بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یانگوم بازی!» ثبت شده است

 

دوستان قدیمیه اینجا خوب میدانند، من بچه ی به شدت درسخوانی بودم در تمام مقاطع تحصیلیم. درواقع از آن دانشجوها و دانش اموزان محبوب اساتید و معلم ها بودم که همه شان عاشقم بودند. در حدی روی معلم ها و اساتید نفوذ داشتم که هروقت درس نخوانده بودم در مدرسه برایم منفی نمیگذاشتند و در دانشگاه هم چه لیسانس چه ارشد درواقع همه ی اساتید به حرفم بودند. در دوران مدرسه من تمام غیبت هایم برای مواقعی بود که درس هایمان فشرده بود و میخواستم بیشتر بخوانم. مثلا میدیدم چهارشنبه دوتا امتحان داریم و نمیرسم سه شنبه همه را بخوانم، برای همان مثلا یکشنبه غیبت میکردم مدرسه نمیرفتم که بیشتر درس بخوانم. برای همان هروقت و در هر تایمی به مادرم میگفتم فردا مدرسه نروم؟ مادرم قبول میکرد. آنقدر مادرم راحت قبول میکرد که همه تعجب میکردند.اما مامانم تنها یک روز را تحت هیچ شرایطی قبول نمیکرد غیبت کنم، آنهم روز ۱۴ فروردین بود. یعنی اگر من چهارروز هفته را هم میخواستم مدرسه نروم مادرم اجازه میداد اما فقط ۱۴ فروردین را اجازه نمیداد.هرچقدرم هم خودم را پر پر میکردم فایده نداشت. جالبی اینجا است که تقریبا در تمام دوران مدرسه یادم هست که روز چهاردهم نصف کلاس نمیامدند و معلم ها هم اصلا درس نمیدادند ولی باز هم مامانم آن روز را نمیگذاشت. البته بعدها که یکبار ازش پرسیدم گفت چون قبل اش تعطیلات زیادی بود پشتتان باد میخورد و اگر نمیرفتید انوقت دوباره فردایش هم سخت بود بروید و بالاخره باید زودتر عادت میکردید دوباره...

برای همان من همیشه از چندتا روز متنفر بودم.یکیش همین چهاردهم فروردین بود که درواقع تنفرم از غروب سیزده به در شروع میشد و غم‌ عالم به دلم میریخت. البته شاید باور نکنید ولی من از اینکه تعطیلات تمام شده ناراحت نبودم بلکه به خاطر این برایم غم انگیز بود که بیشتر به خرداد فکر میکردم که مثل برق و باد میرسد و حجم کتاب ها و امتحانات زیاد است و استرس هایم شروع میشد که فلان کتاب را چجوری بخوانم و فلان درس را چگونه تمام کنم برای امتحان و ... . از دیگر روزهایی که متنفر بودم فردای عاشورا بود چون میرفتیم منزل یکی از اقواممان تاسوعا و عاشورا را و انجا هیئت و تعزیه میرفتیم. و به خاطر مدرسه شام غریبان بعد از چندروز با دلگیری تمام به خانه برمیگشتیم  و همیشه با خودم عهد بسته بودم اگر روزی معلم شدم همان روز اول به تمام دانش اموزانم خواهم گفت که اگر درسشان با من در این روزها افتاد خیالشان راحت باشد که من در این روزها نه درس میپرسم نه امتحان میگیرم انهم فقط به خاطر درسخوان های کلاسم و زهر نشدن تعطیلات برایشان و آن روزها اینهاست: ۱۴ فروردین. فردای تاسوعا و عاشورا. و روزهای مشکوک به عید فطر!( زمان ما عید فطر اینگونه نبود که در تقویم از قبل مشخص باشد. یهو میدیدی وسط ظهری که رفته ای مدرسه اعلام میکردند عید فطر است!... یا معلم ها مثلا میگفتند اگر سه شنبه عید فطر نبود امتحان برگزار میکنیم و من مینشستم دوشنبه تا بوق سگ درس میخواندم یهو یازده شب اعلام میکردند فردا عید است و نه تعطیلات را میفهمیدم و حتی باید روز عید هم برای فردایش درس میخواندم و اگر از اول میدانستم عید چه روزی ست خب روز قبل اش به جای اینکه برای مثلا سه شنبه ای که نمیدانستیم عید است درس بخوانم به جایش از اول برای چهارشنبه که فردای عید بود خب میخواندم و از عید هم لذت میبردم).

