بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

 

دنیا واقعا شبیه یک فیلم است، شاید هم گذر عمر شبیه یک فیلم کوتاه است..‌. سکانس های مختلف زندگی تند و تند از جلوی چشمانت گذر میکنند و تو همه چیز را به چشم میبینی، شیرینی و تلخی و غم و شادی را...نگاه میکردم به نیمکت چوبیِ رو به دریا ...یادم آمد سالهای خیلی دور را... دریا هم مانند ما غم و شادی های زیادی را به خود دیده است؛ آنروز هم زنی رو به روی دریا نشسته بود و مدام اشک های بی اختیارش را پاک میکرد... آنقدر در دلش غم داشت که منی که از دور نگاهش میکردم احساس میکردم دریا هم غمگین ترین روزش است... او باردار بود...از روی علائمش فهمیده بود جنین اش ماندنی نیست و سقط خواهد شد...این سخت ترین لحظه ی زندگی یک زن است...این دردناک ترین لحظه ی زندگی یک زن است...آنچه تمام توست حالا باید ازش دل بکنی و او برود چون حتما دنیا جای قشنگی برایش نبوده است...و قلب مادرانه ی تو هزار تکه خواهد شد و چه کسی خواهد فهمید بر تو چه خواهد گذشت...از دور زنی را نگاه میکردم که به دریا خیره شده بود و اشک میریخت...درواقع مادری را نگاه میکردم که باید دل میکند‌‌...احساس میکردم غمبار ترین غروب دنیاست...او اشک میریخت و دریا بهم میریخت...احساس میکردم موج های دریا هم با هر قطره ی اشک او همراه قلب مادرانه اش میخوانند: ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود/ وآن دل که با خود داشتم با دلستان میرود/ من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او/گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود/ او میرود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان/دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم میرود...طفلِ درون او نماند و دل کند از دنیا...حالا سالها گذشته است...همان دریایی را نگاه میکردم که سالها پیش رو به رویش نشسته بودم و به مادری با قلب هزارتکه اش خیره شده بودم...دوباره همان زن اما اینبار با فرزندان قد و نیم قد دور و برش که در دریا بازی میکردند، ذوق میکردند و مادرشان نگاهشان میکرد...و من به دریا نگاه میکردم و فکر میکردم اگر در لحظات جانکاه زندگیمان میدانستیم که دنیا همیشه روی ناخوشش را به ما نشان نخواهد داد و بالاخره روزهای خوب هم از راه خواهد رسید، آنوقت غصه ی هیچ چیز را نمیخوردیم...کاش میدانستیم خدایی بر فراز عرش بیکران نظاره گر ماست که مهربان ترینِ مهربانان است...

نظرات (۴)

 

پارسال دقیقا بیست شهریور بود که روی تخت سونوگرافی بهم گفتن جنین مرده.قلب نداره و ...

هنوزم نمیدونم چطور زنده موندم.هنوزم نمیدونم چطور نفس میکشم.بعضی وقتا فکر میکنم من بودم که این غم رو تحمل کردم؟

اتفاقا منم چند روز بعد نقاهتم رفتم شمال و همش جلوی دریا بودم و نگاه و نگاه و نگاه.و اتفاقا دریا مرهمی شد روی دردام.

و حالا منی که نمیدونم دنیا دیگه چی برای من توی چنته داره.

برای اون مادر که حالا آرامش داره خوشحال شدم ولی داغی که توی دل ما نشسته سرد نمیشه هیچ وقت.

پاسخ:
شاید خدا اونقدر دوستت داشته که به دل من انداخته امروز این پست رو بنویسم تا یجوری یه نشونه باشه و بهت بگه از رحمت من ناامید نشو، تک تک روزایی که رنج کشیدی رو دیدم اما همه چیز توو این دنیا فانیه حتی غم و ایمان داشته باش به من و باور داشته باش بعد از هر سختی ای آسایشه و منِ خدا هرگز خلف وعده نمیکنم.
کامنتت قلبمو به درد آورد. با همه وجود میفهمم از چه دردی و غمی حرف میزنی.از ته ته دلم دعا میکنم خدا به قلبت آرامش بده و یقین دارم اونقدر روزای خوبی میاد که این روزاتو فراموش میکنی.  دعا کردم همین الان برات.
توی هر رنجی بزرگ شدن هست. به کمال رسیدن هست. گاهی ماها باید این رنج های خیلی سخت رو تحمل کنیم تا رشد کنیم. این نیز بگذرد مطمئن باش عزیزم:)

این پایان خوش فقط برای پنجاه درصد افراد اتفاق میوفته... بعضی ها توان شکست دوباره رو ندارن و ترجیح میدن دیگه وارد این مسیر نشن... بعضی ها دوباره امتحان میکنن و باز هم شکست میخورن... بعضی ها...

پاسخ:
به نظرم " امید" همون چیزیه که آدمارو از هم متمایز میکنه....آدم امیدوار به همه اهداف و ارزوهاش میرسه حتی اگر هزاربارم شکست بخوره!

قصه ی همه به قشنگی این مادر تموم نمیشه 

عکستون هم 👌👌👌

پاسخ:
همین طوره ولی غم هم مثل باقی چیزا فنا پذیره و یه روزی تموم میشه.

تو مرگ آفتاب درخشان پاک را باور مکن
که ابر ملالی اگر توراست
چونان غروب سرد غم انگیز بگذرد
دردی اگر به جان تو بنشست
این نیز بگذرد...

ممنون

دنیا همیشه روی ناخوشش را به ما نشان نخواهد داد و بالاخره روزهای خوب هم از راه خواهد رسید، 

هی دارم این جملتو تو مغزم تکرار میکنم :-( یعنی میشه برا منم؟

برای بنده‌ های گناهکارم همینطور؟ (خطا نه ها، گناه)

پاسخ:
توو قرآن بارها و بارها صفت توبه پذیر بودن خداوند مطرح شده. و خدا خودش گفته توبه بندگانش رو میپذیره و میبخشه. در برابر خدا که واقعا دیگه غمی نیست چون خدا هم بخشنده ست هم توبه پذیر هم ستار العیوب که گناه های آدمو فاش نمیکنه درواقع از بابت خدا نباید نگران بود بلکه آدما بیشتر ترس دارن چون اگر طرف مقابلت خدا باشه دیگه ترسی نداری ولی امان از وقتی که طرفت آدمان، اونا ممکنه به اندازه ی خدا بخشنده و مهربون نباشن. میخوام بگم اتفاقا چون طرفت خداست که اصلا دیگه نباید نگرانی و نشد توو دلت باشه. خدا به بندگانش از همه مهربون تره.
هیچ گناهی نیست که خداوند نبخشه. راهشم تنها پشیمونی و تکرار نکردن دوباره ی اون‌گناهه که این خودش میشه توبه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">