بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

کلمات کلیدی

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یانگوم بازی!» ثبت شده است

 

وقتی دختر خونه بودم با ماکروفر خیلی چیزای خوب و جدیدی رو به منصه ی ظهور میرسوندم و هنرهام رو به در و دیوار میپاچوندم، طوری که یادمه وقتی ازدواج کردم و رفته بودیم سر خونه زندگیمون و داشتیم جهیزیه میچیدیم و نصاب وسیله های برقی اومده بود و داشت گارانتی ماکروفر خونه ی خودمون رو پر میکرد، گفت ماکروفر چرا خریدید دیگه اینکه کارایی ای نداره توو ایران، ایرانی ها فقط باهاش نون داغ میکنن که همسرم از اونجایی که هنرهام خیلی توو چشم و چالش پاچیده شده بود، مشت محکمی بر دهان استکبار زد و فرمود که نه خانوم من ته کدبانوئه با ماکروفر چیزای زیادی درست میکنه!... اما از اونجایی که گویا چشم خوردم:/ از اونروز تا الان من هم به جرگه ی سایر ایرانی ها پیوسته بودم و جز برای داغ کردن چیزی و یخ زدایی استفاده ی بهینه ی دیگه ای نکرده بودم‌. ولیکن از اونجایی که امروز گاز ساختمون رو برای تعمیرات نمیدونم چی چی، اعلام کرده بودن برای ساعاتی قطعه، و خب بنده کاسه ی چه کنم چه کنم دستم گرفته بودم تصمیم گرفتم دوباره با ماکروفر عقد اخوت ببندم و دوستی ها رو زنده کنم‌. فلذا ظهر توو ماکروفر مرغ پختم و به شدت از کرده ی خود راضی بودم و شبم توو ماکروفر سوسیس تخم مرغ درست کردم که اصلا فکر نمیکردم بشه ولی شد. دارم کم کم به استعدادهای نهفته در ماکروفر پی میبرم و همین طوری پیش بره فردا پس فردا تووش قیمه بادمجون میپزم سفره میندازم تشریف بیارید همگی یه لقمه دور هم بزنیم:|

 

ما امشب هوس پیتزا کرده بودیم البته بیشتر بنده که کلا هوسی غذا میپزم و میخورم... اما خب جز دوتا نون پیتزا و پنیر و چندورق کالباس مواد دیگه ای برای پیتزا نداشتیم، تازه فکر میکردم فلفل دلمه ای و قارچ هم داریم که تازه وسط کار فهمیدم اونارو هم نداریم اما از اونجایی که من کم نمیارم فلذا یه پیتزایی به منصه ی ظهور رسوندم که یعنی اصلا نگم ...خب بی هیچ حرف پس و پیشی بهتون بگم که من فر ندارم اما همین جا یادتون میدم چجوری بدون فر یه پیتزای عالی درست کنید. پس با سامان گلریز ورژن بدون ریش و سیبیلش همراه باشید، گرچه منم الان سیبیل دارم:/

اول از همه بگم که من پیتزاهای زیادی رو روی گاز امتحان کردم با خمیرهای مختلف، برای همون طبق تجربه ی سالیان بهتون میگم که اگر میخواین خمیر پیتزاتون مزه ی بیرونی ها رو داشته باشه و عین بیرون ترد بشه نه یه خمیر نپخته ی نرم! خمیر پیتزای آماده بگیرید، از این نون پیتزاهای گرد و آماده که توو بسته هاش چهارتاییه....بعد توو یه ماهی تابه کمی روغن بریزید و خمیر پیتزا رو بذارید تووش تا نون برشته بشه، وقتی برشته و طلایی و اصطلاحا تقریبا خشک شد حالا اونورشم همین طور برگردونید و بذارید دو طرف برشته بشه. فقط مواظب باشید نسوزه چون زود برشته میشه...

