بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

نمیدونم چرا اما هیچ سالی مثل امسال نبود که تک تک آدمایی که یجورایی به محرم و امام حسین گره خورده بودن و دیگه توو دنیا نیستن مدام جلوی چشمام باشن... از زنی که هرسال خونش مراسم محرم میگرفت و حالا سالهاست که نیست، از پسری که سرطان خون گرفت و توو بیست سالگی مرد و وقتی مرد من یه بچه کوچیک بودم که هیچ خاطره ی دیگه ای ازش یاد ندارم جز یه صحنه که نشسته بود لای طاق دیوار و میگفت میخوام پولامو جمع کنم مادرمو ببرم کربلا و یکی توو جمع گفت مکه ببر و گفت نه کربلا برام یه چیز دیگه ست، گرفته تا زنی که ایام محرم فوت شد و جلوی خونشون تعزیه بود اونروزا، تا زنی که وقتی دسته داشت سه ضرب میزد ظهر عاشورا سرشو تکیه داده بود به درخت و زار زار گریه میکرد... چقدر امسال یاد آدمایی که نیستن پررنگ بود برام... چقدر این روزا و شبا دلگیرتر از همیشه و هرساله بود برام... چقدر دنیا داره بی رمق تر میشه برام... چقدر همه چیز بوی غم داره برام...امان از این شب... از بچگیمم تا حالا هیچ شبی مثل شام غریبان به بعد برام دلگیر نبوده از این ایام... واویلا از این شب غم... واقعا امان از دل زینب... واقعا....

 

او می دوید و من می دویدم

او سوی مقتل، من سوی قاتل

او می نشست و من می نشستم

او روی سینه، من در مقابل

او می کشید و من می کشیدم

او از کمر تیغ، من آه باطل

او می برید و من می بریدم

او از حسین سر، من غیر از او دل

 

قربون تن بی سرت...

امیری حسین و نعم الامیر

السلام علیک یا غریب😭

در بین این شب ها شب تو فرق دارد

چون بین ما اصلا تب تو فرق دارد

تو پیر عشقی میر عشاق الحسینی

با کل عالم مذهب تو فرق دارد

 

السلام علیک یا اباالفضل العباس

از خدا میخوام تا آخرین نفسی که میکشم عشق تورو هیچکی و هیچی نتونه از دلم بیرون کنه... فقط خودم میدونم چقدر دوستت دارم...آخ از این شب تاسوعا...

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

سقای حسین سید و سالار نیامد

 

 

داشتم از توو ماشین نگاه میکردم، به ظاهر یک مادر و دوتا پسر بودن. اینکه میگم به ظاهر منظورم نسبت هاشونه که اینجوری برداشت کردم که یه مادره و دوتا پسرش.مادره داشت با تلفن حرف میزد، کلافه بود؛ داد میزد و با بچه ها دعوا میکرد؛ انقدر صداش بلند بود که ناخودآگاه نگاهشون میکردی... لهجه داشت و نمیفهمیدم واضح چی میگه... ولی حتی به اونور خطم داشت از دست بچه ها غر میزد... پسر بزرگش که میخورد ده ساله باشه، وقتی مادره کوبید روی دوچرخه ش، پسره برگشت گفت چه مرگته؟!

من یه مادرم، منم خیلی وقتا کلافه میشم حتی دیوونه میشم و کاملا میدونم خستگیه یه مادر یعنی چی، منم گاهی بی طاقت ترین و بی تحمل ترینم در برابر دنیای پر انرژیه بچم، منم گاهی همینم ولی کاش مادره ترمز خودشو میکشید، قشنگ احساس کردم این مادر باید برای خودش کاری کنه و یه ایست به خودش بگه، پسر ده دوازده ساله ای که به مادرش بگه چه مرگته یعنی اون مادر تمام روها رو به روی خودش و بچه هاش باز کرده، یعنی کاملا داره مسیری رو میره که تهش معلومه که چی میشه، این بچه فردا مادرم ممکنه کتک بزنه... یه ایست بذارید و بذاریم وسط تموم کلافگی و خستگی هامون و هرجا دیدید و دیدیم عین رفتار غلط مارو بچمون داره به خودمون برمیگردونه بدونیم این خانه از پای بست ویرانه ست.

