بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

 

نمیدانم چرا از وقتی ماه مبارک رمضان آمده یکی از دغدغه های نفس گیرم شده است اینکه افطار چه درست کنم؟ سحر چه درست کنم؟ و واقعا کلی فکر میکنم هرروز که چه چیزی درست کنم:| یعنی هرروز انقدر نمیدانم که چه چیزی درست کنم به قصد یافتن ایده میروم داخل پیج های اشپزی بعد به حالت غش کرده و گاهی هم بیان جمله ی وزین" کوفتت بشه" به اویی که دارد میخورد خارج میشوم. قبل از ماه رمضان اینگونه نبودم، اما الان نمیدانم چرا اینگونه شده ام و فکر میکنم هیچ غذایی وجود ندارد که آدم بپزد بخورد :| چرا که در افطار مثلا ما برنج نمیخوریم معمولا، مگر مهمانی باشیم یا مهمان خانه مان باشد و برعکس وعده سحر حتما برنجی باید باشد از ان طرف در افطار هرچیزی نمیشود خورد مثلا گمان نکنم کسی در افطار میرزا قاسمی بخورد و معمولا اش و سوپ و کتلت و کوکو خورده میشود حداقل خود ما که اینطوریم، ولی خب کوکو و کتلت هم مگر چقدر وسیع هستند و انواع و اقسام دارند؟ خلاصه که بنده یکی دوساعت مانده به اذان همیشه اندر خم این موضوعم‌.

خلاصه در راستای چی بپزم جی بپزم دیدم به لحاظ روحی نیاز دارم از جای جای خانه بشنوم : " چه زن کدبانویی دارم" فلذا الان سه شب است هی دارم غذاهای جدید را به منصه ظهور میرسانم و دیگر یکی باید بیاید از برق مرا بکشد. ایشون هم برگر مرغ هستند با حضور افتخاری فوریه کوچک.

اگر آقا هستی همچنان اینم بده خانومت بخونه :دی

 

در ادامه ی پست فوت و فن همسرداری و به عنوان مورد چهارم من باب اینکه چیکار کنید تا همیشه روابطتتون با همسرتون قشنگ و شیرین و اروم باقی بمونه و بعد از ذکر مواردی که گفتم اول از همه ارامش خونتون رو باید حفظ کنید گرچه موارد بسیاره ولی خب مورد بعدی که میخوام بگم ادبیات و رفتار شماست. ادبیات و رفتار شما میتونه یه مرد رو همیشه عاشق نگه داره میتونه هم سرد کنه‌ ببینید اینا که دارم میگم تا وارد زندگی نشید و سالها نگذره شاید هیچوقت متوجهش نشید ولی خب یه واقعیته اونم اینکه هر مردی یه قلقی داره که قطعا بعد یکی دوسال زندگی یه زن اگر زرنگ باشه باید دستش اومده باشه که برای اینکه بتونه حرفاشو بزنه و به عبارتی میخش رو بکوبه باید از اون قلقه وارد بشه‌. درسته که هرکی یه قلقی داره ولی من به جرات میگم قلق اکثر اقایون اینه که از در صلح وارد بشید و حرفاتون رو بزنید. شما اگر درست ترین و بحق ترین حرفای دنیا رو هم بزنید بهشون ولی با حالت دعوا و بحث و عصبانیت و دستوری، قسم میخورم اصلا یدونشم نمیپذیرن ازتون، و مثلا فرض کنید شما دارید یه حرف درستی رو با بحث به همسرتون میگید که مثلا چرا توو جمع فلان حرفو زدی یا چرا میخوای مثلا با دوستت فلان کارو شروع کنی، اگر از در جنگ و دعوا و بلند کردن صدا و جیغ و جیغ بخوای وارد بشی نه تنها بهت گوش نمیده بلکه اخرشم میگه خودم میدونم! حالا تازه اگر به جاهای دیگه نکشه و دعوا بالا نگیره. راهش صلحه، راهش زبون گرم و نرمه، و راهش بلد بودن ادبیاتیه که همسرت دوست داره. و بزرگ ترین مشکل زوجین از نظر من همینه که هم مرد هم زن هرکی با ادبیات خودش با اون یکی حرف میزنه و برخورد میکنه و کسی به ادبیات باب پسند طرف مقابل نگاه نمیکنه. برای مثال ما خانوما اگر صبح که بیدار میشیم ببینیم مثلا همسرمون خیلی بی هوا پیام داده که خوشگلم چیکارا میکنی ؟ همین خوشگلی که بهمون گفته کافیه تا کل روزمون ساخته بشه، حالا همین خانوم فکر میکنه چون خودش قربون صدقه شنیدن رو دوست داره پس با گفتن قربون صدقه و روزی چندوعده گفتن دوستت دارم همون تاثیر رو روی مرد میذاره. نمیگم وقتی شما به فرض به شوهرت میگی دوستت دارم بی تاثیره ها، ولی با تغییر چندتا واژه تاثیر بیشتری میذاری، مثلا به جای دوستت دارم اگر بهش بگی من کنارت خیلی احساس خوشبختی میکنم چون پشتیبان خوبی هستی برام، رفیق خوبی هستی برام، میتونم بهت تکیه کنم قطعا بیشتر روش تاثیر میذاره‌. من معتقدم زبون توو زندگی زناشویی خیلی تاثیر گذاره. چه مردباشی چه زن واقعا با اون زبونت میتونی چموش ترین همسرم رام خودت کنی:| واقعا هم اینطور نیست فقط که خانوما با زبون گرم و نرم آقایون لذت میبرن، آقایونم دوست دارن یه چیزایی بشنون از شما تا دلگرم تر بشن. اما قطعا اون چیزی که اونا دوست دارن از شما به عنوان همسرشون بشنون هی چایی بیاری بگی دوستت دارم، هی میوه بیاری بگی قربون چشات برم و اینا نیست. 