کاله یه سس داره به اسم گاردن، درواقع سس سالاده ولی برای من محبوب دلهاست، خیلی این سس خوشمزه ست، یعنی خیلی ها...بچه ها شما هر موادی که بخواین و سلیقتون باشه میتونید بریزید ولی اگر میخواین پیتزایی بپزید که از جای جای خونه صدای تعریف بشنوید اینکارایی که میگم رو بکنید. وقتی همسر من امشب میگفت از بیرونی هام خیلی خوشمزه تره دیگه ببینید چی پخته بودم:/... خب بعد اینکه نون های آماده ی پیتزا رو از این گردهای نیمه آماده که همه سوپرمارکت ها هم دارن، برشته کردید، روش کمی سس گاردن بزنید و همه جای خمیر پخش کنید، بعد کمی آویشن و پنیر پیتزا، بعدش همون چندورق کالباس رو خلالی کردم و ریختم روش و دوباره کمی اویشن و پنیر پیتزا، و اما غول مرحله ی آخر... من سینه ی مرغ رو نوارهای باریک کردم با کمی سس خردل و کمی ابلیمو و نمک و سس فلفل از این سبزهای سید داوود:/ و کمی از همین سس گاردن و پودر سیر مزه دار کردم و توو روغن سرخ کردم بعد که خنک شد چیدم روی مواد...بعدم چندورق گوجه ی نازک بریده شده و کمی ذرت مکزیکی و دوباره پنیر پیتزا... و بعد گذاشتم توو ماکروفر و هیچ دکمه ی خاصی نزدم فقط همون که تایم میدید مثل همیشه تا غذاهاتون رو داغ کنید، همون دکمه ی استارت رو زدم به مدت ۵ دقیقه و بعدشم برش دادم و با کمی کچاپ و همون سس فلفل مزه ها رو تنظیم کردم...

حالا یه نکته بگم. اگر ماکروفرم ندارید، اشکال نداره بعد اینکه تمام این مراحل رو رفتید، یه فر دست ساز درست کنید. یعنی چجوری؟ یه قابلمه بزرگ بردارید تووش یه رینگ یا یه چیز فلزی مثل الک بذارید کف ش، بعد ظرف پیتزاتون رو بذارید روی اون رینگ فلزی که نچسبه به کف قابلمه و نسوزه، ظرف پیتزاتونم چیزی انتخاب کنید که نترکه علی القاعده‌. بعد زیر قابلمه شعله پخش کن بذارید و زیرشو خیلی کم کنید و روی در هم دم کنی بذارید و حدود ۴۰ دقیقه بذارید پیتزا داخل بمونه و پنیرهاش آب بشه. وسطا هی سر بزنید اگر پنیر اب شده بود تمومه. با این فر دست ساز شما تمام کیک ها و شیرینی های دنیا رو هم میتونید بپزید. درواقع با این روش پیتزا خیلی عالی میشه ولی من حوصلم نمیگیره ۴۰ دقه دونه دونه پیتزا بپزم برای همون ماکروفرو چندبار امتحان کردم و بعد بالا پایین کردن تایم هاش و یسری روش ها اینی که بهتون گفتم عالی میشه. حالا اگر همچنان ماکروفر ندارید و حوصله ی فر دست سازم ندارید، توو این شرایط نون پیتزا رو فقط یک طرفش رو برشته کنید و اون طرفی که برشته نشده و در اصطلاح خامه اون رو بذارید کف ماهی تابه با کمی روغن، و بعد موادو بریزید روش و در ماهی تابه رو بذارید و با شعله ی خیلی کم بذارید پنیر آب بشه. اون طرفشم چون توو ماهی تابه و شعله ی مستقیمه خودش برشته میشه.

نکته بعدی اینه که ضعف پیتزای بدون فر اینه که روی پیتزا برشته نمیشه ولی خب وقتی خمیرشو حسابی برشته کنید و روشم بذارید پنیر قشنگ آب بشه اصلا متوجه برشته نشدن پنیرهای روی پیتزا نمیشید توو طعم و مزه‌...

+ من اصولا مواد پیتزا رو زیاد میریزم و همچنین پنیر رو هم به صورت مشتی طور، علی القاعده شما کمترم بریزید دشواری نداره!

