بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

پسرمو آوردم دندون پزشکی؛ اینجا یه خانه بازی داره که بچه ها تا نوبتشون بشه بازی میکنن. پسرم الان با یه دختر بزرگتر از خودش توو اتاق بازیه که دارم صداهاشون رو میشنوم؛ دختره به پسرم گفت تو بابا باش منم مامان. بعد یه لیست داده دست پسرم که برو خرید کن. تازه وسطا غرم میزنه که از من نپرس چیا بخرم چیا نخرم لیست رو نگاه کن برو بخر!... دختره ی گیس بریده به بچه من دستور نده ها؛ چشماتو در میارم میفرستم واسه ننت ها!:/

نظرات (۲)

  • شبهای سپید
  • از اول همینطور حسود بودی 😂

    آخی 😍 حالا بابا مامان بچه نداشتند؟ :))))

    پاسخ:
    چرا یه پسره بهشون اضافه شد خیلی خجالتی بود نمی‌رفت بازی. دختره بهش گفت میخوای با ما بازی کنی؟ میخوای بچه ی ما بشی؟! اونم کردن بچشون. 
    به هرحال بچمه!:/

    دختر خانوم داستان احتمالا نقش مامانش رو بازی کرده و حرفای اون رو تکرار کرده یعنی احتمالش خیلی زیاده .

    یه مادر که اینجوری صحبت می کنه و ...

     

    پاسخ:
    آره در اکثر مواقع همینه دیگه بچه ها دیالوگ های خونشون رو بازگو میکنند. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">