حالا که دیگر سالها از آن ایام گذشته من راستش نسبت به ۱۴ فروردین حس دوگانه ای دارم هم خوشحالم که عید و سیزده روز تمام شده چون هیچوقت از سیزده روز عید خوشم نیامده، رکود و بی تحرکی و مردگی شهر را دوست ندارم و از اینکه دوباره همه برمیگردند سر کار و بارشان و دوباره زندگی جریان پیدا میکند حس بهتری دارم و هم چون برایم یاداور خاطرات گذشته است دوست اش ندارم... فارغ از حسم به این روز خواستم بگویم قدر روزها و ساعات و لحظه هایتان را بدانید... یک روزی مانند من وقتی روز ۱۴ فروردین نشسته اید روی مبل خانه تان و از تمام مهمانی بازی های عید نوروز خلاص شده اید و خانه تان دوباره یه حالت قبل بازگشته است و سبد گنده ی اسباب بازی پسر دوساله تان که در این سیزده روز وسط نیامده بود و کنترل کرده بودید خانه همیشه مرتب و تمیز باشد چه بسا مهمانی یهویی آمد، حالا در جای جای خانه اسباب بازی یافت میشود و خدا نکند کسی در بزند!... و حتی همسری را هم که کنترل کرده بودید لباس هایش را سیزده روز روی دسته ی مبل و پشت در نگذارد حالا که نگاه میکنم میبینم کنترل اوضاع را درواقع پدر و پسر در دست گرفته اند و پادشاهی شان دوباره آغاز شده و حتی سفره ی هفت سینتان را هم جمع کرده اید و تمام عیدهایی که از بچگی تا حال از سر گذرانده اید به یادتان می آید و آهی میکشید که چقدر زود گذشت، تازه انجاست که میفهمید چقدر چقدر و چقدر این زندگی کوتاه است و زود تمام میشود. کاش میتوانستم واژه هایی که دارم مینویسم را به خورد وحودتان بدهم و بهتان بگویم که قدر همین حالایی که در ان هستید را بدانید. یک روزی که خیلی زود هم می آید تمام این لحظه ها برایتان خاطره میشود و حتی گاهی حسرت... به قول داریوش کاردان که میگفت وقتی نگاه میکنم میبینم این ۶۰ سال عمر، جَمعش یهو تموم شد! ما هم سر بگردانیم میبینیم یهو همه ش تمام شد بی آنکه لذتی برده باشیم. همین حالا که کنار کسی هستیم که دوست اش داریم را درک نمیکنیم و فقط دنبال پول جمع کردن برای بزرگ تر کردن خانه و ماشینیم و یادمان میرود یک روز پیر میشویم و کم و زیاد همه ی اینها را به دست می اوریم ولی انوقت دیگر نه پایی برای رفتن به تفریح داریم نه حالی برای کارها و خوشی هایی که میشد کنار هم داشته باشیم، همین حالا که پدر و مادری داریم ببشتر نگاهشان نمیکنیم، بیشتر با آنها وقت نمیگذرانیم و یادمان میرود خیلی ها حسرت یک دقیقه داشتن پدر و مادر را میکشند. همین حالا که طفلمان خانه را روی سرش میگذارد و خسته از بچه هایمان، عمیق نگاهشان نمیکنیم و از کارهایشان لذت نمیبریم چون یادمان میرود خیلی زود آنها بزرگ میشوند و دیگر میروند سراغ زندگی شان... همین حالا که داریم نفس میکشیم با آدم های دور و برمان مهربان تر نیستیم چون یادمان میرود شاید ما یک دقیقه ی دیگر نباشیم...

+ اگر مثل من سیزده روز عید لب به شیرینی و شکلات نزده اید و سیزده روز است که پاکید  و استخوان درد گرفته اید و دارید از بی موادی میمیرید! بردارید یک فنجان کنجد را بریزید داخل ماهی تابه ی نچسب و بو بدهید و بعد یک سوم فنجان هم شیره ی انگور یا خرما یا توت یا اصلا مانند من ۴ شیره بهش اضافه کنید و هم بزنید و وقتی کمی گذشت و حالت خمیری شد شعله را خاموش کنید و وقتی کمی خنک شد با دستان مبارک شکل بدهید و از استخوان درد و نرسیدن شیرینی به مولوکول های بدنتان خودتان را نجات دهید و هم یک چیز سالم بخورید هم هوس شیرینی را در خود خاموش کنید هم به روح پر فتوح من درود بفرستید و در اخر هم بخورید و بیاشامید و هرگز اسراف نکنید. باتشکر.

 

از ته دلم دعا میکنم سال پیش رو سالی باشه که آخرش هممون بگیم آخیش، چه سال خوبی بود...

 آخرین روز سال همیشه روز عجیبیه...

خوش اومدی بهار قشنگ...

 

 