خلاصه اینکه من براش پیتزا بودم، حالا اون چی دوست داشتو باید برم بپرسم :/

 

از وقتی اومدیم خونه ی جدید، تقریبا تا امروز همش غذاهای ساده و راحت درست کردم چون همه جا خوشگل و تمیزه :دی کلی هم دکوری چیدم همه جا، برای اینکه پسرم هرجا میرم دنبال منه، برای اینکه این خوشگلی و تمیزی و دکوری ها به قوت خودش باقی بمونه و به طرفه العینی از بین نره برای همون سعی میکردم زود از آشپزخونه بیام بیرون، ولی خب این رویای قشنگ که میشه اینجا خونمون عین آدم باشه خیلی زود نقش بر آب شد :دی و دیدم خیر نمیشه، برای همون دوباره برگشتیم به حالت کارخونه و ترمه ها و دکوری ها رو جمع کردم و شدم یانگوم همیشگی و با یه قورمه سبزی اهالی منزل رو خوشحال کردم:/

 

 

 

دوستان قدیمیه اینجا خوب میدانند، من بچه ی به شدت درسخوانی بودم در تمام مقاطع تحصیلیم. درواقع از آن دانشجوها و دانش اموزان محبوب اساتید و معلم ها بودم که همه شان عاشقم بودند. در حدی روی معلم ها و اساتید نفوذ داشتم که هروقت درس نخوانده بودم در مدرسه برایم منفی نمیگذاشتند و در دانشگاه هم چه لیسانس چه ارشد درواقع همه ی اساتید به حرفم بودند. در دوران مدرسه من تمام غیبت هایم برای مواقعی بود که درس هایمان فشرده بود و میخواستم بیشتر بخوانم. مثلا میدیدم چهارشنبه دوتا امتحان داریم و نمیرسم سه شنبه همه را بخوانم، برای همان مثلا یکشنبه غیبت میکردم مدرسه نمیرفتم که بیشتر درس بخوانم. برای همان هروقت و در هر تایمی به مادرم میگفتم فردا مدرسه نروم؟ مادرم قبول میکرد. آنقدر مادرم راحت قبول میکرد که همه تعجب میکردند.اما مامانم تنها یک روز را تحت هیچ شرایطی قبول نمیکرد غیبت کنم، آنهم روز ۱۴ فروردین بود. یعنی اگر من چهارروز هفته را هم میخواستم مدرسه نروم مادرم اجازه میداد اما فقط ۱۴ فروردین را اجازه نمیداد.هرچقدرم هم خودم را پر پر میکردم فایده نداشت. جالبی اینجا است که تقریبا در تمام دوران مدرسه یادم هست که روز چهاردهم نصف کلاس نمیامدند و معلم ها هم اصلا درس نمیدادند ولی باز هم مامانم آن روز را نمیگذاشت. البته بعدها که یکبار ازش پرسیدم گفت چون قبل اش تعطیلات زیادی بود پشتتان باد میخورد و اگر نمیرفتید انوقت دوباره فردایش هم سخت بود بروید و بالاخره باید زودتر عادت میکردید دوباره...

