۱۰۵ تومنی شده به قیمت تره بار ۱۳۵ تومن و مغازه ها ۱۵۵. بعد یک ماهه مرغ نیست اونم وسط تهرانش... مغازه ها هستا؛ من منظورم میادین میوه و تره باره. چرا نیست؟! بابا به قیمت خون ما همه چیزو گرون کردید دیگه نبودش چیه؟!

 

اینکه میگن مادر در سال اول تولد فرزندش نصف یک انسان معمولی می‌خوابه هیچ؛ اینکه من شب تا صبح یا دارم پتوهای پس زده طفلانم رو میکشم روشون یا شیر درست میکنم هیچ؛ اینکه مطلقا در طول روز یکساعت پشت هم وقت آزاد ندارم هیچ و علی القاعده فقط وقتی شبا اینا میخواین من میتونم برای خودم باشم و اندکی گوشی دست بگیرم برای همون به موقع با اونا نمیخوابم و بر خستگیم افزوده میشه هیچ؛ یکی از مسائل مهمی که باعث میشه من تا صبح نخوابم قل خوردن های دو طفله... یعنی نمی‌دونم مادری هم درد من هست یا نه؛ تا صبح داری پا و دست و کله ی اینارو از توو حلق ت می‌کشی بیرون:/

آقا ما قبل تولد دخترم؛ مثل آدم میخوابیدیم:دی بدین شکل که پسرم جدا می‌خوابید البته که تا صبح یکی دوباری صدا میزد و باید بیدار می‌شدی می‌رفتی پیشش دوباره خوابش ببره بعد برگردی سر جای خودت. فقط یه مزیتی اینوسط پسرم داشت این بود که خواب شبش سنگین بود و منم بهش نمیگفتم که جدا باید بخوابه؛ میگفتم بیدار شدی دیدی من کنارت نیستم یا دستشویی ام یا آشپزخونه تا بگی مامان میام. برای همون عادت کرده بود نمیترسید هم. از دو سال و نیمگی جدا می‌خوابید با همین منوال. و جالبه بر خلاف تمام بچه ها نصف شبم بیدار می‌شد التماسش میکردیم تو پاشو بیا روی تخت پیش ما؛ نمی‌آمد می‌گفت خودتون! ...دخترم که به دنیا اومد من خب نوزاد رو که نمی‌تونستم تنها بذارم بخوابه؛ باید به هرحال کنارم میذاشتم. پسرمم علی القاعده میخواست اونوقت پیش من بخوابه. از اونجایی که پسرمم کوچیکه و نمی‌تونستم به پسر سه چهار ساله بگم نه تو باید تنها باشی ما باهم؛ هم بزنم حس امنیتش رو بپوکونم هم حس دوست داشتنش از طرف خودمون رو ؛ هم حسادت ایجاد کنم درونش؛ خلاصه من باید دنبال راهی می‌گشتم تا اطلاع ثانوی همه پیش هم باشیم. خب روی تخت خودمون اولا من میترسم نوزاد رو بذارم روی تخت دو نفره؛ اوایل برای اینکه میترسم دست و پاش رو له کنیم. بعد ترم که قل میخوره می‌ترسم بیفته پایین. اتاقمونم جا نداشت تخت دخترمو‌ بذاریم کنار تخت خودمون؛ سه تایی توو تخت ما بخوابیم. از طرفی من وقتی قبلاً سه تایی روی تخت میخوابیدیم حس خفگی بهم دست میداد چون پسرم خیلی خیلی قل میخوره و عملا همسرم که توو دهن دیوار می‌خوابه از دست پسرم؛ منم دارم پرت میشم زمین؛ باز برای پسرم فضا کمه:/ پس تخت خودمون و اتاق خودمون کنکل بود!... اتاق پسرمم که گفتم من تنهایی نوزاد رو نمیتونم ول کنم میترسم از طرفی پسرمم دیگه با این شرایط تنهایی نمیخوابید. آقا خلاصه تنها راه این بود همه کوچ کنیم به سالن پذیرایی. روز اول چهارتایی کوچ کردیم ولی همسرم رفیق نیمه راه شد و گفت من عادت ندارم روی زمین:/ فلذا بهشت الکی زیر پای مادران نیست! از روز دوم من موندم و دو طفلانم که وسطشون می‌خوابم. بماند چقدر داستان داشتیم مبنی بر اینکه پسرم می‌گفت من باید وسط بخوابم و خلاصه از سرش افتاده خداروشکر.

خلاصه الان رسیدیم به مرحله ای که شب ها از یمین و یثار من محاصره میشم و آنقدر این دو عدد طفل قل میخورند و تکون میخورن که خدا شاهده یا در حال کمپوت شدنم؛ یا دایم دارم اینارو از حلق خودم میکنم میندازم اونور:/...باز دو دقیقه بعد یکی دیگه یا اعضا و جوارحی توو دهن بنده ست!

دو ماه پیش دکتر یه نسخه نوشت که کل داروها روی هم شد ۱۹۰ و خورده ای. اینوسطا همین چندروز پیشم از هر کدوم یه ورق خریدم فکر نکنم ۲۰ هزار تومنم شد.یه ورق خریدم تا دکتر از سفر بیاد و وقت ویزیت گرفته میشه موجود باشه؛ گفتم شاید دکتر داروهارو تغییر داد زیاد نخرم ازش؛ بماند اصلا بدون نسخه هم نمی‌دادن به زور گرفتم. حالا امروز دوباره دکتر همون داروها رو نسخه نوشت . از قضا اسنپ صبح بهم پیام داده بود که داروخانه امروز ارسالش رایگانه. منم گفتم خب این نسخه رو آپلود کنم از اسنپ بگیرم دیگه چه کاریه حضوری برم. داروهای بدون نسخه زیاد خریدم از اسنپ اما این اولین بار بود نسخه آپلود میکردم. خلاصه بعد پنج دقیقه پیامک اومد که داروخانه سفارشات رو پذیرفته. رفتم دیدم قیمت داروها و جمع کل رو زده ۴۴۰... حقیقتا فکر کردم من اشتباه کردم که سری پیش ۱۹۰ شده و خب حتما بیشتر شده بوده من یادم نیست!... در همون حین چند دقیقه بعد یه پیامک دیگه اومد که یه داروخانه دیگه سفارشت رو پذیرفته. رفتم دیدم اون زده ۷۳۰:/... 

این داروها خارجی و ایرانی هم نداره کلا یه مدل مشخصه. حرفی ندارم واقعا جز اینکه به این فکر میکردم ماشاالله در این مملکت چه بخور بخوریه! ما که نمی‌دونیم داروخانه کجاست و اعلامم نمیکنن. یعنی وقتی سفارش میاد نمیگن به شما کدوم داروخانه پذیرفته. طرفم که قیمت دارو دستش نیست فقط یه نسخه داره؛ فلذا کی به کیه بذار مام بخوریم.