بلند شده بودم یک پاتیل ظرف نَشُسته و یک خروار میوه و کاهو خیاری که جناب همسر خریداری کرده بود صبح علی الطلوع و گذاشته بود در آشپزخانه و رفته بود را بشورم. در حال کوکب خانم زن با سلیقه بازی بودم که دیدم روی میز ناهارخوری مان یعنی روی سفره اش با خودکار بنفش جناب همسر اعداد و ارقام نوشته است و گویا چیزی را محاسبه میفرموده است! هرچه شستم و سابیدم نرفت. پیام دادم که همسر عزیزم شما روی سفره میزناهارخوری را هنرنمایی کردی؟ این عزیزم از آن عزیزم ها بود که قرار است تبدیل شوی به هند جگرخوار!...داشتم آماده میشدم برای هندجگرخوار شدن که یکدفعه پاسخ داد: با منی؟ نه من ننوشتم!... میگویم پس کار کیست؟ میگوید والا من یادم نمی آید صبحانه چه خوردم... میگویم کار روح کامرانی نباشد حالا؟:|