تا حالا به این موضوع فکر کرده اید که چقدر ماها، همه ی همه ی همه مان تنهاییم؟...این را همین حالا که در تاریکی خانه نشسته ام و دارم پفک میخورم یکبار دیگر فهمیدم، وقتی داشتم استوری صفحاتی که در اینستاگرام دنبال میکنم را نگاه میکردم و رسیدم به صفحه ی مبل شویی!... یک اقای مبل شویی هست که از مدتی پیش دنبالش میکنم صرفا جهت اینکه دم عید شد بگویم بیاید مبل هایمان را بشورد، صفحه ی او حول محور همین موضوع ست، یعنی عکس مبل های مختلفی که هربار میشورد را میگذارد و در کپشن دستگاه های آلمانی و پیشرفته اش را توضیح میدهد. اما او هرچندوقت یکبار در استوری اش عکس غذایی که پخته است را میگذارد و بدون استثنا هم بالای آن چندتا از این استیکرها میگذارد : 😋😋😋😋 ! و زیرش هم مینویسد لطفا نظر بدهید!... من واقعا هربار از خودم میپرسم من چرا باید درباره ی غذای یک آقایی که نمیشناسم اش و صفحه اش درباره مبل شویی ست نظر بدهم؟ البته هربار بیشتر به این موضوع فکر میکنم که چقدر تک تک ما در این جهان پهناور با وجود آدم های بسیار دور و اطرافمان تنهاییم و چقدر غریبانه طلب مهر، طلب تعریف و تمجید میکنیم و اصلا چرا ما دوست داریم چندنفر غریبه بیایند درباره غذای ما نظر که نه، درواقع تعریف کنند؟ و ما چه غریبانه در این تنهایی دست و پا میزنیم...
امشب هم که گفته بود لطفا نظر بدهید، خب واقعا جا داشت بگویم ته دیگ های لوبیا پلویتان که سوخته است، پیاز و سیر هم که اصلا همخوانی ندارد، از طرفی شخصا از آن استیکرهای زبانی که هربار در وصف غذای خودتان میگذارید به شدت بدم می آید جناب، اما خب درواقع کسی نظر مرا نمیخواست، بلکه آدمی که وسط صفحه ی کاری اش عکس دستپختش را میگذارد با استیکر زبان و میخواهد بقیه نظر بدهند، او تعریف میخواهد تا مثلا همه بگویند وای شما آقا هستید و انقدر در آشپزی ماهر؟ آفرین و باریکلا به شما! راستش استوری اش را مثل همیشه رد کردم برود و در تاریکی نشسته ام و به عمق تنهایی بشر می اندیشم و پفک لینا از این مدل توپی ها تناول میکنم.
بحث لینا شد
یه سری لینا لوله ای بود زمان بچگی ام .... خیلی خیلی خیلی بسته بندی بزرگ بود
یه مغازه سر خیابون مون داشت ....
دیگه مدت هاست این سایزی پفک نمیاره ( فکر کنم کسی دیگه نمی خرید )
یهو دلم هواش رو کرد ...