آقای خ یکی از بدحساب ترین آدمای روزگاره. یعنی از شونصدهزارتا کاری که براش انجام دادیم یعنی همسرم داده توو پرداخت پول همشون بدحساب و بد عهد بود. رو مخ ترین قسمت ماجرا هم اینجاست که نه تنها هیچوقت به موقع پولی که باید بده رو نمیده، بلکه بعد از کلی امروز فردا کردنم که میخواد پولتو بده باز کل پول رو نمیده. صد میلیونم بدهکار باشه ۵ تومن میزنه. یعنی اون صد تومنو انقدر ۵ تومن، ۵ تومن میده که عملا صد تومنت لای خرجای زندگی میره و پول در اصطلاح عبث میشه. هربار تا مرز سکته از دستش حرص خوردم، هربار سر بزنگاه با وعده وعیداش مارو گذاشته لای منگنه. مثلا همین چندروز پیش ما یه چک داشتیم که چون از آقای خ طلب داشتیم از قبل عید، و کلی امروز و فردا کرده بود و قرار بود چندروز قبل از چک ما پولشو بده، میخواستیم اون پول رو بگیریم چکمون رو پر کنیم. بعد شبی که ما فرداش چک داریم طبق معمول عهد شکنی کرد و نداد و از روی داشتشم که اصلا دیگه نگم. فرمودن که یکم زودتر نمیتونم بدم. ما حالا اینکه برای چکمون دستمون موند توو حنا بماند، اینکه خودمونو به آب و آتیش زدیم و پول چک رو جور کردیم که اعتبار و آبرومون نره بماند، اینکه اعتبار و آبرو برای ما انقدر مهمه و برای بقیه اصلا بماند، اینکه همسر من خیلی مردم داره و راه میاد و هیچی نمیگه بماند، اینکه همسر من چک ازش داره ولی نمیره برگشت بزنه بماند، اینکه امروز دوم بود و همچنان پولو نزد بماند؛ الان فقط به همسرم میگم ببین قید پولو بیا بزنیم فقط توروخدا بتوپ بهش بذار دل من خنک بشه. میگه الان وقت توپیدنه زن؟ باید وایسی توو عالم رو دروایسی پولو بزنه بعد دفعه بعد کار داشت بگی تا کل پولو نزنی انجام نمیدم. میگم ببین اینکه نمیزنه، لااقل دوتا فحش بده بهش من دلم فقط خنک بشه:|

خدایی الان فقط دلم میخواد بهش بگم من که راضی نیستم:/ البته ترجیحم اینه بشینم روی مبل و نوشمک بخورم و همسرم قشنگ چهار پنج تا فحش مردونه ی آبدار نصیبش کنه حداقل دلم خنک بشه ولی حیف و صد حیف که شوهری دارم با صبر ایوب:|

+ یسری مردها هم هستن که اون دنیا وقتی میرن جهنم درواقع اونا با پای خودشون نیومدن، بلکه به واسطه ی وسوسه های شیطانی همسرانشون راهی جهنم شدن، اگر مارو توو جهنم دیدید بدونید همسرمو من گولش زدم:/ 

بانیان عزیز و محترم این شب ها و هیئت ها، میدونم که توو غذاهای نذری قورمه سبزی خیلی سخته، من کاملا درک میکنم و میفهمم و متوجهم که چقدر واقعا گرفتن اونهمه سبزی و پاک کردن و شستن و خرد کردن و سرخ کردن طاقت فرسا و کار چندین نفره ست، ولی عزیزان دل برادر، من توو نذری ها قورمه سبزی رو یجور دیگه دوست دارم، اصلا وقتی قاطیه برنج میشه که دیگه اصلا نگم براتون، خب همگی چه قیمه بده ها، چه عدس پلو بده ها، چه اون عزیزان مشتیه چلو گوشت بده ها، اجرتون با صاحب این شب ها انشالله ولی لطفا یکی هم قورمه سبزی بده خب اینوسط، ما قورمه سبزی دوست ها هم دل داریم، هربار در غذا رو باز میکنیم منتظریم قورمه سبزی باشه ولی نیست، متوجهید؟ نیست و این غم انگیزه!... 

بدون هیچ حرف اضافه ای اومدم بگم اگر میخواین یه کم حال دلتون خوب بشه حتما فیلم " بدون قرار قبلی" رو ببینید. بینهایت قشنگ، متفاوت، آروم و بینهایت حال خوب کن...

یه کلیپ خارجی نگاه میکردم، چالشی بود که آدمایی که یه عزیز از دست داده بودن گرفته بودن. مثلا دختری که یه عکس با پدر مادرش داشت و دستاش دور گردون اونا بود، حالا در نبودشون همون ژست رو میگرفت... قلبم مچاله شد، گوله گوله اشکام داره میاد از دیدن مادری که ژست بغل کردن بچشو گرفت...چیه این دنیا؟ چیه این از دست دادن؟ چیه این غم هایی که هیچ جوره مرهمی براش نیست...

ما که نفهمیدیم برای چه دارد بوق میزند ولی خب دستش را گذاشته بود روی بوق و بعد هم که از بغل ما انداخت رفت سرش را آورد بیرون و نعره زد: اُسکُل...گفتم با ما بود؟ گفت اینطور به نظر می آید!...هار هار خندیدیم:|... بله ما هار هار خندیدیم و به دسته ی عینکمان هم نبود و برای بی فرهنگی ات از ته دل تاسف خوردیم صاب ۲۰۶!

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

قربونت برم یا غریب