برای همان من همیشه از چندتا روز متنفر بودم.یکیش همین چهاردهم فروردین بود که درواقع تنفرم از غروب سیزده به در شروع میشد و غم‌ عالم به دلم میریخت. البته شاید باور نکنید ولی من از اینکه تعطیلات تمام شده ناراحت نبودم بلکه به خاطر این برایم غم انگیز بود که بیشتر به خرداد فکر میکردم که مثل برق و باد میرسد و حجم کتاب ها و امتحانات زیاد است و استرس هایم شروع میشد که فلان کتاب را چجوری بخوانم و فلان درس را چگونه تمام کنم برای امتحان و ... . از دیگر روزهایی که متنفر بودم فردای عاشورا بود چون میرفتیم منزل یکی از اقواممان تاسوعا و عاشورا را و انجا هیئت و تعزیه میرفتیم. و به خاطر مدرسه شام غریبان بعد از چندروز با دلگیری تمام به خانه برمیگشتیم  و همیشه با خودم عهد بسته بودم اگر روزی معلم شدم همان روز اول به تمام دانش اموزانم خواهم گفت که اگر درسشان با من در این روزها افتاد خیالشان راحت باشد که من در این روزها نه درس میپرسم نه امتحان میگیرم انهم فقط به خاطر درسخوان های کلاسم و زهر نشدن تعطیلات برایشان و آن روزها اینهاست: ۱۴ فروردین. فردای تاسوعا و عاشورا. و روزهای مشکوک به عید فطر!( زمان ما عید فطر اینگونه نبود که در تقویم از قبل مشخص باشد. یهو میدیدی وسط ظهری که رفته ای مدرسه اعلام میکردند عید فطر است!... یا معلم ها مثلا میگفتند اگر سه شنبه عید فطر نبود امتحان برگزار میکنیم و من مینشستم دوشنبه تا بوق سگ درس میخواندم یهو یازده شب اعلام میکردند فردا عید است و نه تعطیلات را میفهمیدم و حتی باید روز عید هم برای فردایش درس میخواندم و اگر از اول میدانستم عید چه روزی ست خب روز قبل اش به جای اینکه برای مثلا سه شنبه ای که نمیدانستیم عید است درس بخوانم به جایش از اول برای چهارشنبه که فردای عید بود خب میخواندم و از عید هم لذت میبردم).

حالا که دیگر سالها از آن ایام گذشته من راستش نسبت به ۱۴ فروردین حس دوگانه ای دارم هم خوشحالم که عید و سیزده روز تمام شده چون هیچوقت از سیزده روز عید خوشم نیامده، رکود و بی تحرکی و مردگی شهر را دوست ندارم و از اینکه دوباره همه برمیگردند سر کار و بارشان و دوباره زندگی جریان پیدا میکند حس بهتری دارم و هم چون برایم یاداور خاطرات گذشته است دوست اش ندارم... فارغ از حسم به این روز خواستم بگویم قدر روزها و ساعات و لحظه هایتان را بدانید... یک روزی مانند من وقتی روز ۱۴ فروردین نشسته اید روی مبل خانه تان و از تمام مهمانی بازی های عید نوروز خلاص شده اید و خانه تان دوباره یه حالت قبل بازگشته است و سبد گنده ی اسباب بازی پسر دوساله تان که در این سیزده روز وسط نیامده بود و کنترل کرده بودید خانه همیشه مرتب و تمیز باشد چه بسا مهمانی یهویی آمد، حالا در جای جای خانه اسباب بازی یافت میشود و خدا نکند کسی در بزند!... و حتی همسری را هم که کنترل کرده بودید لباس هایش را سیزده روز روی دسته ی مبل و پشت در نگذارد حالا که نگاه میکنم میبینم کنترل اوضاع را درواقع پدر و پسر در دست گرفته اند و پادشاهی شان دوباره آغاز شده و حتی سفره ی هفت سینتان را هم جمع کرده اید و تمام عیدهایی که از بچگی تا حال از سر گذرانده اید به یادتان می آید و آهی میکشید که چقدر زود گذشت، تازه انجاست که میفهمید چقدر چقدر و چقدر این زندگی کوتاه است و زود تمام میشود. کاش میتوانستم واژه هایی که دارم مینویسم را به خورد وحودتان بدهم و بهتان بگویم که قدر همین حالایی که در ان هستید را بدانید. یک روزی که خیلی زود هم می آید تمام این لحظه ها برایتان خاطره میشود و حتی گاهی حسرت... به قول داریوش کاردان که میگفت وقتی نگاه میکنم میبینم این ۶۰ سال عمر، جَمعش یهو تموم شد! ما هم سر بگردانیم میبینیم یهو همه ش تمام شد بی آنکه لذتی برده باشیم. همین حالا که کنار کسی هستیم که دوست اش داریم را درک نمیکنیم و فقط دنبال پول جمع کردن برای بزرگ تر کردن خانه و ماشینیم و یادمان میرود یک روز پیر میشویم و کم و زیاد همه ی اینها را به دست می اوریم ولی انوقت دیگر نه پایی برای رفتن به تفریح داریم نه حالی برای کارها و خوشی هایی که میشد کنار هم داشته باشیم، همین حالا که پدر و مادری داریم ببشتر نگاهشان نمیکنیم، بیشتر با آنها وقت نمیگذرانیم و یادمان میرود خیلی ها حسرت یک دقیقه داشتن پدر و مادر را میکشند. همین حالا که طفلمان خانه را روی سرش میگذارد و خسته از بچه هایمان، عمیق نگاهشان نمیکنیم و از کارهایشان لذت نمیبریم چون یادمان میرود خیلی زود آنها بزرگ میشوند و دیگر میروند سراغ زندگی شان... همین حالا که داریم نفس میکشیم با آدم های دور و برمان مهربان تر نیستیم چون یادمان میرود شاید ما یک دقیقه ی دیگر نباشیم...

