پسره میگفت داشتم قفسه های مغازه رو تمیز میکردم یهو دستم خورد یکی از عطرها افتاد شکست. قیمتشم ۲۰ میلیون بود. میگفت خیلی ناراحت شدم گفتم خدایا آخه توو این بازار خراب اینو دیگه چیکار کنم... میگفت همین که داشتم کف مغازه رو از این عطره که ریخته بود تمیز میکردم یهو یه خانومی که داشت رد میشد اومد گفت آقا این بوی کدوم عطرتونه؟! خلاصه میگه یه کم اطلاعات و اینا گرفت بعد گفت خب من ۴ تا برای هدیه میخوام و ۸۰ میلیون کارت کشید!
خواستم بگم خدا بلده داره چیکار میکنه؛ تاب بیار؛ از دل به ظاهر بلاها و مشکلات خیری در راهه...کار خوبه خدا درست کنه!
اوس کریم
خدا گر زحکمت ببندد دری. زرحمت گشاید در دیگری .......