یکی از چیزایی که آقایون دوست دارن از همسرشون بگیرن یا بشنون تاییده! وقتی تایید میشن به عبارت خودمون گنده میشن!:)) و حالا جالبه ماها تا قبل ازدواج حتی تاییدم بلد نیستیم که چجوریه فکر میکنیم هرچی بگه نباید باهاش مخالفت کنیم و این میشه تایید کردنش! درحالی که یعنی وقتی کار درستی میکنه تشویق کنی با زبون خودش، وقتی به خودش مطمئن نیست که فلان کارو انجام بده از پسش برمیاد یا نه بهش بگی که قطعا برمیاد اونم با زبون خودش. برای مثال من خودم اخیرا یه مسئله اقتصادی توو زندگیمون پیش اومد و نیاز به تصمیم گیری داشتیم، قشنگ نظر خودم رو گفتم کاملا هم همسرم با نظر من فکرش مشغول شد یعنی به نظر منم فکر میکرد بعد اخرشم البته واقعا از ته دل میگفتما چون واقعا اینجوریه، میگفتم تو خداروشکر فکر اقتصادیت خوب بوده همیشه هیچوقت بی گدار به آب نمیزنی اینبارم بیشتر فکر کن به نظر منم فکر کن ولی باز خودت قطعا بهتر میدونی‌... همسر شمام قطعا توو یه چیزایی خوب عمل میکنه همیشه، برای همون نامحسوس از طریق همینا تشویق و تاییدش کن. بابا دیگه یه هندونه چیه؟ اگر همیشه هندونه هاش خوبه اون زبونت رو بچرخون و بگو تو همیشه هندونه هایی که خودت انتخاب میکنی عالی میشه نذار فروشنده بهت بده خودت انتخاب کن!( این میشه تشویق و تایید نامحسوس). مثالای زیادی براش میشه زد، مثلا میاد یه وسیله درست کنه با خاک یکسانش نکن و نگو حالا بذار یه زنگ بزنم نمایندگیش! اگر میگه خودم میتونم درستش کنم، از اونور تو نرو دنبال دفترچه راهنمای وسیله ت بگرد تا شماره خدمات پس از فروش رو دراری و هی بگی حالا بذار یه زنگ بزنم نمایندگی بیاد بهتره مطمئن تره!... بخدا این مورد که میگم توو ۸۰ درصد خونه ها هست، حتی جالبه مثلا به خود منم بقیه میگن مثلا ماشین لباسشوییت خراب شده زنگ زدی نمایندگی و وقتی بخوام به فرض بگم خود همسرم میگه درستش میکنم میگن وااای نه بگو نمایندگی بیاد اونا بلدن چیکار کنن اینجوری بدتر نشه حالا؛ و من واقعا این یه مورد رو اصلا نمیفهمم چرا خانوما رفتاری رو میکنن که برای آقا با خاک یکسان شدن فرقی نداره، وقتی شما میگی بذار حالا نمایندگی بیاد یعنی بهت اطمینان ندارم، یعنی کار تورو قبول ندارم، یعنی کار همه رو قبول دارم جز تو، یعنی منی که زنتم باورت ندارم، یعنی تو بی عرضه ای و از پسش برنمیای، یعنی تو نمیتونی، یعنی تو خرابکاری، یعنی قبولت ندارم! شمای خانم منظورت یدونه از اینا هم نیستا، شما فقط دلت برای وسیله میسوزه که خراب تر نشه میگی متخصصش بیاد ولی برای اقا همه ی جملات بالا القا میشه. و چیزی که اصلا توو این مورد نمیفهمم اینه که حالا به فرضم اقایی بزنه وسیله رو خراب کنه، خب خودش مگه نمیخواد پولشو بده دوباره بخره؟ چرا جز میزنی پس فرزندم؟ بذار بره توو دلش یا درستش میکنه و غرور و تکبرش قلبتو خش میندازه:دی و به خودش میباله و باد میکنه یا میزنه داغون میکنه و خودش دیگه دفعه بعدی نمیره سراغ وسیله ای و مجبوره دوباره پول بده بخره، فقط اینوسط شما با یه رفتار ساده حس بی اطمینانی بهش منتقل کردی و این برای مرد خیلی دردناکه. یا مثلا دیدم موقعی که ادرسی رو پیدا نمیکنید، خانومه هی میگه بزن توو نشان ببینیم از کجا بریم، خب بلد نبودی میگفتی من لوکیشن بگیرم، وای دوساعته داریم دور خودمون میچرخیم خب تو نباید آدرس درست بگیری؟ مگه تو نگفتی بلدی الان چهارساعته معطل شدیم و هی عین مته مغزشو میخورید و دوباره همون حس های بالا رو بهش منتقل میکنید که بی عرضه ست و قبولش ندارید. خدایی چی میشه برگردی بگی خیابونا هرروز تغییر میکنه آدم نقشه راهم که باشه مثل تو که ماشالا همه جارو بلدی، بازم یه جاهایی رو گنگ ساختن ادم گیج میشه!.. 

پس همسرتو تشویق کن تایید کن. وقتی کاری هرچند کوچیک برات میکنه قدردانی کن اگر دوست داری دوباره برات بکنه راهش تشکر و گنده کردن اون کاره‌. بخدا من خیلی میبینم مثلا دختر پسر رفتن بیرون هی پسره میگه برات ابمیوه بخرم؟ سمبوسه بخوریم؟ برات این کیفو بخرم؟ دخترم حالا از روی هرچیزی اصلا شما بگو برای اینکه پسر به زحمت نیفته و خرج نکنه هی میگه نه، حالا خدایی فکر میکنید شوهرتون دوست داره این کارو؟ و میفهمه که شما چقدر زن قانع و خرج نکنی هستی؟:/ از قدیم یعنی مادربزرگا میگفتن وقتی شوهرتون میخواد چیزی براتون بخره نگید نه، یا وقتی چیزی براتون میخره نگید چرا !... ببینید لحظه ای که همسرتون داره به شما میگه بگو یه چیزی برات از اینجا بخرم، ابمیوه بخوریم؟ هوس گوجه سبز نکردی؟؟ اون دوست داره و لذت میبره اون لحظه برای شما چیزی بخره و نخریدن رو اون لحظه خوشش نمیاد و درکم نمیکنه اون لحظه که شما داری مثلا ملاحظه جیب اون رو میکنی. شمام وقتی میبینی خودش میگه پس قبول کن بذار خوشحال بشه لذت ببره از اینکه برات داره کاری میکنه. یا طرف مثلا یه چیزی برای زنش یا خونه خریده، مثلا شما فرض کن همکارش سرکار عسل اورده برای فروش و اینم یه شیشه عسل خریده برای خونه، میاره و میگه برات عسل گرفتم. حالا زن آگاه کیه؟ زن اگاه زنیه که حتی اگر ده شیشه عسلم داشته باشن، حتی اگر عسل خورم نباشن اصلا، حتی اگر عسلی که براش خریده اب و شکر باشه و غیراصل و آشغالی! اما تشکر میکنه و نمیگه و غر نمیزنه که چرا خریدی؟ چون میخواد که شوهرش بیشتر از این کارا کنه، بیشتر براش چیزی بخره، پس یجوری رفتار نمیکنه که طرف پشت دستش رو داغ بذاره که دیگه چیزی نخره چون میگه بخرم میخواد غر بزنه، هم پولمو بدم هم جونم؟ ولم کنا. اما زن ناآگاه: وااای عسل خریدی؟ عسل کی میخوره اخه؟ بعد مگه اصله؟ الان نگاه یخچالو خدایی ما اینهمه عسل داریم تو باز عسل خریدی؟ من چیکار کنم الان با اینهمه؟ میبینی که نمیخوریم خب یه چیز دیگه به جاش میخریدی. و اما نتیجه ی دل انگیزش: باشه نمیخوای بذار میبرم میدم به کسی!( جمله ی اکثر قریب به اتفاق اقایون در این مواقع) و در بلند مدت: هیچی دیگه نمیخرن برای اون زن چون با خودشون میگن هم پول بدم هم غر بشنوم؟ خب مگه دیوونم؟ پولم توو جیبم میمونه غرم نمیشنوم. 