+ اگر مثل من سیزده روز عید لب به شیرینی و شکلات نزده اید و سیزده روز است که پاکید  و استخوان درد گرفته اید و دارید از بی موادی میمیرید! بردارید یک فنجان کنجد را بریزید داخل ماهی تابه ی نچسب و بو بدهید و بعد یک سوم فنجان هم شیره ی انگور یا خرما یا توت یا اصلا مانند من ۴ شیره بهش اضافه کنید و هم بزنید و وقتی کمی گذشت و حالت خمیری شد شعله را خاموش کنید و وقتی کمی خنک شد با دستان مبارک شکل بدهید و از استخوان درد و نرسیدن شیرینی به مولوکول های بدنتان خودتان را نجات دهید و هم یک چیز سالم بخورید هم هوس شیرینی را در خود خاموش کنید هم به روح پر فتوح من درود بفرستید و در اخر هم بخورید و بیاشامید و هرگز اسراف نکنید. باتشکر.

 

از ته دلم دعا میکنم سال پیش رو سالی باشه که آخرش هممون بگیم آخیش، چه سال خوبی بود...

 آخرین روز سال همیشه روز عجیبیه...

خوش اومدی بهار قشنگ...

 

 

یه ساندویچ یادتون بدم که فوق العاده خوشمزه ست و خاص. اونقدر که امکان نداره بپزید و کسی نگه به به عجب چیزی!... من توو دور و بری هام به چندتا غذا خیلی معروفم که یکیش همین ساندویچه. مختصر مفیدش میشه این که یه پیاز رو خلالی میکنید و میریزید توو روغن و وقتی رنگش صدفی شد و عوض شد( اصلا نباید سرخ بشه) بهش مرغ های خامی که نوارهای خیلی نازک در حد یه بند انگشت خرد کردید رو اضافه میکنید و نمک و فلفل میزنید. و وقتی رنگ مرغ هم عوض شد کمی فلفل دلمه ای سبزِ ریز خرد شده با قارچ خام خرد شده میریزید( تقریبا اندازه ی حجم مرغ) و میذارید همه با هم بپزه که حسابی مرغ و قارچ آب میندازه و بذارید تا قطره ی آخر آبش کشیده بشه حتما، دست آخرم کمی زعفران دم کرده اضافه کنید. دلتون خواست میتونید پنیر پیتزا هم بریزید که من در اکثر مواقع نمیریزم. فقط همینجا بگم که این ساندویچ با سسش هست که خوشمزه ست و اگر نخواستید سسش رو درست کنید اصلا نپزید!... سس هم کمی خیارشور و جعفری ریز خرد شده رو با سس مایونز و خیلی کم خردل ملایم و اگر داشتید چندقطره سس فلفل تند ( از این سید داوود ها مثلا که توو اکثر رستورانا هست) مخلوط کنید و دیگه همین. بفرما بزن!

