یه کرمی توو بچه ها هست که اصولاً نمیذارن ماماناشون بخوابن. حالا این کرم تا چند سالگی هست نمیدونم ولی هست:/...
دقت بفرمایید؛ دخترم خواب بود؛ همسرم اونور خونه داشت با پسرم با موبایل بازی میکردن. یعنی پسرم بغل باباش نشسته بود. دقت فرمودید؟! یعنی عملا هیچکس هیچ کاری با من نداشت . من داشتم لباس پهن میکردم روی بند رخت و خب دیدم فضایی موجود شده برای خودم و الحمدالله رب العالمین کسی دو دقیقه کاری باهام نداره کنار همون بند رخت دراز کشیدم. یعنی همین که بدن بنده مماس شد با زمین پسرم از بغل باباش اومد پایین و هی گفت مامان مامان؟ چرا خوابیدی؟! توضیح دادم که هیچی پسرم همینجوری خستم دراز کشیدم. گفتم بچه ست میترسه یهو آدم مریض شده باشه یا مرده باشه. فلذا خیالشو راحت کردم که هستم هنوز:/... چند دقیقه بعد اومد گفت میخوام بوست کنم. منم بوسش کردم و اندکی قربون صدقه های مادر پسری رفتیم و رفت. حالا من نخوابیده بودما فقط چشمام بسته بود و قشنگ هوشیار بودم. دیدم چند دقیقه بعد اومد یکی دوبار گفت مامان؟! جواب ندادم فکر کنه خوابم بره.اما خب ایشون رفت؟! خیر... از اونجایی که فکر میکرد خوابم و نمیفهمم همه همتش رو به کار بست تا یجوری منو بیدار کنه. اول اومد با پاهاش انگشتان دستمو له کردن:/ البته خیلی یواش و نامحسوس. بعد دید باز بیدار نمیشم رفت یه اسباب بازی آورد اونو هی فرو کرد توو آرنجم:/ دوباره دید جواب نمیده هی بغل گوشم گفت هاااا.... هااااا :/ دید نه فایده نداره؛ رفت شروع کرد جلوی دخترم که خوابه مثل خرگوش پریدن. میدونه اون با صدای پریدن این از خواب بیدار میشه. بعد که درجا بیدارش کرد اومد زد به من گفت مامان چشماتو باز کن به دخترت برس:/
بلند شدم نشستم بهش میگم همه رو متوجه شدم خب تو که با بابا داشتی بازی میکردی. خواهرتم که خواب بود. الان برای چی منو تلاش کردی بیدار کنی؟!با من چیکار داشتی؟! علت کارت چی بود؟! ... در جواب گفت: خودمم نمیدونم!:/
آیکون کندن تک تک موهات:/

من چنین رفتاری رو برنمیتابم
راهحلی نداره؟