حالا با همین مثال بالا یه نکته اساسی دیگه رو بگم . اگر میخواین همسرتون یه کار مثبت و خوب از نظر شمارو تکرار کنه یعنی اگر رفتاری تووش میبینید که باب پسندتونه و دوست دارید همیشه انجام بده راهش تشویق غیر مستقیمه.و قدردانی بابت کارهاش. من به ضرس قاطع میگم شما با قدردانی کردن از شوهرتون از اون یه اَبَر مهربون همیشگی برای خودتون میسازید. چون برای کارهاش وقتی ازش قدردانی میکنید و خوشحالی شمارو میبینه هی تکرارش میکنه . برای مثال وقتی اومده یه بستنی مورد علاقتون رو گرفته، عین ماست تشکر نکن و بگو قربونت برم ، بابا اون قربونت برمو نمیخواد، ولی اگر واقعا ذوق کنی بگی وای بستنی مورد علاقم، قربونت برم که همیشه منو خوشحال میکنی و میدونی من چیا دوست دارم، مرسی که همیشه با خوراکی های مورد علاقم میای! حالا اگر شوهرتون هیچوقتم با خوراکی های مورد علاقه شما خونه نیومده باشه اما وقتی شما میگی مرسی که همیشه این کارو برام میکنی درواقع داری نامحسوس این کار رو توی ذهنش ملکه میکنی و اون باورش میشه که همیشه این کارو میکنه و به عنوان یه رفتار روتین من بعد ادامه میده. یا مثلا وقتی یه بار اومد بهتون گفت فلان کارو میخوام بکنم، بلد باشید در طی فواصل بعدی زندگیتون گاه و بی گاه به موقع اش مثلا هی بگید تو خداروشکر از اون مردهایی هستی که تکرو نیستن و با زنشون مشورت میکنن! شاید باورتون نشه ولی به طور خودکار من بعد برای کارای بعدیشم میاد باهاتون مشورت میکنه. مخصوصا اینکه کارهای خوبش رو توو جمع بُلد کنید. به فرض اگر یه بار کمرتون درد میکرده بلند شده جارو زده از من میشنوید تا سالیان سال توو جمع مثلا بگید همسر من خدایی توو مریضی خیلی کمکم میکنه، اصلا بفهمه کمردرد دارم امکان نداره بذاره جارو بزنم! باور کنید به طور غیر مستقیم با همین ادبیات شما این رفتار رو توو ناخودآگاه همسرتون بردید و اون خودش هروقت شما مریض بشی بیشتر حواسش بهتون هست... به فرض خیلی دوست دارید توو جمع و جلوی خانوادش بهتون برسه، نیا چهارروز دعوا کن که تو اصلا حواست به من نیست توو جمع و من داشتم با هسته گیلاس خفه میشدم تو اونور داشتی با پسرعموت میخندیدی اصلا حواست بهم نبود، به جاش و به موقع اش ناراحتیت رو بگو از این موضوع و اینکه دوست داشتی چجوری باهات رفتار کنه ولی اگر میخوای دفعه بعدی که دستتو با چای سوزوندی :| حواسش بهت باشه ادبیات درستی به کار ببر تا فرو بره توو مغزش و حک بشه، بگو تو همیشه توو جمع حواست به من هست، و من خیلی از این کارت ممنونم خوشحال میشم بیشتر حواست باشه که اگر مثل امروز با هسته گیلاس داشتم خفه میشدم بفهمی چون اون لحظه که داشتم خفه میشدم خیلی ترسیده بودم اگر پیشم بودی حس بهتری داشتم:دی...بعدم در طول سالیان گاه و بیگاه هی درمواقع مناسب بگید تو خدایی خیلی توو جمع حواست به من هست، کاش همه مردا اینطور بودن( حتی مثالم براش بزنید که قشنگ حک بشه توو  مغزش که باید چیکار کنه:دی) مثلا بگید تو همیشه اول برای من برنج میکشی و حواست هست به غذام، همیشه بچه رو میگی  بده به من تو بخور، ازم پیش مامانت همیشه تعریف میکنی، کاش بقیه اقایونم عین تو بودن! هی در طی فواصل کارهای خوبش رو بلد کنید تا ناخوداگاه همه این کارها رو مداوم انجام بده‌. پس اگر میخواین همیشه بهتون محبت کنه باید قدردانی کنید حتی برای چیزای به ظاهر کوچیک و کارهای خوبش رو ببینید و بزرگ کنید و تشکر کنید و بلد کنید. 

مورد بعدی که درواقع یه راز مگوئه که شاید خود اقایونم خیلی این مورد رو بهش دقت نکرده باشن اینه که هرچی که هست رو بین خودتون بذارید بمونه. هر اختلافی، هر بحثی، هر دعوایی که نمک زندگیه و پیش میاد بذارید زیر سقف خونتون و بین خودتون دوتا بمونه، مردها شاید خودشونم ندونن! اما تا مادامی که بین خودشونه ممکنه تا اخر عمرشونم کنار زنشون زندگی کنن با همه بحث ها و اختلافات‌ اما همین که بحثی به خارج از خونه بکشه و بسط پیدا کنه و کل خانواده ها و فک و فامیل اختلافاتشون رو بفهمن و در اصطلاح دیگه ابروشون بره اونوقته که دیگه چیزی برای از دست دادن ندارن و به راحتی قید همه چیز رو میزنن اول از همه قید شمارو. پس هرچقدرم اختلاف داشتید اگر زندگی کردن با همسرتون رو دوست دارید هیچوقت نذارید از سقف خونتون بره اونورتر. هرچی باشه شما دوتا خودتون بالاخره حلش میکنید و دو روز بعدشم آشتی میکنید اما وقتی همه بفهمن دیگه اختیار زندگیتون دست خودتون نیست. 

