از وقتی اومدیم خونه ی جدید، تقریبا تا امروز همش غذاهای ساده و راحت درست کردم چون همه جا خوشگل و تمیزه :دی کلی هم دکوری چیدم همه جا، برای اینکه پسرم هرجا میرم دنبال منه، برای اینکه این خوشگلی و تمیزی و دکوری ها به قوت خودش باقی بمونه و به طرفه العینی از بین نره برای همون سعی میکردم زود از آشپزخونه بیام بیرون، ولی خب این رویای قشنگ که میشه اینجا خونمون عین آدم باشه خیلی زود نقش بر آب شد :دی و دیدم خیر نمیشه، برای همون دوباره برگشتیم به حالت کارخونه و ترمه ها و دکوری ها رو جمع کردم و شدم یانگوم همیشگی و با یه قورمه سبزی اهالی منزل رو خوشحال کردم:/
مامان بزرگم میگفت: بچه، بُنی پا؛ جاجیم گَلِ میخ! 🤕
یعنی تا وقتی که بچه هی زیر دست و پا میلوله، حتی فرش زیر پات رو هم باید جمع کنی آویزون کنی به میخ که بچه نتونم مسأله درست کنه.
کنایه از همین که خونهٔ بچهدار، جینگولیجات برنمیتابه!