یه ساندویچ یادتون بدم که فوق العاده خوشمزه ست و خاص. اونقدر که امکان نداره بپزید و کسی نگه به به عجب چیزی!... من توو دور و بری هام به چندتا غذا خیلی معروفم که یکیش همین ساندویچه. مختصر مفیدش میشه این که یه پیاز رو خلالی میکنید و میریزید توو روغن و وقتی رنگش صدفی شد و عوض شد( اصلا نباید سرخ بشه) بهش مرغ های خامی که نوارهای خیلی نازک در حد یه بند انگشت خرد کردید رو اضافه میکنید و نمک و فلفل میزنید. و وقتی رنگ مرغ هم عوض شد کمی فلفل دلمه ای سبزِ ریز خرد شده با قارچ خام خرد شده میریزید( تقریبا اندازه ی حجم مرغ) و میذارید همه با هم بپزه که حسابی مرغ و قارچ آب میندازه و بذارید تا قطره ی آخر آبش کشیده بشه حتما، دست آخرم کمی زعفران دم کرده اضافه کنید. دلتون خواست میتونید پنیر پیتزا هم بریزید که من در اکثر مواقع نمیریزم. فقط همینجا بگم که این ساندویچ با سسش هست که خوشمزه ست و اگر نخواستید سسش رو درست کنید اصلا نپزید!... سس هم کمی خیارشور و جعفری ریز خرد شده رو با سس مایونز و خیلی کم خردل ملایم و اگر داشتید چندقطره سس فلفل تند ( از این سید داوود ها مثلا که توو اکثر رستورانا هست) مخلوط کنید و دیگه همین. بفرما بزن!

 

لطفا گرسنگان عالم فحشم ندید. اومدم یه چیز بگم و برم. در راستای چندتا پست پایین تر که یه کاپ کیک سه سوته یادتون دادم؟ بگید خب خب؟ خب جونم براتون بگه که، بگید جونت بی بلا، قربونتون برم...بله میگفتم در راستای همون پست من امروز توی همون مواد کاپ کیک حدود یک قاشق گردوی خرد شده و یک قاشق کشمش و مقداری زعفران ساییده شده به همون حالت خشک ریختم و به جای شیر هم یک و نیم قاشق آب و یک و نیم قاشق گلاب ریختم و نگم از طعمش که چه عزیز دل انگیزی شد...اصلا باقلوا:/...گفتم یادتون بدم این مدلی هم میتونید درست کنید دیگه طعمش کامله خودش میشه یه کیک کامل بدون اینکه نیازی باشه چیزی هم روش بریزید.دیگه بخورید و بیاشامید ولی هرگز اسراف نکنید فرزندانم!

 

از من به شما وصیت! هروقت خسته بودید، کمپوت گلابی بودید، بی وقت بودید برندارید به همسرتون زنگ بزنید بپرسید شام چی بپزم؟ چون یهو میبینید برخلاف همیشه یه غذایی رو میگه که از نظر شما اون غذا پختنش هم ردیف با کار توو معدنه! یعنی اگر از من بپرسید میگم که کنتاکی و استیریپس و این مدل غذاها پختنشون از فسنجون و قورمه سبزی هم سخت تره چون وقت گیر و پرکاره. یعنی کلا هرغذایی که در طی چند مرحله نیاز به آماده سازی داشته باشه و بعدش آشپزخانه رو بکنه کثافت خانه! جزو غذاهای سخت محسوب میشه‌. خَلَص و تَمَت!

+ گرچه قبلا گفتم ولی دوباره بگم که طبق تجربیات من اگر میخواین یه کنتاکی با طعم بازاری و رستورانی داشته باشید اون رو با پودر سوخاری درست نکنید بلکه با پودر نون درست کنید! توو طعمش تاثیر بسزایی داره. یا نونای تست و باگت خشک شده رو پودر کنید و بهش ادویه بزنید مثل نمک و فلفل و پاپریکا و پودر سیر و زردچوبه و کمی پفک پودر شده. یا هم از نون باگت فروشی ها برید بخرید و بگید پودر نون میخواین که خیلی هم به نسبت پودرسوخاری ارزون تره.

+ اینم گرچه گفتم ولی دوباره بگم که اگر خواستید سیب زمینیتون مزه ی رستورانی هارو داشته باشه آب و زردچوبه و نمک رو بذارید بجوشه بعد سیب زمینی های خلال شده رو برای ده دقیقه بریزید توو آب جوش بعدش آبکش کنید و سرخ کنید با حرارت تقریبا بالا‌.

بیربط نوشت: تاریخ یه روزی تمام دروغ هاتون رو برای همه رو میکنه...ظلم پابرجا نمیمونه!

 

یادمه چندسال پیش که با همسرم داشتم آشنا میشدم یه کاپ کیکی بلد بودم که از قضا در همون روزهای اول آشنایی هم براش پختم و هنرهامو کردم توو چش و چالشو کدبانوگری هامو از همون خشت اول به رخ جهانیان کشوندم!...حتی برای اینکه بعدها در منزل خودم درست کنم رفتم قالب سیلیکونی کاپ کیک خریدم‌ اما نمیدونم چرا یادم رفت و هیچوقت درستش نکردم و کلا حتی دستورشم از یادم رفته بود. بین ترک ها یه ضرب المثلی هست که میگن آش تا دم در باهات دوسته! یعنی زود گرسنه میشی. خلاصه از اونجایی که امروز آش خورده بودم و گشنه بودم و دلم کیک میخواست اما ابدا حوصله ی ریخت و پاش کیک رو نداشتم یهو یاد اون کاپ کیکی افتادم که بینهااااایت راحت بود. سرچ کردم دوباره پیداش کردم اما اینبار یسری چیزاش نیاز به تغییر داشت حالا میگم چرا و چگونه‌.