در همین راستا یه چیزی هم دوست دارم داخل پرانتز بگم اونم اینکه همه چیز رو یهو و یه جا رو نکنید! نازهاتون رو کم کم خرج کنید! نذارید دیگه هیچ نازی نمونده باشه و به تبعش هیچ نازکشی. برای مثال وقتی با همسرتون بحثتون میشه همه چیزو خرج نکنید، یه چیزی، یه تهی بذارید برای آخرش! واضح تر بخوام بگم ببینید وقتی شما با همسرتون آشنا میشید ما دخترا چون تازه نازکش پیدا کردیم دیگه گاهی گند نازو درمیاریم و دیگه به این فکر نمیکنیم که داریم همه بلیطامونو باطل میکنیم! انقدر اولش ممکنه برای چیزای پیش پا افتاده مثلا بریم توو قیافه و بهش بگیم ناراحتیم با این هدف که بیاد نازمونو بکشه:| که کلا از اونور بوم میفتیم. من یادمه توو برنامه گلبرگ زندگی یه بار یه آقایی زنگ زد گفت من با خانومم عقدم بعد خانوم من خیلی الکی ناراحت میشه و هی قهر میکنه نمیدونم چیکار کنم دارم زده میشم، کارشناس برنامه اقای دهنوی که از نظر من حرف نداشت واقعا و خیلی درجه یک بود، گفت توو دوران نامزدی کلا خانوما نازشون زیاده عروسی کنید بهتر میشه. همیشه هم یه جمله داشت که میگفت زن ها اهل ناز و مردها اهل نیازن. ببینید مثلا فرض کنید الان شما در دوره نامزدی و عقد هستید، از همین اول بسم الله برای چیزای واقعا پیش پا افتاده وقتی ناراحت بشید و ناراحتیتون رو هی به همسرتون اعلام کنید یا اون هی ببینه شما چپ و راست برای هرچیزی رفتی توو قیافه ، جواب اسمسشو نمیدی، جواب زنگشو برای چندساعت نمیدی، هی میاد دستتو بگیره بذاره رو دنده هی دستتو پس میکشی، هی با الفاظ مهربون صدات میکنه هی شما"..." رو زدی به برق حالا اون که نمیدونه شما درواقع دلت میخواد اون هی بیاد نازتو بخره هی منت کشی کنه هی قربون صدقه ت بره! خب اوایلش همه این کارارو هم برات میکنه، اما یه بار دوبار سه بار بیست بار، دیگه از یه جایی به بعد این کار شما براش عادی میشه. یعنی شما کافیه برای هرچیزی من بعد بری توو قیافه ، منت کشی نمیکنه که هیچ، کلا دیگه حتی نمیپرسه چرا رفتی توو قیافه؟ توو دلشم میگه این عادتشه بابا من دست توو دماغمم کنم این میره توو قیافه!...پس رفتن توو قیافه رو همه جا خرج نکن، بذار به جاش خرج کن که نازکشی باقی بمونه، حالا این بلیطتو سوزوندی، میبینی دیگه مواقع ناراحتی رفتن توو قیافه جواب نمیده و طرفت عین خیالش نیست، حرصت میگیره و گریه میکنی توو بحثا یا مواقع ناراحتی، خب اولین بار دومین بار شاید برای بیستمین بار با گریه تون متحول بشه از خودش بدش بیاد پاشه بیاد حتی بغلتون بکنه ولی اگر همین گریه رو هم مدام خرجش کنی دیگه بعد از چندبار که این رفتارو ازتون ببینه روشو میکنه اونور میخوابه. یا حالا عده ای از خانوما شروع میکنن تهدید و خط و نشون که میرم و ال و بل، این تهدیدا هم تا یه جایی نازکش داره و طرف میگه نه نکن، بعدش میگه به سلامت!... از اونور یا اونایی که تقی به توقی میخوره جوراباشونو میپوشن که قهر کنن برن یا واقعا بلند میشن میرن قهر میکنن، اینا هم چندبار اول طرفشون منت کشی میکنه یا جلوشونو میگیره و میگه نرو یا میره دنبالش اما از یه جایی به بعد اگر هی تکرارش کنی اونقدر براش عادی میشه که خودش در خونه رو باز میکنه میگه خوش امدی ...میدونید چی میخوام بگم؟ میخوام بگم برای هر چیز الکی و پیش پا افتاده ای خودتونو و طرفتون رو ناراحت نکنید. اونقدر قوی بشید و باشید که واقعا سر چیزی ناراحت بشید که ارزش ناراحتی رو داشته باشه، وقتی ناراحتیتون رو مطرح کنید که واقعا اون موضوع داره شمارو رنج میده، یه چیزی همیشه برای نازکشی نگه دارید، اگر حتی دعوا کردنتون گریه کردنتون هم به موقع و به جاش باشه طرف مثل روز اول نازتونم میکشه. اون قهرو الکی هدرش ندید. قهرو بذارید مال وقتی که واقعا دیگه هیچ راهی برای اصلاحش پیدا نمیکنید، بذارید زمانی خرجش کنید که بتونید نتیجه دلخواهتون رو بگیرید. قبلش تمام راه ها رو برای هیچ و پوچ نرفته باشید و فرد مقابلتون رو به بحث ها و گریه ها و قهرها و بچه بازی عادت ندید طوری که دهن باز کنید حرف درستم بزنید بگه تو عشق بحثی ولم کن! برای خودتون چیزی نگه دارید، نازم جا و مکان خودش رو داره...

خلاصه ادبیات و رفتارتون رو درست کنید و به قول دکتر فرهنگ بذر خوب بکار تا بذر خوب دریافت کنی، هرچی میخوای بهش بگی هرجمله ای، اول مزه مزه کن ببین بهترین جمله ای که میتونی بسازی و بگی چیه همونو بگو .حالا من خودم یه اصلی رو بهش باور دارم اونم اینکه هرجوری دوست داری همسرت باها خودت و خانوادت رفتار کنه تو هم باهاش رفتار کن، به نظرم با همین یدونه اصل اگر افراد همیشه رعایتش کنند زندگی ها تا آخرین قطره ش گلستانه. 

+ اگر مثل پایینی این پستم خوندید، منم این سلسله پست ها رو ادامه میدم وگرنه میرم به خونه زندگیم میرسم :دی

 

یادم هست خواهرزاده ام سالها قبل بیمار شد، یک سرماخوردگی ساده، او را بردیم دکتر و من هم همراه خواهرم رفتم، باید از او خون میگرفتند. او گریه میکرد و با زبان کوچکش هی میگفت عمو توروخدا امپول نزن و خواهرم که روی صندلی نشسته بود های های پا به پای فرزندش گریه میکرد و من هم نقشم این بود که هی بگویم تو چرا گریه میکنی آخر؟ وا یعنی چی آخر؟...فکر میکردم خودم مادر قوی ای بشوم، یعنی مادر دل و جرات داری که با هرچیز کوچکی فرو نریزد، اما خب خیلی زود فهمیدم از من مادر دل و جرات داری در نمی آید چون دقیقا نقطه ضعفم همین موجودی ست که پاره ی تنم است. این را در سه روزگی فرزندم فهمیدم وقتی برای ازمایش زردی در اتاق ازمایشگاه را بستند و دختر و پسر کاربلدی خواستند از پسرم خون بگیرند و من در اوج حال جسمی ای وحشتناک که از سردرد دلم میخواست بمیرم و لرز تمام بدنم را گرفته بود، روی صندلی های یخ بیمارستان پشت در اتاق نشسته بودم و به پهنای صورت با گریه هایش که به گوشم میرسید گریه میکردم و زنی که نگاهم میکرد از دور میگفت: مادر همین است!...این را هنگام ختنه پسرم فهمیدم وقتی دختر نابلدی آمد از پسرم خون بگیرد و او هق هق و ضجه میزد و او رفته بود و حالا بلدشان تازه آمده بود و اجازه نمیداد من در اتاق بمانم و به همسرم میگفت خانومت را بیرون نکنی خون نمیگیرم و منی که اهل دعوا با جماعت نیستم پشت در اتاق به پهنای صورت اشک میریختم با شنیدن هق هق پسرم و بر سر زن ازمایشگاهی فریاد میزدم. این را امشب فهمیدم وقتی پسرم دهانش خورد به لبه میز تلویزیون و فقط یک لحظه دیدم لثه اش پر از خون شد و منی که فقط بر صورت خودم  میزدم و وای خاک برسرم گویان گریه میکردم و در لحظه هزار بار مردم. همسرم بچه را بغل کرده بود و دهانش را پاک میکرد و از طرفی بچه را آرام میکرد و از آنور هی با لبخند به من میگفت عزیزم قوی باش ، چیزی نشده بچه میترسه، تو باید قوی باشی دختر!... بهم بگو مرد آخر چگونه میشود در نقطه ای که در اوج ضعفی قوی باشی؟!... وای امان از مادر بودن... و شما چه میدانید در دل مادر چه میگذرد؟...

