خواهرم ماه رمضون سالهای گذشته بهم میگفت بذار بچه هات بشن دوتا؛ دیگه عمرا بتونی اینجوری چیز میز مختلف بپزی. امروز که روزه بودم دخترمم یسره توو آشپزخونه بود و کابینت هارو باز و بسته میکرد و دائم مشغولش بودم چون میترسیدم بسوزه یا دستش گیر کنه جایی و در عین حال حلوا و سوپ و زرشک پلو با مرغ و سیب زمینی سرخ شده درست میکردم و برای دخترم فرنی میذاشتم و سوپ میکس میکردم و به خواسته های هر دقیقه یکبار پسرم لبیک میگفتم میخواستم زنگ بزنم بهش بگم به تعداد بچه و بی وقتی و سر شلوغی نیست. به علاقه ست خواهرم؛ علاقه!... یه یانگوم همیشه یانگومه!
+ اون پسری که عاشق یانگوم شد اسمش توو فیلم چی بود؟! چقدر دوسش داشتم:دی

خخخ
همینه! یه سری از دوستان در وبلاگم کامنت گذاشتند که بذار سال تحصیلی شروع بشه، دیگه کیک نمیپزی :)
ولی همچنان من کیک و کوکی میپزم :)