اول اینکه بگم این کاپ کیک هلو بپر توو گلوئه و کل پختش یک دقیقه ست و اصلا اسمش کاپ کیک یک دقیقه ای هست و داخل ماکروفرم درست میشه و اگر ماکروفر داشته باشید دیگه کلا راحت میشید و هروقت هوس کیک کنید میپرید یه دقیقه ای درست میکنید.  موادی که میگم حدودا ۵ تا کاپ کیک بهتون میده. برای همون بیشتر خواستید بیشتر کنید مواد رو. سه قاشق آرد+ دو قاشق شکر+ یک عدد تخم مرغ+ نوک ق چ وانیل+ نصف ق چ بکینگ پودر+ سه قاشق شیر+ یک قاشق روغن رو مخلوط میکنید و همین. البته اگر پودر کاکائو هم دوست داشتید یک قاشق بزنید. یا اگر طعم های دیگه دوست داشتید مثل قهوه یا هل یا زعفران. من پودر کاکائو نداشتم برای همون رنده ی پوست پرتقال ریختم. ولی حتما شمام یه طعم دهنده از چیزایی که گفتم بزنید چون طعم خودش خیلی ساده ست!... حالا توو فنجونی که چرب کردید با روغن تا دو سومش مواد بریزید و بذارید دقیقا وسط سینی ماکروفر. حتما وسطِ وسط. چون اگر وسط نباشه کج پف میکنه. بعد دقیقا یک دقیقه تایم میدیم و درمیاریم.

در حین سادگی من امروز متوجه چندتا نکته ی بسیار مهم شدم. اول اینکه من با فنجون درست نکردم و قالب سیلیکونی داشتم برای همون شاید فنجون همون یک دقیقه براش مناسبه چون منم قبلا مجرد بودم و منزل والدین، درست که میکردم با فنجون بود و دقیقا یک دقیقه مناسبش بود. اما امروز که با قالب مخصوص درست کردم متوجه شدم با یک دقیقه خیلی سفت میشه پس اول ۵۰ ثانیه بهش زمان دادم که باز سفت میشد تووش! که کردم ۴۰ ثانیه که دیدم برای من ۴۰ ثانیه ای میپزه. پس شمام اول یدونه رو امتحان کنید اگر دیدید سفت میشه داخلش، ده ثانیه کم کنید از زمانش. چون امروز متوجه شدم علاوه بر قالب، ماکروفر ها هم با هم فرق دارن پس این ده ثانیه توو هر ماکروفری متفاوته. راستی گمونم این کاپ کیک رو داخل فرم بتونید درست کنید با همین حالت که یک دقیقه وسط سینی بذارید که من انجامش ندادم و فقط با ماکروفر درست کردم.

نکته بعدی اینه که باید تک تک بذارید داخل ماکروفر و حتما هم نقطه ی وسط.

حتما حتما قالبتون رو چرب کنید. بدون چرب کردنم درمیاد ولی با چرب کردن هم پف تمیزتری میکنه همم موقع دراوردن شکلش رو حفظ میکنه.

مواد تا سر قالب ریخته نشه، فقط دو سوم قالب رو پر کنید تا جا برای پف باقی بمونه‌.

نکته آخرم همون که یه طعمی مثل کاکائو یا غیره بهش اضافه کنید.

من روش شکلات آب شده ریختم.

دیگه همین دیگه. بپزید و به روح پرفتوحم درود بفرستید و بخورید و بیاشامید ولی هرگز اسراف نکنید!

 

اونی که ۷ و نیم صبح شال و کلاه کرده رفته سبزی آش خریده اومده توو هوای برفی تا آش رشته درست کنه با عشق کیه؟ حالا درسته آش رو خوردیم رفت به عکس نرسید ولی شما فکر کنید توو عکس به جای حلیم آشه. 

 

این عکس نه هنریه، نه دیزاین شده ست و نه هیچی دیگه، چرا که خونه ی بچه دار جایی برای دیزاین نمیذاره، حتی نمیدونید من این عکس رو با چه مشقتی و رو هوا سریع فقط گرفتم و نشد حتی سر صبر بذارم روی میزی چیزی عکس بگیرم چون که در عرض نیم ثانیه کوچک خونمون خودش رو میرسونه و بعدم دستان مبارک توی برنج و قیمه میره و باقی غذاها رو هم باید از روی فرش و زمین جمع آوری کنیم . تازه اگر این عکس رو کات نمیکردم شیر خشک اونورش و پاهای من اینورشو خلاصه یه وضعی بود ندیدنی!... حالا چرا اصلا این عکس رو الان اپلود کردم؟!... میدونم که همتون قیمه بلدید. ولی اومدم یه چیزی یادتون بدم. من قیمه رو با دستورای مختلفی میپزم، یعنی چندتا دستور مختلف بلدم که هربار بسته به حال و حوصلم یه مدل میپزم. 

