بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

من امروز داشتم توو آشپزخونه کار میکردم دیدم پسرم طبق معمول رفته لای دوتا مبل ها و داره با گلدونی که یه بار شکونده قبلا و طوری چسب زدیم که معلوم نیست و گلایی که شبیه پر هست و در دوران دوتایی بودنمون یه روز با همسرم از پارک کندیم و تا این سال رسوندیمش طبق معمول ور میره و گلارو فوت میکنه و داره گل هایی که پدر مادرش از پارک برداشتن رو کم کم منقرض میکنه که یهو دیدم داره دقیقا با همون ریتم خودش میخونه: گل من اذیت نکنید، بعد مممممن سمتش نیااااد.... یعنی چشمام شده بود چهارتا، نمیدونستم اصلا از خنده و تعجب چیکار کنم‌.خندم بند نمیومد در عین حال نمیدونستم چجوری قربون صدقه برم که حق مطلب ادا بشه‌:| اصلا اصلا نمیدونم از کجا یاد گرفته. شاید فقط یکی دوبار گذری درحالی که موبایل دستمون بوده و توو اینستا چرخ میزدیم در حد یکی دو ثانیه شنیده باشه.حالا ممکنه بگید الان مثلا چه اتفاق خاصی رخ داده که من مادر انقدر ذوق کردم و مگه حالا هسته اتم شکافته؟ خب عرضم به حضور انورتون که وقتی بچه شما به حرف میفته، هربار که یه جمله بداهه بگه شما دوست داری از ذوق زمینو گاز بگیری:| و حسی که اون لحظه داری اینه که آخه این کوچک اصلا اینارو چجوری یاد گرفته و به زبون میاره؟ بعد حالا فکر کنید بچتون در بدو ورود به سه سالگی یهو یه آهنگی که اینروزا خیلی مد شده و اصلا هم توو خونه شنیدنش تکرار نشده که بگید یاد گرفته، با ریتمش میخونه!... خب من مادر حق دارم ذوق مرگ بشم.حق ندارم؟:|

حتی از اون ذوق مرگ تر لحظه ای بود که امروز هی میامد ازم آب میگرفت و میرفت از آشپزخونه بیرون و خب ما یه میز چوب گردو داریم که این بخت برگشته خیلی مقاومه که تا الان باد نکرده و داغون نشده چون که تمام آب ها و چایی ها و سایر نوشیدنی هارو ایشون برمیگردونه روی این میز. دیگه عصبانی شدم بار هزارم که اومد آب بگیره گفتم نمیدم چون میریزی روی میز و قرار بوده اگر آب نخواستی بخوری یا لیوانو به من برگردونی یا بریزی توو گلدون. خلاصه جدال بینمون پیش اومد و ایشون گریه ها میکرد و منم گمونم همسایه ای نمونده بود که صدامو دیگه نشنوه:/ میگفتم الا و بلا نمیدم چون دوباره میریزی. آقا بعد مدتی که گریه ش اروم شد و اومد دوباره گفت آب بده و میخوام بخورم و منم قول گرفتم که بخوره، آب رو دادم و اینبار اومدم دیدم بله روی قولش مونده و روی میز چوب گردومون نریخته بلکه روی میز تلویزیون خالی کرده:| منم اندکی مادر فولاد زره شدم و مقادیری رخ عقابی نشون دادم و رفتم دوباره آشپزخونه. یه کم که گذشت اومد پیشم گفت: من بچه ی بدی ام؟ گفتم نه اصلا تو بچه ی خیلی خوبی هستی ولی کارت کار خوبی نبود، دستت کار بدی انجام داد که آب رو ریخت روی میز، من این کارو دوست ندارم. گفت منو دعوا کردی؟( البته فرمود: دوا تدی؟) گفتم آره چون ناراحت شدم از این کارت. که یهو گفت: ولی من گناه دارم من کوچیکم:))... 

الان یکی بگه چجوری بخورمش که دلم خنک بشه؟:/

نظرات (۳)

  • مهدیار (مترسک)
  • با سیب‌زمینی سرخ کرده! 😁

    پاسخ:
    و نوشابه😎

    سلام، عیدتون مبارک.

    واقعا حق داری بخوریش و هر مادری که پست‌های مادرانه شما رو بخونه، دلش غنج می‌ره و بهتون حق می‌ده.

    یه تنه داری تبلیغ موثر می‌کنه واسه افزایش جمعیت.

    پاسخ:
    سلام عزیزم خیلی ممنون.
    نه اگر از شیطنت هاش بنویسم همه از بچه آوردن پشیمون میشن:دی
  • مهدیار (مترسک)
  • با سس مخصوص 😋

    پاسخ:
    حتما:))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">