 

لطفا گرسنگان عالم فحشم ندید. اومدم یه چیز بگم و برم. در راستای چندتا پست پایین تر که یه کاپ کیک سه سوته یادتون دادم؟ بگید خب خب؟ خب جونم براتون بگه که، بگید جونت بی بلا، قربونتون برم...بله میگفتم در راستای همون پست من امروز توی همون مواد کاپ کیک حدود یک قاشق گردوی خرد شده و یک قاشق کشمش و مقداری زعفران ساییده شده به همون حالت خشک ریختم و به جای شیر هم یک و نیم قاشق آب و یک و نیم قاشق گلاب ریختم و نگم از طعمش که چه عزیز دل انگیزی شد...اصلا باقلوا:/...گفتم یادتون بدم این مدلی هم میتونید درست کنید دیگه طعمش کامله خودش میشه یه کیک کامل بدون اینکه نیازی باشه چیزی هم روش بریزید.دیگه بخورید و بیاشامید ولی هرگز اسراف نکنید فرزندانم!

 

از من به شما وصیت! هروقت خسته بودید، کمپوت گلابی بودید، بی وقت بودید برندارید به همسرتون زنگ بزنید بپرسید شام چی بپزم؟ چون یهو میبینید برخلاف همیشه یه غذایی رو میگه که از نظر شما اون غذا پختنش هم ردیف با کار توو معدنه! یعنی اگر از من بپرسید میگم که کنتاکی و استیریپس و این مدل غذاها پختنشون از فسنجون و قورمه سبزی هم سخت تره چون وقت گیر و پرکاره. یعنی کلا هرغذایی که در طی چند مرحله نیاز به آماده سازی داشته باشه و بعدش آشپزخانه رو بکنه کثافت خانه! جزو غذاهای سخت محسوب میشه‌. خَلَص و تَمَت!

+ گرچه قبلا گفتم ولی دوباره بگم که طبق تجربیات من اگر میخواین یه کنتاکی با طعم بازاری و رستورانی داشته باشید اون رو با پودر سوخاری درست نکنید بلکه با پودر نون درست کنید! توو طعمش تاثیر بسزایی داره. یا نونای تست و باگت خشک شده رو پودر کنید و بهش ادویه بزنید مثل نمک و فلفل و پاپریکا و پودر سیر و زردچوبه و کمی پفک پودر شده. یا هم از نون باگت فروشی ها برید بخرید و بگید پودر نون میخواین که خیلی هم به نسبت پودرسوخاری ارزون تره.

+ اینم گرچه گفتم ولی دوباره بگم که اگر خواستید سیب زمینیتون مزه ی رستورانی هارو داشته باشه آب و زردچوبه و نمک رو بذارید بجوشه بعد سیب زمینی های خلال شده رو برای ده دقیقه بریزید توو آب جوش بعدش آبکش کنید و سرخ کنید با حرارت تقریبا بالا‌.

بیربط نوشت: تاریخ یه روزی تمام دروغ هاتون رو برای همه رو میکنه...ظلم پابرجا نمیمونه!

 

یادمه چندسال پیش که با همسرم داشتم آشنا میشدم یه کاپ کیکی بلد بودم که از قضا در همون روزهای اول آشنایی هم براش پختم و هنرهامو کردم توو چش و چالشو کدبانوگری هامو از همون خشت اول به رخ جهانیان کشوندم!...حتی برای اینکه بعدها در منزل خودم درست کنم رفتم قالب سیلیکونی کاپ کیک خریدم‌ اما نمیدونم چرا یادم رفت و هیچوقت درستش نکردم و کلا حتی دستورشم از یادم رفته بود. بین ترک ها یه ضرب المثلی هست که میگن آش تا دم در باهات دوسته! یعنی زود گرسنه میشی. خلاصه از اونجایی که امروز آش خورده بودم و گشنه بودم و دلم کیک میخواست اما ابدا حوصله ی ریخت و پاش کیک رو نداشتم یهو یاد اون کاپ کیکی افتادم که بینهااااایت راحت بود. سرچ کردم دوباره پیداش کردم اما اینبار یسری چیزاش نیاز به تغییر داشت حالا میگم چرا و چگونه‌.