آمااااا یه مدلی هست که در اصل دستورش متعلق به شف ساناز مینایی هست. من چندسال قبل خیلی آشپزی های این اشپز بین المللی ملقب به ساناز سانیا رو دنبال میکردم و خب اینطورم نبود که مثلا ایشون بیاد شروع کنه به پخت قیمه و تمام نکاتش رو بگه. معمولا ایشون نکات آشپزی رو لا به لای حرف هاش و آشپزی هاش اشاره ای میکنه. منم نکات مثلا مربوط به قیمه رو از لا به لای حرفای ایشون توو جاهای مختلف به خاطر سپردم و به جرات میگم هر نکته ای برای هر غذایی از ایشون یاد گرفتم اون غذا مزه ش فوق العاده شد. 

حالا یه بار اگر حال و حوصله داشتید قیمه رو با نکات این شف بپزید فقط ببینید چی تحویل میگیرید و چجوری با رعایت چندتا نکته ساده مزه ی قیمه تون متفاوت از تمام قیمه های روتین و تکراری ای میشه که توو تمام خونه ها هست. طوری که مزه ش توو یاد و خاطره ی تمام اونایی که ازش خوردن باقی خواهد موند. حالا بریم سر اصل مطلب: گوشت گوسفند رو حداقل از سه ساعت قبل با برگ بو و رزماری و روغن زیتون و فلفل سیاه مزه دار کنید بذارید کنار. پیاز داغ کنید، گوشت مزه دار شده و لپه ی خیس شده رو اضافه کنید، دو تا عصاره ی گوشت با آب مخلوط کنید و بریزید توو خورش یا استاک گوشت. بذارید دوساعت بپزه، بعد لیمو عمانی های سوراخ شده و خیسونده شده و کمی زعفران اضافه کنید. از اونور توو روغن رب رو به اندازه ی یکی دوقاشق تفت بدید با زردچوبه بعد اضافه کنید. وقتی گوشت پخت نمک بریزید. و دست آخر موقعی که خواستید خاموش کنید خیلی کم زنجبیل رنده کنید با خیلی کم پودر گل محمدی و بریزید روی خورش و بعدم خاموش.

+ حتی اگر اون مراحل مزه دار کردن گوشت رو فرصت نکردید انجام بدید باز بقیه ش رو به این شیوه انجام بدید همچنان مزه ش عالی میشه.

+ من زردچوبه و کاری هم همون اول کار میریزم.

+ من معمولا زنجبیل تازه ندارم برای همون پودر زنجبیل میریزم.

+ ادویه ها کلا توو غذا نباید اونقدری ریخته بشه که طعم غذا رو عوض کنه برای همون از زنجبیل و پودر گل نوک قاشق چ خ بریزید درواقع. 

 

بچه که بودم مامانم همیشه یه شکلات صبحانه ای درست میکرد که ته مزه ی فندق و یه تلخیِ ملسِ خیلی خاصی میداد که خیلی دوست داشتم؛ امروز از صبح که از خواب بیدار شده بودم یعنی تا سر حد مرگ دلم از اون شکلات صبحانه های مامانم میخواست. کلا من هرچی که توو زندگیم درست میکنم در طول شبانه روز، چیزاییه که هوس کردم، یعنی کلا من هوسی آشپزی میکنم، مثلا اینطور نیست که برم سر یخچال ببینم چی داریم اونو بپزم، نه، فکر میکنم چیزی که اونروز دلم میخواد و هوس کردم رو میپزم، دیگه خیلی وقتام که چیزی هوس نمیکنم از همسرم میپرسم چی بپزم که اونم معمولا پیشنهادی نمیده جز یسری چیزای محدود که معمولا اولیش برای اینکه من به زحمت نیفتم اینه که میگه املت! خلاصه به این روند خیلی نمیشه ادامه داد چون توو خونمون یه امپراطور داریم که خیلی دور نیست اونروزی که ایشون بگه چی بپزیم!... خلاصه امروز تمام سلول های بدنم یه چیز شکلاتی میخواست و عجیب یاد شکلات صبحانه ی مامانم افتاده بودم، بعد اینکه من یه کِرم دیگه درونم دارم اونم اینه که من حتما باید توو اشپزی به اون مزه ای که ته ذهنمه برسم، یعنی اگر یه چیزم بپزم نشه اون مزه ای که میخوام و توو ذهنمه اونقدر در دفعات بعدی بالا پایین میکنم و آشپزخونه رو به خاک و خون میکشم تا برسم به مزه ای که میخوام. فرقی هم نمیکنه مثلا پختِ قورمه سبزی باشه یا یه شیرینی. خلاصه باید اون مزه ای که میخوام ازش دربیاد وگرنه حتی اگر خوشمزه هم باشه باب پسندم نیست. حالا این کِرمِ درون توو دوران بارداریم به اوج خودش رسیده بود و مثلا یه غذاهایی هوس میکردم ولی فقط خودم باید میپختم چون تنها خودم میتونستم اون مزه ای که دلم میخواد رو در بیارم!... امروزم باز اون رگِ " عشق شکلاتی" م زده بود بالا و بعدم مزه ای که توو سرم افتاده بود همون مزه ی شکلات صبحونه های بچگی بود. زنگ زدم مامانم و مامانمم فقط مواداش یادش بود ولی اندازه هاش نه. خلاصه قید اون مزه رو زدم و گفتم حالا اون چیزی که خودم فکر میکنم خوب میشه رو درست کنم مهم اینه من الان فقط دلم شکلات صبحانه میخواد؛ از خواب پسرک استفاده کردم و آستین های یانگومی رو بالا زدم برم خودم رو به دلدار برسونم. یعنی فکر کنم من توو زندگی قبلیم شکلاتی چیزی بودم از بس به این عزیز دل برادر ارادت دارم و اصلا دنیا رو بی شیرینی و شکلات نمیتونم تصور کنم، یعنی اون دنیا دیگه برای من دنیا نیست جهنمه‌. خلاصه از همین تریبون اعتراف میکنم که خدایا نیازی نیست اون دنیا منو توو آتیشت بسوزونی، همین که یک ماه به من شیرینی شکلات نرسونی برای من ته تمام شکنجه هاست:/...

