بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

کنار قفسه موزها وایستاده بودم به موزها نگاه میکردم که کدوم رو بردارم. آقاهه داشت بازم موز می‌چید. یهو یه دسته ی گنده از موزها از روی قفسه افتاد و داشت می‌رسید به زمین و لحظه ی سقوط! که گرفتمش...آقاهه که یه پسر جوانی بود گفت اینجاست که شاعر میگه: عجب جایی به داد من رسیدی...

عمیقأ احساس کردم این موزه ام! و دارم هر لحظه سقوط میکنم اما از اونور عمیقأ امید دارم خدا به دادم میرسه...

نظرات (۱)

همین که موز نا امید نیستی خوبه ...

پاسخ:
آره همین که هنوز امید هست شکر...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">