سخت ترین روزهای یک مادر روزهایی ست که فرزندش مریض است...حداقل برای من که اینگونه است. کنارش دراز کشیده ام، هر یک ربع یکبار با گریه از خواب میپرد، آب دهانش را به زور قورت میدهد انگار که بخواهد بالا بیاورد، با سینه ای که خس خس میکند... هر یک ربع یکبار سریع بغلش میکنم به پشتش میزنم تا شاید راه نفسش باز شود، بعد پا به پای او گوله گوله اشک میریزم و هی میگویم خدایا چکار کنم؟!...
عزیزم🥺🥺
خوب میشه ایشالا زودِ زود❤️