فلذا بدین گونه شد که رفتم توو کارش، نصف لیوان شکر، نصف لیوان پودر کاکائو و دو لیوان شیر، تمام اونچه که من اون لحظه از این دنیای فانی میخواستم!... خب اما جونم براتون بگه که یه شکلات صبحانه ی درست و به قاعده ی خونگی همین سه قلم مواد رو میخواد که باهم ترکیب کنی و بذاری روی شعله ی خیلی کم و پای گاز بایستی و هی هم بزنی تا موهات عین دندونات سفید بشه تا مواد غلیظ بشه. اما یه رازی که شما درباره ی من نمیدونید اینه که من علیرغم اینکه خیلی آشپزی رو دوست دارم و لذت میبرم اما از یسری کارای زمان بر توو اشپزی خیلی بدم میاد و از حوصله م خارجه، مثلا از چیزایی که با خمیر درست میشه و شونصد ساعت باید خمیر رو استراحت بدی و بعد پهن کنی و بعد کلی قالب بزنی و دوباره استراحت بدی و غیره ذلک بدم میاد، البته این جور چیزارو هم کم درست نمیکنم اما معمولا فراری ام از کارای زمان برِ الکی توو آشپزی. حالا مرز الکی و غیر الکی چیه؟:/ مثلا قورمه سبزی که باید جا بیفته و زمان میبره این الکی نیست، ولی مثلا کار کردن با نشاسته ی گل که به نظرم خیلی چِغرِ بد بدنه و وقتی توو چیزی استفاده ش میکنی مثل باسلوق و باید بالای یکساعت روی گاز بپزه وگرنه مزه ی گند نشاسته میده این به نظرم الکی وقت هدر دادنه و بپری آماده ش رو بخری راحت تری. در همین راستا شکلات صبحانه ای هم که بخوای چندساعت پای گاز بایستی و هی هم بزنی و توو این خرما پزون هوا شر شر عرق بریزی در قاموس من نمیگنجه:/...

فلذا اگر شما صبر ایوب داشتید همین سه قلم رو با هم مخلوط کنید بذارید روی شعله گاز و تا سن پیریتون هی هم بزنید تا سفت بشه اما اگر عین من هستید بیاین یادتون بدم رکب بزنید بهش:/ بله دوای درد شما دو قاشق ناقابل نشاسته ذرته، پودر کاکائو و شکر و نشاسته ذرت رو با همین مقادیری که ذکرش رفت ترکیب کنید بعد شیر بهش اضافه کنید بذارید روی شعله ی کم گاز، و از اولم هم بزنید تا حدود نیم ساعت که دیگه خودش رو میگیره. میشه نشاسته ی بیشتری زد ولی من توصیه نمیکنم، برای این مقدار مواد همون دو قاشق غذاخوری کافیه، درسته اینم نیم ساعتی علافی داره ولی دیگه اون نیم ساعت ناقابل رو بایستید برای پاهاتون خوبه، البته کمتر از نیم ساعت طول میکشه حدود بیست دقیقه اینطورا. مدامم هم بزنید تا قشنگ مواد با هم مخلوط بشه و بپزه. اصلا اصلا پودر کاکائوش رو کمتر نکنید مخصوصا اگر دوست دارید مثل مزه ی بیرونی ها ته مزه ی تلخ بده. تازه به نظر من جا داره شکر کمتر هم بشه و حدود یکی دوقاشق ازش برداشته بشه. اما خب نرمالش همون مقداریه که گفتم. خلاصه پاش بایستید و مدام هم بزنید تا به غلظت فرنی برسه بعد حدود ۲۵ گرم کره که من کره گیاهی استفاده میکنم بهش اضافه کنید و بذارید غلظتش از فرنی کمی بیشتر بشه. یه راه برای اینکه بفهمید غلظتش مناسبه یا نه، چون سرد بشه سفت تر میشه، اینه که کمی با قاشق بردارید بذارید کنار، چندثانیه صبر کنید بعد ببینید اگر روی قاشق خودش رو بست و سفت تر از اونی که روی گازه شد و سفتیش براتون خوشایند بود بردارید و سریع به ظرف مورد نظر منتقل کنید چون زود خودش رو میبنده. یه چیز کلی هم اینوسط بگم، قطعا اگر نشاسته نزنید و پای گاز تا سن پیری بایستید کیفیت و بافت بهتری تحویل میگیرید البته توو مزه هیچ تفاوتی ایجاد نمیشه. اما خب چون اونجوری مواد خیلی تبخیر میشه و حجمش کم میشه و اخر کار به اندازه ی یه مورچه شکلات صبحانه دارید توصیه من به شما جوانان اینه که با توجه به گرونی شیر و شکر و شکلات و نشاسته و کلا گرونیه همه چیز جز جون ادمیزاد فلذا همون نشاسته رو بزنید تا چیزی تبخیر نشه و یه پاتیل شکلات صبحانه تحویل خانواده بتونید بدید تا خودشون رو خفه کنن:))... و اما یعنی نگم وقتی بعد از گرفتن این عکس وقتی رفتم سراغش و چندقاشقی زدم بر بدن تا روحم تازه بشه و اولین قاشق رو گذاشتم دهنم و دیدم چقدر شبیه مزه ی شکلات صبحانه های مامانم شده خوشحال شدم.