* اگر اقا هستی بده این پست رو خانومت بخونه‌.

اگر بخوام بی هیچ حرف پس و پیشی برم سر اصل مطلب راستش اینروزا خیلی میبینم هرکی یه پیجی زده و بسته به نوع تخصصش که حالا یا کارشناس رابطه ست یا کارشناس خانواده ست و یا در همین حوزه هاست، پکیجی رو برای بهتر شدن روابط بین زوجین و دوتا دوست و ... ارائه میکنند با خدادتومن هزینه و میلیونی. من نمیگم اونا به درد نمیخوره، چرا به درد میخوره چون اونا علی القاعده متخصص این امر هستن و حرفاشون قطعا بی تاثیر نیست اما میخوام بگم اگر آدما توو روابطشون با طرف مقابلشون چندتا چیز به ظاهر ساده رو همیشه رعایت کنند هیچوقت نیازی پیدا نمیکنن برن میلیونی هزینه کنن و چهارتا مطلب بخرن و بخونن و خودشون و طرف مقابلشون رو بخوان تغییر بدن. من خیلی کوچیک تر و بی تجربه تر از اونی هستم که بخوام اینجا مسائلی رو مطرح کنم ولی صرفا جهت اینکه شاید کمکی کرده باشم دوست دارم یسری چیزارو به زبون خودم براتون بگم تا اگر ازدواج کردید یا هنوز نکردید ولی همیشه یادتون بمونه و روابطتتون رو همون طور گل و بلبل با همسرتون همیشه بتونید حفظ کنید. 

میدونید خب وقتی شما با یه نفر آشنا میشی و وارد رابطه میشی و به ازدواجم ختم میشه، خب اولش همه چیز شیرینه، درواقع روزهای شما و لحظه های شما و ثانیه های شما فقط توو خوشی و حال خوب و قربون صدقه میگذره و خودتون رو خوشبخت ترین آدم روی زمین میدونید. اما خب داستان این نیست، همه میدونن دوران آشنایی خیلی شیرینه، دوران عقد اگر اختلافاتی بین طرفین نباشه خیلی شیرینه، اما خب چی میشه که یهو بعد سالها زندگی مشترک اون هیجانات و لحظات سراسر خوش و قربون صدقه های راه به راه فروکش میکنه؟! خب طبیعیه که این فروکش کردنه تا حد بسیاریش طبیعیه چون خب شما اوایل آشنایی نه به گذشته فکر میکنی نه به آینده، هر چندروز یکبار همو میبینید برای چندساعت و خب دلتنگی و دوری و عشق همه دست به دست هم میده تا فقط توو اون چندساعت بخواین دل بدین و قلوه بگیرین اما خب بعد ازدواج شما شبانه روز کنار همید، درگیر مسائل مختلف زندگی هستید و به عبارتی نمیشه اصلا اون هیجانات اولیه باقی بمونه و جاش رو به یه عشق باثبات تر میده. تا اینجای داستان هم مشکلی نیست اما خب من میخوام درباره این حرف بزنم که چیکار کنیم تا همیشه مثل روزای اول رابطمون با همسرمون قشنگ باشه و شیرین؟ حتما شنیدید که میگن زندگی مثل یه گلی هست که باید بهش رسیدگی کرد. واقعا ازدواج کردن از نظر من هنر نیست، بلکه حفظ زندگیته که هنره‌. من موارد زیادی رو میخونم و میشنوم و میبینم که زندگی هاشون بهم خورده سر چی؟ باید بگم سر مسخره ترین چیزهایی که ماها تا وقتی مجردیم بهش میخندیم و شعار های قشنگ میدیم که ماها بلدیم یه رابطه درست رو، ولی از نظر من اتفاقا در چیزی که اکثر قریب به اتفاق ما کمیتمون لنگ میزنه و آموزش ندیدیم همینه که چطور باید زندگی کنیم با همسرمون؟!...ماها وقتی مجردیم فکر میکنیم بلدیم زندگی کنیم ولی وقتی وارد زندگی متاهلی میشیم کافیه کمی از خودمون فاصله بگیریم و از دور به خودمون نگاه کنیم تا ببینیم چقدر چیزا هست که ما بلد نیستیم.

اولین چیزی که دوست دارم بگم اینه که برای داشتن یه رابطه ی همیشه خوب با همسرتون باید همیشه یه حریمی رو حفظ کنید و نذارید حریم های بینتون شکسته بشه. اینکه میگم حریم منظورم این نیست که به همدیگه تو هم نگید، منظورم اینه که اگر یسری حریم ها رو حفظ نکنید طرف مقابلتون رو کم کم و همچین نرم نرمک به خودتون سرد میکنید و اونوقت به خودتون میاین میبینید اون آدمی که توو دوره آشنایی برای شما میمرد و طاقت دیدن ناراحتی شمارو نداشت الان شما جلوش اشک تمساحم بریزی از ناراحتیه مثلا یه موضوعی، عین خیالش نیست و همون طور که دراز کشیده شبکه های تلویزیون رو جا به جا میکنه!... اول روی صحبتم با خانوماست بعدشم توو موردهای بعدی میرم سراغ آقایون چون خواننده های آقا و متاهلم کم ندارم. خب من به جرات میگم خانوم عزیز اگر یسری کارا رو بکنی یا داری میکنی و نخوای دست ازش برداری به خودت میای میبینی شوهرت که قبلا جز قربون صدقه چیزی بلد نبود بهت بگه الان حتی دیرتر از سرکار میاد که فقط کمتر ببینتت. اما اولین اصل مهم که مخصوصا خانوما باید رعایت کنن چیه؟ اگر شمای خانوم فقط و فقط یه کار بلد باشی توو زندگیت بکنی شوهرت هیچوقت حتی دلش نمیخواد یکساعت از خونه بره بیرون و جدا بشه ازتون: اون اصل اینه که ارامش خونه رو حفظ کن خانوم خونه. مرد ارامش نداشته باشه زیر سقف خونش، سرد میشه فراری میشه ازت. روحش ازت فاصله میگیره. 