اول اینکه بگم این کاپ کیک هلو بپر توو گلوئه و کل پختش یک دقیقه ست و اصلا اسمش کاپ کیک یک دقیقه ای هست و داخل ماکروفرم درست میشه و اگر ماکروفر داشته باشید دیگه کلا راحت میشید و هروقت هوس کیک کنید میپرید یه دقیقه ای درست میکنید.  موادی که میگم حدودا ۵ تا کاپ کیک بهتون میده. برای همون بیشتر خواستید بیشتر کنید مواد رو. سه قاشق آرد+ دو قاشق شکر+ یک عدد تخم مرغ+ نوک ق چ وانیل+ نصف ق چ بکینگ پودر+ سه قاشق شیر+ یک قاشق روغن رو مخلوط میکنید و همین. البته اگر پودر کاکائو هم دوست داشتید یک قاشق بزنید. یا اگر طعم های دیگه دوست داشتید مثل قهوه یا هل یا زعفران. من پودر کاکائو نداشتم برای همون رنده ی پوست پرتقال ریختم. ولی حتما شمام یه طعم دهنده از چیزایی که گفتم بزنید چون طعم خودش خیلی ساده ست!... حالا توو فنجونی که چرب کردید با روغن تا دو سومش مواد بریزید و بذارید دقیقا وسط سینی ماکروفر. حتما وسطِ وسط. چون اگر وسط نباشه کج پف میکنه. بعد دقیقا یک دقیقه تایم میدیم و درمیاریم.

در حین سادگی من امروز متوجه چندتا نکته ی بسیار مهم شدم. اول اینکه من با فنجون درست نکردم و قالب سیلیکونی داشتم برای همون شاید فنجون همون یک دقیقه براش مناسبه چون منم قبلا مجرد بودم و منزل والدین، درست که میکردم با فنجون بود و دقیقا یک دقیقه مناسبش بود. اما امروز که با قالب مخصوص درست کردم متوجه شدم با یک دقیقه خیلی سفت میشه پس اول ۵۰ ثانیه بهش زمان دادم که باز سفت میشد تووش! که کردم ۴۰ ثانیه که دیدم برای من ۴۰ ثانیه ای میپزه. پس شمام اول یدونه رو امتحان کنید اگر دیدید سفت میشه داخلش، ده ثانیه کم کنید از زمانش. چون امروز متوجه شدم علاوه بر قالب، ماکروفر ها هم با هم فرق دارن پس این ده ثانیه توو هر ماکروفری متفاوته. راستی گمونم این کاپ کیک رو داخل فرم بتونید درست کنید با همین حالت که یک دقیقه وسط سینی بذارید که من انجامش ندادم و فقط با ماکروفر درست کردم.

نکته بعدی اینه که باید تک تک بذارید داخل ماکروفر و حتما هم نقطه ی وسط.

حتما حتما قالبتون رو چرب کنید. بدون چرب کردنم درمیاد ولی با چرب کردن هم پف تمیزتری میکنه همم موقع دراوردن شکلش رو حفظ میکنه.

مواد تا سر قالب ریخته نشه، فقط دو سوم قالب رو پر کنید تا جا برای پف باقی بمونه‌.

نکته آخرم همون که یه طعمی مثل کاکائو یا غیره بهش اضافه کنید.

من روش شکلات آب شده ریختم.

دیگه همین دیگه. بپزید و به روح پرفتوحم درود بفرستید و بخورید و بیاشامید ولی هرگز اسراف نکنید!

 

اونی که ۷ و نیم صبح شال و کلاه کرده رفته سبزی آش خریده اومده توو هوای برفی تا آش رشته درست کنه با عشق کیه؟ حالا درسته آش رو خوردیم رفت به عکس نرسید ولی شما فکر کنید توو عکس به جای حلیم آشه.