خب توو عکس، عکس اون ظرف سمت راستی، اون ظرف بزرگتره که تیره تره شکلات صبحانه ست که به شخصه مردم براش. اما اون دوتای دیگه چیزیه که چندوقته گیر دادم بهش و هی به بهانه بچه درست میکنم و بیشتر خودمون میخوریم، بله فرزندان من اون دو ظرف دیگه دنت هستن، دنت بیسکوییتی و دنت شکلاتی. یعنی فقط یه مادر میدونه مادر که بشی دغدغه ی مهمت میشه اینکه چی بپزم برای بچم که سالم باشه. این دنتم از اوناست که کلا چیز میز کم بیاری برای بچه هایی که هر دوساعت به دو ساعت گشنن قشنگ میری یه پاتیل درست میکنی میذاری جلوشون میگی حالا برید توو ظرف بپلکید! البته اگر قبل از بچه هاتون خودتون تهش رو درنیارید از بس که عزیزِ دل انگیزه. و آما بریم سراغ دستور. اول از همه دوتا نکته رو بگم. نکته اول اینکه ببینید کلا دنت از اون خوش قلق هاست که میتونید با یه دستور پایه و اضافه کردن طعم های مختلفی مثل پودر کاکائو، نسکافه، بیسکوییت، زعفران و ... مدلای مختلفش رو درست کنید. دوم اینکه برای درست کردن یسری خوراکی ها مواد ها یکیه اما مزه ها فرق میکنه ، چرا؟ چون دقیقا هر خوراکی ای میزان موادش فرق داره و هر خوراکی ای با کم و اضافه کردن یه ماده ی جزئی یهو مزه ش کاملا عوض میشه. مثلا با همین دستوری که میخوام برای دنت بگم هم شما میتونی شیرکاکائوی بازاری درست کنی، هم هات چاکلت هم شکلات صبحانه هم فرنی و هم دنت اما نکته ای که اینارو از هم متفاوت میکنه گاهی فقط اضافه شدن یه ماده ی کوچولوئه. دنتم همینه. دستور دنت شکلاتی تقریبا همون مواد شکلات صبحانه رو داره اما مزه هاشون با هم فرق میکنه حالا چرا؟ میگم براتون.

مثلا توو دنت شکلاتی برای این مقدار که توو تصویر میبینید دو قاشق غذاخوری نشاسته ذرت و دو ق غ شکر و دو ق غ پودر کاکائو میخوایم که با هم ترکیب باید بکنید و بعدم یه لیوان شیر. قطعا توو دسر ها وقتی از شیر پرچرب استفاده بشه خوشمزه تره اما من کم چرب استفاده میکنم مخصوصا اینکه من دنت رو بیشتر به خاطر پسرم درست میکنم آخه میخوام با چیزای سالم تری درست کنم. البته شکلاتیش رو برای خودمون چون شکلات و نسکافه پسرم سنش سنی نیست که مجاز به خوردن باشه برای همون معمولا یا ساده یا زعفرونی یا بیسکوییتی برای اون درست میکنم و اصولا یا یه پاتیلم از همونا درست میکنم برای خودمون چون مامان و بابای بچم دل دارن:/ و به اسم پسرمه ولی دراصل به نیت خودمونه:| و خب یا هم از مواد کمی برمیدارم کاکائوییش میکنم برای خودمون. حالا خلاصه اینارو ترکیب میکنید و روی شعله گاز میذارید و مدام هم میزنید و چند دقیقه بعد و در عرض سه سوت دنت شما اماده ست، آما نکته ای که دنت شمارو دنت میکنه و با مثلا فرنی فرق میکنه و مزه متفاوتی میده اینه که اخرش که به غلظت فرنی رسید و خواستید خاموش کنید؛ شعله رو خاموش کرده و  کمی وانیل و حدود یک قاشق خامه صبحانه بزنید. خامه ی اخرش رو جدی بگیرید که به شدت روی مزه ش موثره و شبیه دنتش میکنه‌. و خب اگرم مثل امروز بنده در یخچال رو باز کردید که خامه بردارید بعد دیدید جا تره و بچه نیست و شوهر صبحی، نصفه شبی زده بر بدن، دست و پاتون رو گم نکنید حدود یک قاشق کره که من گیاهی استفاده میکنم بزنید. اما خامه یه چیز دیگه ست. اگرم برای بچه هاتون میپزید و میخواین خیلی سالم باشه که عین من کلا یه بند انگشت کره بزنید. اما برای خودتون یا نپزید یا میپزید عین چیزی که میگم بپزید وگرنه مسخره بازیه:/...

