بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

واقعیت یک آن از این جامعه ترسیدم، از خودم و تمام مردم... گفته بودم همیشه صدای دعوای زن و شوهری را میشنوم، انصافا گندش را دیگر درآورده اند، دم به دقیقه دعوا میکنند و نمیدانم که میدانند صدایشان کاملا در خانه مردم است یا نه‌. من که کنارشان نیستم ببینم کدامشان مقصر است اما خب معمولا مَرده از عربده زدن ابایی ندارد و با تراس باز خانه شان به راحتی عربده میزند و فحش میدهد. صبح بود که میخواستم از پشت پنجره مان چیزی بردارم، صدا متعلق به ساختمان رو به رویی ست، چشمم به تراسشان افتاد یک جفت لباس بچه ی آویزان شده روی بند رخت دیدم، واقعیت هنگام دعوای آنها من هیچوقت از هیچ سوراخ سمبه ای نگاه نکرده ام تا واضح ببینم کدام خانه است، اما همیشه از سایه های افتاده پشت پرده مان یا نور تراسی که از خانه مان مشخص است و صداها و سایه شان را از آن تراس روشن میشنیدم و میدیدم گمان میکردم متعلق به طبقه ی دوم باشند، با لباس بچه هم متعجب شدم هم ناراحت و نمیدانستم کسی که لباس بچه اویزان کرده همسایه ی بالاییشان هست یا خودشان هستند؟ راستش ته دلم ناراحت بود از اینکه اگر تراس خانه ی اینها باشد یعنی بچه دارند؟ و چه غم انگیز...

شب شد که صدایشان درآمد. مَرده عربده میزد و میگفت از خدامه که بری، برو گمشو... و زنه جیغ جیغ میکرد که روی من دست بلند کن تا ببینی چی میشه و چجوری ترکت میکنم... برای اولین بار نمیدانم چرا اما به همسرم گفتم از پنجره نگاه کن ببین طبقه ی چندم اند، همانی ست که لباس بچه دارد؟ نمیدانم چرا میخواستم ببیند، شاید چون ته دلم میخواست که بچه نداشته باشند حداقل...همسرم به اندازه ی چندثانیه پنجره را باز کرد و گفت معلوم نیست و دوباره بست. اما جمله ای گفت که ترسیدم، از تماممان‌‌‌... گفت همه پشت پنجره بودند! از ساختمان های مختلف... نمیدانم چرا انقدر دگرگون شدم، دلم برای آبرویشان سوخت... دلم میخواست جز خودم کس دیگری صدای آنها را نمیشنید...راستش از این چهره ی پنهان در تک تکمان ترسیدم، از این بخش فضولمان... از اینکه چرا فرهنگ نشنیدن را بلد نیستیم و انگار که قصه های شب باشد همه به پشت پنجره آمده اند ... دلم نمیخواست این ضعف فرهنگ اینگونه به صورتم بخورد، دوست داشتم همه مان متمدنانه وقتی صدای دعوایی شنیدیم تلویزیونمان را بلند تر کنیم، بلند بلند آواز بخوانیم، پنجره مان را ببندیم، به اتاق دیگری برویم، دلم میخواست بلد بودیم خیلی جاها خودمان را به نشنیدن بزنیم اما واقعیت پشت پنجره ها بود!

نظرات (۳)

به نظر من اینکه بشینی مثل یه فیلم تماشا کنی خوب نیست، ولی اینکه نگاه کنی خوبه. چون ممکنه زن / مرد / بچه‌شون قربانی خشونت خانگی باشن و آدم اونموقع حتی باید دخالت هم کنه توی زندگیشون و زنگ بزنه به اورژانس اجتماعی. 

پاسخ:
این دونفر هردو عین هم هستن، یعنی از پس هم برمیان و هیچ کدومشون در ظاهر امر مظلوم تر از اون یکی نیست. مرده دوتا بگه زنه چهارتا گذاشته توو کاسه ش، زنه هم دوتا بگه مرده چهارتا... توو اوج دعواهاشونم هرچی دلشون میخواد به هم میگن هردو و اینطور نیست که یکی بگه و بزنه اون یکی تحمل کنه!

سلام. خدا هیچ بچه ای رو توی همچین خونه ای قرار نده :( 

به نظر منم همیشه اینکه اطرافیان صحنه رو نادیده بگیرن خوب نیست. این که بیان داشت پنجره فضولیه، ولی خیلی جاها مداخله اطرافیان می‌تونه یه قربانی رو نجات بده 

شاید برای این خانواده ای که شما توصیف کردید مصداق نداشته باشه

 

 

پاسخ:
آخه جالبی اینجاست که حتی توو خونه هایی که ما فکر میکنیم یک طرف قربانیه و میخواهیم دخالت کنیم همون قربانی ممکنه دوست نداشته باشه‌. مثلا فرض کن صدای دعوای زن و شوهری مدام میاد که به زعم ما زن توو اون خونه قربانیه، به نظرت خودش نمیدونه که قربانیه؟ خودش شرایطش رو نمیدونه؟ قطعا نمیتونه و نمیخواد به هزار و یک دلیل از اون زندگی بیاد بیرون دیگه، حالا فرض کن یه همسایه بدوئه بره در بزنه مثلا اینو نجات بده، فکر میکنی خوشش میاد؟ در اکثر مواقع نه! از اینکه حتی همسایه ها فهمیدن ناراحت میشه و نمیخواد آبروش بره. 
در کل من معتقدم اکثریت به شرایط خودشون واقفن و اگر توی زندگی ای موندن لابد خواستن که موندن‌. یعنی به هزار و یک دلیل باید بمونن.

شما کاملا درست میگید. منم منظورم رو بد گفتم. منظورم قربانی اینطوری نبود. مثلا کشی که توی یه مساله ای داره مورد ازار جسمی قرار میگیره. توی شرایط خاص منظورم بود نه اینکه وارد دعواهای زن و شوهری بشیم. به صورت عام حق با شماست

پاسخ:
👍

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">