حالا چجوری آرامش خونت رو حفظ میتونی بکنی؟ یا به عبارتی چیا باعث میشه آرامش خونت و به تبع اون آرامش همسرت بهم بخوره؟ چیزای زیادی هست ولی من با قطعیت میگم اولیش بدگویی و عیب جویی و حرف دراوردن های مداوم و حرف زدن درباره خانواده شوهرته مخصوصا مادر پسر. پسرا هم مثل ما دخترا رو خانوادشون مخصوصا مادرشون حساسن تعصب دارن شاید چیزی نگن ولی مطمئن باشید با هر عیب جویی ای که میکنید دارید خودتون رو توو نظرش کوچیک میکنید و حقیر و بی ارزش. اگر فرض بگیریم خانواده شوهر رفتارایی میکنن یا حرفایی میزنن که شما به حق ناراحت میشید و دوست دارید به همسرتون بازگو کنید و اونم بدونه، خب منطقی ترین حالتش اینه که توو یه روز آروم و حالت آروم بهش بگید. اما من حرفم اینه حالا اومدی و بهشم گفتی خب بعدش؟ آیا پسر کاری میتونه بکنه؟ آیا فکر میکنی بلند میشه گوشی رو برمیداره داداش و زنداداش و ننه و بابا رو میشوره پهن میکنه برای شما؟!!! خیر عزیزانم بهترین مرد و بهترین شوهرم هم که باشه حالا شاید بره بعدا غیرمستقیمی یا به زبون خودش ناراحتی شما رو به گوششون برسونه و بفهمونه که خودشم ناراحته به زنم حرف زده شده ولی اگر فکر میکنید فراتر از این کاری میتونه انجام بده من بهتون میگم که یه مرد عادی و نرمال فراتر از این هیچ کاری نمیکنه چون دوست نداره بین شما و خانوادش قرار بگیره. چون دوست داره شما چشم پوشی کنی و بهش نگی و آرامششو بهم نریزی، چون دوست داره شما گوشات در و دروازه باشه و اگر شما نمیتونی چشم پوشی کنی خیلی خب، نیا بعد مهمونی درجا گلگی کن که اینو بهم گفتن و خب مراحل هم اینگونه طی میشه که اولش ممکنه همسرتون فقط گوش بده و سکوت کنه و بخواد ارومتون کنه و بگه اهمیت نده و اگر شما بس نکنی و مدام بگی تبدیل به بحث و دعوا میشه و توو دعوا هم اون قطعا طرف خانوادش رو میگیره چون توو دعوا حلوا خیرات نمیکنن و اگر این روند رو شما بعد چندتا معاشرت دیگه هم ادامه بدی دیگه علاوه بر بحث و دعوا تازه متهمم میشی کم کم به اینکه تو حرف دراری برای همه! و یه پسر عادی و نرمال میدونید در این شرایط که بین شما قرار گرفته چه حسی داره؟ دقیقا حسی که انگار از هزار طرف توو فشار و عذابه.

و حالا برگردید سراغ خودتون، بعد ازدواج شما از عم قزی و خال قزی ممکنه در شرایط و برهه های مختلف حرفایی بشنوی که باب پسندت نیست و ناراحتت میکنه، ممکنه رفتارایی ببینی که برنجونتت، و حالا تنها یه سوال دارم ازت؟ آیا این حرف ها و رفتارها رو همسرت بهت زده که ارامش اون رو بهم میزنی؟ اگر خیلی ناراحتی چرا خودت همون موقع جواب نمیدی؟ چرا به جای اینکه ارامش اونی که ناراحتت میکنه رو بهم بزنی میای ارامش اونی رو بهم میزنی که اصلا مقصر نیست؟ میدونید جوونا چند دسته هستن یه دسته اونایی هستن که بابت هر حرف و رفتار خانواده و اطرافیانشون دارن با هم جنگ و دعوا میکنن دائم، یه دسته اونایی هستن که دائم باید از هم عذرخواهی کنن و دسته ی آگاه اونایی هستن که میپذیرن که خانواده و اطرافیان طرف هرکاری که میکنن جدا از خود طرفشونه و بابت رفتار اشتباه دیگران یک فرد بی گناه رو مواخذه نمیکنن. این پذیرفتنه نیاز به تمرین داره و اگر زندگیتو دوست داری تمرینش کن قبل از اینکه به خاطر دیگران به خودت بیای ببینی داری زندگیتو از دست میدی!، خیلی ها بعد ۴۰ سال زندگی هنوزم بلد نیستن و آگاه نشدن که آرامش همسرشون رو بابت رفتار اشتباه بقیه بهم نزنن.

حالا اینوسط ممکنه بگید پس وقتی رفتار و حرف ظالمانه ای میبینیم چیکار کنیم؟ پس ما شکایت پیش کی ببریم؟ پس ما درد دلمون رو به کی بگیم؟ وایسیم همه بهمون حرف بزنن و بسوزیم و بسازیم؟ مگه شوهر ما نباید حامی و پشت ما باشه؟ مگه اون نباید از ما در برابر خانوادش دفاع کنه؟ همینجا داخل پرانتز اول اینو بگم که ببین فرزندم تو باید قبل از هر پذیرفتنی، شخصیت همسرت رو بشناسی و بپذیری؛ افراد با هم فرق دارن، گاهی یه شوهری توو جمع تا کسی به زنش حرفی میزنه خودش جوابشو میده، گاهی یه شوهر دیگه اینطوری نیست و اهل جواب دادن نیست و شما خودتم تیکه تیکه کنی که مثلا چرا در برابر حرف فلانی ازم دفاع نکردی؟! اونی که اهلش نباشه اهلش نمیشه! و اصلا اینکه شما همسرت رو با همون شخصیت شکل گرفته ای که داره بپذیری خودش یک اصل دیگه برای حفظ آرامش همسرته‌‌. دست از اینکه بخوای یه آدم سی چهل ساله رو تغییر بدی بردار، تو یه اخلاق بد خودتم که تازه خودتم بهش واقفی نمیتونی تغییر بدی حالا اومدی کلا یه شخصیت رو بکوبونی از نو بسازی؟ بپذیرش همسرت رو عزیزم، هرمدلی که هست، با تمام عیب ها و نواقصش بپذیرش و دست از تغییر اون بردار و اگر راست میگی خودتو تغییر بده. حالا پرانتز بسته و برم سر حرف اصلیم. حالا وقتی از رفتار خانواده و اطرافیان طرفت میرنجی اگر اگاهانه زندگی کنی یا میبخشی و گوشات در و دروازه میشه، یا اگر نمیتونی ببخشی و همسرت اهل حرف زدنه و منطقیه میشینی باهاش حرف میزنی و میخوای راهی در برخورد با افراد خانوادش بهت بگه که ناراحتی پیش نیاد و یا اگر نمیتونی ببخشی، از اونورم‌ نمیخوای و نمیشه با حرف زدن با همسرت راهی پیدا کنی و عصبانی هستی و میخوای ادبش کنی باید خودت انجام بدی، خب یاد بگیر مودبانه جواب کسی که ناراحتت کرده رو بدی، مطمئن باش اگر حق باهات باشه و منطقی باشی و مودبانه هم جواب درخوری بدی هیچوقت همسرت نمیگه چرا حرف زدی؟ چون کافیه مطمئن باشه شما به حق ناراحت شدی اونوقت اگر خودت پاسخشون رو بدی همسرت ناراحت نمیشه‌.

