بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

کلمات کلیدی

یه همسایه داریم البته نمی‌دونم کدوم همسایه تشریف دارن... یعنی نمی‌دونم طبقه ی بالاست؛ طبقه ی پایینه؛ ساختمون اونوریه اصلا... خلاصه من جز صدا و بو چیزی از این همسایه نمی‌دونم. صدا و بو هم فقط متعلق به اشپزیست.یعنی تقریبا از ساعت ۹ صبح دارم صدای تق و توق کاسه بشقاب می‌شنوم. خودم همیشه توو دلم میگم بچه ها رفتن مدرسه مامان دوباره دست به کار شد!...بعد یه بوهایی از این خونه میاد که اصلا من هربار خندم میگیره. چون تقریبا هربار غذاهایی رو میپزن که شاید ماها هر صد سال نوری نپزیم. یعنی هیچوقت بوها متعلق به غذاهای روتین نیست. همیشه بوی غذاهای کمتر پخته شده میاد... مثلا دیروز بوی آش دوغ می‌آمد... امروز بوی کشک بادمجون... بنده هم با همه وجود کشک بادمجون دلم میخواست:/... از این بازی کثیف دست بردار زن:/

نظرات (۴)

منم الان با خوندن این متن هم دلم کشک بادمجون خواست هم آش دوغ:)

پاسخ:
من دیروز برای آش دوغ مردم ولی هیچیشو نداشتم جز دهن:/

بازی کثیفیه....

 

پاسخ:
خیلی:/
  • مهدی فعله‌ گری
  • یه نعلبکی بردار برو دم در خونه شون بگو میشه یه کم کشک بادمجون به من بدید.؟ یه بشقاب میده.
    دفعه بعد برو بگو عجب بو و بلنگی راه انداختی میشه تو این نعلبکی برای منم بریزی؟ یه کاسه برات میریزه. دو حالت داره یا تا هفت هشت نه ماه هرچی پخت خودش برات میاره و لُپت رو میکشه و میگه نی نی مون چطوره؟ یا یه کاری میکنه دیگه بو و بلنگ اذیتت نکنه که بچه آسیب نبینه.:)))

    حالت سومش هم اینه تو دلش بگه طفلکی! بعد از همون دفعه دوم راه های خروج بو رو ببنده.

    یه راه چهارمی هم داره. 

    نه فکر نکنم انقدر دیگه بیشعور باشه. حتما مادر مهربونیه. راه چهارمی نداره ولش کن

    پاسخ:
    من از اونام که هیچی از همسایه نمی‌گیرم میرزا. حتی پیاز اگر نداشته باشم که مثلا قدیما خیلی عرف بود از هم می‌گرفتن...در این حد! چه برسه به بردن نعلبکی!
    کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. خودم پختم:/
  • مهدی فعله‌ گری
  • الان هیچکی از هیچکی هیچی نمیگیره. یادمه یه همسایه داشتیم مدام با ی نعلبکی میومد یا رب میگرفت یا نمک میگرفت و یا نون. البته نون رو بدون نعلبکی میومد. سه تا پسر داشت بزرگه هم سن من بود. یه روز مامان رفت براش یه رب و یه بسته نمک خرید. بابا نذاشت بهش بده گفت زنه خجالت میکشه بیچاره ولش کن. بگو ندارم.:))))
    ولی جذاب بود. روزگار قشنگ و بی شیله پیله ای بود.

     

    پاسخ:
    منم بچه بودم همسایه ها دایم از هم چیز میز می‌گرفتن. قطعا اونموقع ها زندگی بهتر بود. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">