امروز داشتم با یه عزیزی درباره دوران تحصیل و تقلب صحبت میکردم. خب من از اون هایی بودم که در تمام مقاطع تحصیلیم شاگرد اول بودم و اصولا برای اینکه تقلب برسونم همه برام موقع امتحان سر و دست میشکستن:/ ... در دوره تحصیلات مدرسه و لیسانس که اصولاً تقلب نمیرسوندم:/ البته دوره دانشگاه بهتر شده بودم و خیلی وقت ها توو رودربایستی قرار میگرفتم. مثلا فکر کنید لحظه امتحان یه پسری میآمد کنارتون حالا شمام اصلا نمیشناسیش؛ بعد سلام و احوال پرسی یهو میگفت خانم فلانی توروخدا میشه بشینید کنار من بهم تقلب برسونید بخدا اینو پاس نشم فلان میشه بهمان میشه. خلاصه دیگه توو دانشگاه سخاوتمند شده بودم اندکی ولی بازم دوست نداشتم...دیگه توو ارشد کلا سخاوتمند بودم. جو ارشد فرق میکرد. همه با هم دوست و محترم بودیم. هرکس خدایی در طول سال به هرکس میتونست کمک درسی میکرد. دوران ارشد من یکی از بهترین دوران زندگیمه. درواقع من فقط درس نخوندم بلکه اون سالها با حال خوب زندگی کردم.
حالا خلاصه... آقا امروز یاد درس تنظیممون توو لیسانس افتادم. این درس رو ما مجبوری توو یه دانشکده دیگه پاس کردیم. از اونجایی که استادشم مربوط به همون دانشکده بود اصلا استاده زیست بود و کتابی نزدیک سیصد چهارصد صفحه بهمون معرفی کرده بود برای امتحان که خدایی مال رشته ما نبود و به شدددددت سخت. خیلی سخت و غیر قابل فهم. ولی خب من خونده بودم. شب امتحان یکی از دخترایی که همکلاسیم بود و با من توو اون دانشکده تنظیم رو برداشته بود زنگ زد که تو خوندی؟! گفتم آره. گفت من نرسیدم و توروخدا فردا میشینی پیش من و بهم برسونی؟! کلی التماس و ناله بابت نخوندنش. نامزدم بود. منم دلم سوخت گفتم نرسیده دیگه...گفتم باشه... موقع امتحان استاده هم خیلی سخت گیر بود؛ چهار مدل نمونه سوال طراحی کرده بود که تو با پشتی و جلویی و چپ و راستت یکی نباشی:/... بابا استاد درس یه واحدی این حرفارو داره اخه؟!:/... کلا امتحان سختی بود. چون منبع امتحان خیلی سخت بود و اصلا مربوط به ما نبود و ماها هیچی بلد نبودیم؛ از اونور سوالاتم خیلی پیچونده بود. خلاصه این ملیحه خانم! تا فهمید سوالاتش با من یکی نیست؛ به طرفه العینی برگه ش رو با چند نفری عوض کرد تا بشه شبیه من. من همه ی سوالارو بهش گفتم. همه رو... دقت فرمودید؟! همه رو... بعد که از جلسه اومدیم بیرون حتی به خودش زحمت نداد بگه ممنون! در عوض فرمود: خیلی آسون بود؛ خودمم همه رو بلد بودم، من که بیست میشم!...در صورتی که سوالات به شدت سخت بود و اصلا یکی از سخت ترین امتحانات زندگیم بود چون خودم پای هر سوالی کلی فکر میکردم....من فقط لبخند زدم ولی عمیقأ از اونروز به بعد فهمیدم خیلی ها دقیقا همینقدر گربه صفتن!
خلاصه که هیچوقت صد خودتون رو برای کسی خرج نکنید؛ ملیحه متاسفانه برای من درس عبرت نشد و من خیلی جاها برای خیلی ها صدم رو گذاشتم ولی تهش دیدم ملیحه ن:/

برای ما صفر واحد بود. فقط باید پاس میکردیم.
منم از این آدما زیاد داشتم و دارم. درس عبرت هم نمیگیرم متأسفانه.