دنت بیسکوییتی هم بدین صورته که دو قاشق شکر، دو قاشق نشاسته ذرت، حدود ۵ قاشق پودر بیسکوییت که کاملا پودر شده باشه حالا یا بیسکوییت مادر یا پتی بور یا از این بیسکوییت روغنی ها شبیه پنجره ست، خلاصه هر بیسکوییت ساده و بدون طعم خاصی، با یه لیوان شیر و برای طعم بهترم یا نوک قاشق نسکافه یا قهوه یا پودرکاکائو هم بهش اضافه کنید، بعد میذارید روی شعله سفت بشه، دست آخرم شعله رو که خاموش کردید نوک قاشق جایخوری وانیل و یه قاشق خامه‌ صبحانه از این صورتی ها. اگر برای خودتون درست کردید یا حالا بچه هاتون تونستن شکلات بخورن اگر بعد از اینکه کمی از دما افتاد روش شکلات رنده کنید یا همون پودر کاکائو رو بپاچید خیلی خوشمزه تر میشه. برای دنت نسکافه یا زعفرانی هم دیگه بیسکوییت و پودر کاکائو نزنید به جاش یا یه قاشق چایخوری نسکافه یا قهوه یا دو قاشق زعفران غلیظ آب شده بزنید.در تصویر دنت ها شکلاتی و بیسکوییتی هستن. در آخرم اینام مثل بقیه خامه و وانیل میخواد. سعی کنید خامه بزنید اما اگر توو خونه شمام خامه خورده شده بود و وسط کار بودید و راه برگشت نداشتید کمی کره بزنید ولی خب خامه یه چیز دیگه ست، ساده هم که هیچی نزنید در آخر همون وانیل و خامه بزنید فقط یعنی شکر و شیر و نشاسته رو بذارید روی گاز. 

و بدین شکل بپزید و اهالی خونه رو مستفیض کنید و نه تنها خوراکی برای بچه های همیشه گشنه موجود دارید بلکه در دل همسران خود هم جایگاه ویژه ای بیابید:/ خلاصه که بخورید و بیاشامید و بریزید و بپاشید ولی هرگز اسراف نکنید!

+ اینکه روی شکلات صبحانه ی بنده توو عکس ناصافه چون طاقت نیاورره و شبیخون بهش زدم همون حین، بعد دوباره روش رو صاف کردم که دیگه نصفه نیمه چون روش بسته شده بود نشد خیلی صاف بشه. 

 

اگر نمیاین بگین که شماهام اینطوری درست میکنید و اختراعات و اکتشافات مهم منو زیر سوال نمیبرید براتون بگم از کشف جدید امروزم. یعنی نگم براتون از مزه ش، اگر توو کافی شاپی جایی اسموتی میوه های ترش خورده باشید اینم یه چیزی توو همون مایه ها میشه مزه ش، البته اصلا ترش نمیشه بلکه مزه ای کاملا ملس و دوست داشتنی که شک ندارم عاشقش میشید مثل خودم که از این کشف جدیدم بسی راضی و خرسندم و به خود میبالم:/...اگر شمام توت فرنگی های خونتون داره خراب میشه و نمیدونید چیکارش کنید این عزیز دل انگیز رو درست کنید و روحتون رو جلا بدید. خب عرضم به حضور انورتون که( خدایی کی این جمله ی عرضم به حضور انورتون رو اختراع کرده برای اولین بار؟ خیلی برام سواله:|) حدود بیست تا بیست و پنج تا توت فرنگی رو با یدونه موز پوست کنده گذاشتم فریزر و حالت نیمه یخ زده که شد ریختم توو مخلوط کن با همراه یدونه بستنی وانیلی لیوانی با حدود یک فنجون آب سرد برای رقیق شدن و چندتا تکه یخ و دوتا بستنی یخی از اینها که میهن زده و روشم نوشته پوره ی توت فرنگی و شاتوت و تمشک و رنگشم قرمزه، همه رو باهم مخلوط کردم و شد این دلبر که اصلا نگم از طعم رویاییش.