دومین چیزی که آرامش خونه و همسرت رو بهم میزنه، غر زدنه، گاهی شما عادت میکنی به غر زدن و بدون اینکه بفهمی و بدونی داری غر میزنی اما درواقع داری میزنی و همسرت حتی اگر سکوتم کنه در برابر غرهات اما بدون و مطمئن باش داره توو ذهنش دنبال یه راه درویی میگرده که شده برای چندساعت ازت دور بشه اونوقت به بهونه بیرون کار دارمو ماشینمو بشورم و غیره میبینی برای چندساعت میره که فقط نبینتت. حالا غر یعنی چی؟ یعنی هرچی که فکر کنی: چرا جوراباتو برنمیداری، مگه صد دفعه نگفتم؟/ اه چقدر من ظرف بشورم خسته شدم/ چرا اصلا بچه رو نمیگیری بابا منم آدمم منم خسته میشم خب/ الان وقت سبزی خریدنه اخه؟ من چیکار کنم خب ؟/ تو نمیدونستی مهمون داریم گذاشتی اد الان اومدی؟ مرسی واقعا هیچوقت نشد یه کمک بدی/ بابا چهل باره دارم میگم این پرده هارو درار خب کی میدی پس؟/ کاش لیوانایی که برمیداری بذاری توو ظرفشویی نکه که هی من بیام بذارم و یک عالمه حرف معمولی که ما فکر میکنیم معمولیه ولی توو ذهن آقایون غره. مخصوصا وقتی هی با حالت اعتراضی حرفاتونو بزنید و توو دو سه دقه هم جمعش نکنید و هی زیر لب واسه خودتون غر بزنید!...راه اینم مشخصه: به قول دکتر فرهنگ بذر خوب بکار تا بذر خوب برداشت کنی‌. قبل گفتن هرجمله فکر کن بهترین جمله ای که میتونی بگی چیه حالا همون بهترینه رو بگو. وقتی میگی از سرکار میای دو دقه هم پیش ما نیستی خونه هم میای باز همش سرت توو گوشیه انگار نه انگار اومدی خونه خب بابا توو جمع باش! قطعا انتظار نداشته باش موبایلش رو بذاره کنار و بگه قربونت برم بیا بغلم:/ بذر خوب نکاری بذر خوب دریافت نمیکنی. اما کافیه بگی میای اینجا یه کم پیشم بشینی از صبح ندیدمت دلم تنگ شده، یه چایی باهم بخوریم؟ یعنی میتونم قسم بخورم خودش موبایلش رو میذاره کنار و میاد کنارتون میشینه‌. پس قبل هر حرف و اعتراضی به اینکه چجوری بگی فکر کن، به اینکه بهترین جمله ای که میتونی بگی کدومه همونو بگی نه بدترینش رو که فکر کنه دائم داری سرش غر میزنی و مغزش رو میخوری.

سومین چیز دائم الانتظار و توقع داشتنه‌. میدونید معمولا آدما خیلی دیر میفهمن شاید بعد سالیان سال زندگی کردن، تازه میفهمن که برای خوشبخت و اروم زندگی کردن باید سطح توقع و انتظارمون رو از همه و همه حتی همسرمون صفر میکردیم اونوقت بود که آروم زندگی میکردیم. مثلا من هزار مورد دیدم که خانومه داره به شوهرش میگه بابا یه ساعت بچه رو بگیر دیگه تو هم ، بخدا من خسته شدم، یه کمم تو با بچه بازی کن دیگه من بخدا دیگه نمیتونم/ من برای همه مناسبتا بهت تبریک میگم ولی تو نه و یسری از این دست توقعات روزانه و من میگم به حق اصلا. ولی اینم میگم راز خوشبختی توو اینه که توقعت رو برسونی به صفر مطلق. حتی توو بچه داری هی نگید مگه فقط بچه منه، یه بار بیاین اگاهانه نگاه کنید، آیا کسی شمارو مجبور کرده که با بچتون بازی کنید؟ آیا شما هم میتونید بچتون رو نخوابونید ؟ شمام میتونید جاشو عوض نکنید؟ قطعا میتونید دیگه، اجباری وجود نداره که، ولی شما دوست دارید که به موجودی که به این دنیا اوردینش رسیدگی کنید، ممکنه بگید نه چون اون بچه فقط مارو داره و اگر من کاراشو نکنم کس دیگه نیست که بکنه‌؛ درسته، فرزند شما تماما نیازه و این مادره که محکوم به رسیدگیه، ولی این رسیدگی توو عمقش اجباری نیست، تو هم میتونی غذا ندی اون لحظه به بچه ت و اون گریه کنه، ولی تو دلت میخواد به بچه ت برسی یا که خودت رو تنها پناه بچه ت میدونی و باید که تو بهش برسی، دیگه رها کن که آیا همسرتم میخواد کارای تورو برای بچه ش بکنه یا نه، به زور ازش انتظار نداشته باش بیاد بازی کنه ، دلش بخواد میاد، دلشم نخواد نمیاد. اون مسئول رفتار خودشه، تو هم اگر دوست داری مادر خوبی باشی پس کار خودتو بکن انتظار نداشته باش اونم خسته از راه میرسه بیاد دوساعت خونه سازی بکنه با بچه ش. اگر دوست نداری تو هم تولدشو تبریک نگو دیگه ازشم انتظار نداشته باش اونم بگه. اگر گفتی توقعت رو به صفر برسون. انتظار نداشته باش چون در روز دوبار تو بهش زنگ میزنی حالا اگر تو نزنی اونم نمیزنه پس بهش بگی اگر من تلفن نزنم تو نباید یه زنگ به من بزنی؟؟ اگر تلفن نمیزنه، تو هم نمیخوای نزن ولی اگر زدی توقعت رو به صفر برسون. انتظار نداشته باش چون هردفعه اون سرما میخوره تو مثل پروانه دورش میچرخی، حالا که تو حالت بده و مریض شدی بیاد ۵ روز بمونه کنارت و پرستاریت رو بکنه. اگر پرستاریت رو نمیکنه، تو هم دلت نخواست نکن ولی اگر کردی توقعت رو به صفر برسون. بخدا اگر جوونا یاد میگرفتن توقعاتشون و انتظاراتشون رو صفر کنن، صفر به معنای واقعی کلمه؛ اونوقت میدیدن چقدر همیشه روابطشون قشنگه با همسرشون چرا که اگر دایم التوقع نباشن و غر نزنن میبینن که خود همسرشون قدرشناس تر میشه و بیشتر حواسش به زنش هست و محبت میکنه طوری که نیاز نیست تو انتظار داشته باشی اون کاری کنه، اون خودش میکنه. 

