یه روانشناسی میگفت وقتی پیش من بیان برای مشاوره ی کودکشون؛ اول نگاه میکنم ببینم خونشون طویله هست یا نه! اگر طویله بود میگم خب اون بچه سلامت روان داره ولی اگر همه چیز مرتب و منظم بود معلومه اون بچه توو اون خونه از سلامت روان برخوردار نیست. خونه ی ادم بچه دار باید طویله باشه!
در همین راستا دلتون نخواد امروز که دوباره چشم به جهان گشودم دیدم به به چقدر امروز بچه هام سلامت روان دارن! چون خونمون طویله بود:/...واقعا دلم نمیخواست حتی یک قدم برای نجات از این طویله بردارم چون حالش نبود اما دیدم روحیه ی کمال گراییمم نمیذاره طویلگی خونمون طولانی بشه فلذا چادر همت رو بستم بر کمر! من از اون مامانایی هستم که بچمو محدود نمیکنم. اگر هزار بارم در روز بخواد اسباب بازی بریزه؛ هزار بارم لباسشو خیس کنه؛ هزاربارم بریزه و بپاچه من چیزی نمیگم معمولا؛ اما از اونایی هم هستم که اصولا طاقت طویلگی رو ندارم و هزاربار پشتش تمیزکاری میکنم. اما امروز انچه میدیدم همان طویله بود.
یعنی شستم و روفتما...و از جای جای خونمون بوی گل و تمیزی و عید نوروز میاد... دل هرکسی که خونش طویله ست بسوزه:/ تازه یه غذا هم از اینستا دیده بودم تا به حال نپخته بودم گفتم امتحانش کنم. سماق پلو بود. گوشت قلقلی و گوجه و سماق و زعفران و اینا لای برنج... خب اگر چه خوشمزه بود اما همون مزه کباب تابه ای برنج خودمون رو میداد و به اونهمه زحمت که برنج رو ابکش کنو گوشتارو سرخ کن و گوجه ها رو سرخ کن و اینا نمی ارزید.... حالا اینوسط شستن و روفتن به سادگی ای که اینجا مینویسم نبوده چرا که وسط شر شر عرق ریختن و شستن و سابیدن یکی شیر میخواد؛ یکبار پوشک باید بری عوض کنی؛ دخترم به چهاردست و پا افتاده هر یک دقیقه یکبار باید برم ببینم کجاست و از دهن تلویزیون و لبه ی مبل بکشمش اینور و مراقب باشم. یکی درباره هوزن ها ( بر وزن گوزن ها) ازت سوال میپرسه که مامان هوزن ها میتونن یه خونه رو خراب کنن؟! از اونور هر دقیقه یکبار ارد جدید صادر میشه به سراشپز! که مامان یه چیزی بده بخورم... یکبار میوه میخواد؛ یکبار بادوم پوست کنده شده میخواد:/ یکبار میگه دلم پفک میخواد؛ یکبار میگه برام لقمه ی نون و بابا ویلی و گردو بیار مامان! تاکیدش روی بابا ویلی هم به این دلیله که خب پنیر مورد علاقه ایشون همچون ننش ویلی هست. عکس یه مرده هم روی بسته هست. حالا ما بعضی وقتا که ویلی نداریم برای اینکه پسرم بخوره بهش میگم مثلا این خواهر ویلیه؛ یا این مادر ویلیه:/ که خب گاها گولم میخوره؛ میخوره ولیکن همیشه روی باباشون تاکید داره که من بابا ویلی رو دوست دارم مادر وخواهرشو نمیخوام:/
خلاصه مشغول شستن و روفتن و سابیدن بودم که میخواستم ساک های گوشه اتاق که اماده کرده بودم اگر جنگ شد اماده باشه رو هم دیگه بردارم و ببرم بذارم سر جاشون و خالی کنم که همون موقع یه عزیزی تماس گرفت گفت خود اخبار ایران اعلام کرده اسرائیل گفته تا دو هفته دیگه حمله میکنیم و ممکنه غافلگیرمونم بکنه و هدف تهرانه و این حرفا:/ هیچی دیگه جمع نکردم که هیچی تازه کلی چیز میز دیگم اضافه کردم .
خلاصه به لطف پروردگار و دعای خیر پدر و مادر و همکاری خانواده آقای رجبی؛ خانه را از طویله خارج کرده و الان در یکی از لذت بخش ترین سکانس های زندگی ام یعنی خونه ی تمیز و بوی گل نشستم و این قهوه ترک سهم و حق من از روزگاره! :/ درسته که تایم خوردنش نیست ولیکن چشمام داره بسته میشه و یا باید برای ادامه ی حیات از چوب کبریت استفاده کنم یا قهوه تا بتونم مادری استوار تا آخر شب باقی بمونم:دی
خدا قوت🍃😁