دیگه باقیش بمونه انشالله در پست های بعدی. اگر مفید واقع شد این پست باقیشم مینویسم، رفتار های مناسب آقایون در برابر خانوم ها هم مینویسم که چجوری زناشون رو مطیع خود کنن:/ اگرم مفید واقع نشد که شمارو به خیر و مارو به سلامت:))

 داشتم با مادر گرام در واتس اپ صحبت میکردم، از این دست صحبت های روزمره طور؛ که وسط اش بنده به مادر عرض کردم که عکس پروفایلم چطور است؟ یکی از عکس های پسرم را گذاشته بودم...اصولا مامان من معتقد است که عکس بچه و شوهر و خلاصه خوشبختی تان را به نمایش نگذارید و خودتان را در معرض چشم کسی قرار ندهید. در همین راستا مادر بعد از قربان صدقه رفتن نوه اش گفت صدقه بگذار کنار، منم برایش گذاشتم. با خنده گفتم میخواهی عکسش را بردارم؟ ... یعنی جوابی که مادر داد اصلا نابودم کرد؛ ایشان خیلی جدی فرمود: آره بردار... بعد ایزتایپینگ شد و دوباره پشت بندش نوشت: خودتو بذار:|... گفتم آنوقت کسی مرا چشم نمیکند؟:/ ...مادر ایزتایپینگ شد و نوشت: نه :|

اگر بگویم هم‌اکنون چه اتفاقی برایم رخ داد جامه میدرید و سر به بیابان میگذارید اما خب من شماها نیستم و عین شماها سوسول موسول نمیباشم ...یعنی فقط تصور کنید در همین نصف شب درست وقتی که خانه در سکوت و خاموشی فرو رفته و شما با پای مبارک چپتان وارد دستشویی میشوید و دمپایی های سوراخ دار ِ بنفشِ دستشویی را پایتان میکنید، یکهو یک چیز حجم دار! را زیر انگشت شصتتان حس میکنید و خب در لحظه به بدترین چیزی که میشد فکر کرد فکر کردم که نکند موقع پوشک عوض کردن پسرم اندکی از دستشویی شماره دوی او ریخته باشد روی دمپایی و خب همانطور که داشتم به این فاجعه عمیق و عظیم فکر میکردم و اه اه کنان دولا میشدم تا دمپایی سوراخ سوراخه بنفشمان را بررسی کنم، دیدم گویا از انچه من فکر میکردم فاجعه تر هم داریم! بله فرزندانم یک عدد از این سوسک های گنده ی بالدارِ پدر مادر دار داخل دمپایی سوراخ سوراخه بنفشمان بود که بنده درواقع با شصت پایم زده بودم قسمت تحتانی ایشان را له و لورده کرده بودم و او با چند عدد پای قطع شده اما همچنان زنده بود و باقی دست و پاهایش را برایم تکان میداد و من هم گرچه انصافا چندشم شده بود چون گویا یک عالمه هم تخم داشت و تمام تخم های سفیدش به بیرون ریخته بود اما خب در کمال ارامش او را از این زندگی نباتی و نکبتی راحت کردم و فرستادم اش داخل چاه فاضلاب و انگشت شصت پایم را هم اب کشیدم و دمپایی بنفشمان را هم شستم و امدم بیرون و انگار نه خانی آمده بود و نه خانی رفته بود. بله من از سوسک حتی بالدار گنده هم نمیترسم دلتان بسوزد!

خدایا از ما مادران خسته و بیخواب که دلشون میخواست امشب برن مصلی ای امامزاده صالحی چیزی ولی فکر کردن بچشون اذیت میشه و ممکنه سرما بخوره و نمونه، بعد اومدن توو خونه خودشون جوشن کبیر بخونن و قرآن به سر کنن و بگن الهی العفو و وسطای جوشن کبیر دوباره مجبور شدن فرو برن در نقش مادریشون و دقیقا از روی ساعت سه ساعت تمام مشغول خوابوندن فززندشون شدن  و بعدشم که فرزندشون خوابید دیگه چشماشون شروع کرد به آلبالو گیلاس چیدن و دیگه جونی نداشتن که عرش الهی رو به لرزه دربیارن! و فقط به دلیل اینکه از سر شب چهره مرحوم مادربزرگشون جلو چشمشون بود یه سوره ملک خوندن و دونه دونه همه مرده های تووی ذهنشون رو اسم بردن تا خاله ی همسایه ی سابقشون رو و دست اخر کم آوردن و اونم یهو گفتن اصلا همه ی فوت شده ها توو همه جای دنیا و از ازل تا ابد این سوره ملک بهشون برسه و بعدشم همون طور توو عالم هپروت و نیمه هوشیار دعا کردن برای این و اون، دیگه خدایا خودت ازشون قبول بفرما و لطفا تمام چیزای خوب عالم ت رو امسال در سرنوشت این بندگان حقیرت بنویس هرچند میدونم اون دنیا میگی اگر نمیتونستی چطور تونستی پست بذاری توو وبلاگت پس چموش؟... خدایا منم خودت افریدی ببین جیک جیک میکنم برات پس منم ببخش و بیامرز ای ارحم الراحمین.

یه پیج روتختی فروشی رو فالو دارم، پیج کاملا کاریه و توو تک تک پست ها عکس روتختی هاست با توضیحات و قیمت و اینا، توو استوری ها هم آقای فروشنده روتختی ها رو توضیح میده یا از کارخونه و تولید عکس و فیلم میذاره. حالا الان یه پست دیدم آقای فروشنده گذاشته و زیرشم نوشته تخفیف روی روتختی ها داریم و اینا. بعد ۸ تا عکس توو پست گذاشته که عکس اول خودشه و خانومش، خب علی القاعده عقل بشر میگه ۷ تای دیگه حتما روتختیه، ولی خب ۷ تای دیگه عکس های تکی خانومش در حالت ها و فضاهای مختلف بود وسط یه پیج کاری:| نمیدونم چرا در اینجور مواقع اصلا نمیتونم به گزینه ی دیگه ای جز اینکه خانومه به شوهرش گفته عکسای منو بذار فکر کنم:دی ... من به ضرس قاطع به شما میگم اصولا آقایون ایرانی دوست ندارن عکسای خانومشون رو به نمایش بذارن حتی شده در پروفایلشون، حتی شده عکس نیم رخ و سیاه و سفید و با عینک دودی و ماسک و نصفه نیمه و حتی شما بگو یه چشم حتی اگر معلوم باشه از اون زن! پس هروقت دیدید یه آقایی مخصوصا وسط پیج کاریش عکسای زنش رو گذاشته بدانید و آگاه باشید پشت هر چیزی یک زن نهفته:|

شما هم روزه میگیرید همش سردتونه در حدی که تمام در و پنجره ها رو بستید و لباس های کلفت تنتونه و یدونه پتو هم جوابگوتون نیست و همچنان هم وسط فروردین گرم دارید سگ لرزه میزنید؟:| یا فقط من مشکل دارم؟:|

دوتا دندونای جلوییش روکشه برای همون باهاشون تخمه ژاپنی( جابونی) نمیشکونه. چند سال بود که نمیدونستم، فکر میکردم دوست نداره؛ نشستم یه مشت با دوتا دندونای جلوییم شکوندم و دونه دونه ریختم کف دستم، زیاد که شد، ریختم توو دهنش...به قول ایوان بند: چه زیبا می کُشی عشق...