پاسخ:
ببین شما یکساله ازدواج کردی و نگاهت هنوز خیلی ارمانیه! باید بذاری سالها از زندگیت بگذره هزارتا سردی گرمی بچشی تازه بفهمی نه خیلی چیزارو به خیلی ها میتونی یاد بدی نه خیلی چیزارو میتونی تغییر بدی نه حتی خیلی اهداف و برنامه هات رو باید بگی!!!
نیازی به دروغ نیست. مردی که همه چیز رو به خانوادش میگه قطعا زن اونم سالها تلاش کرده سکوت رو یاد بده و طرف یاد نگرفته! پس برای آرامش زندگیش فقط همه چیزو نمیگه. یعنی کمتر حرف میزنه تا کمتر بقیه از زندگیش بدونن. نیازی به دروغ گفتنم نداره.
در خصوص اینکه موقع چایی گزارش روزانه میدیم و اون زنگ میزنه و اینا؛ اولا اینکه میگم شما تجربت کمه که میگی هرچی توو فکرته و هرچی بهت گذشته رو باید به همسرت بگی. یکسری مسائل فقط مربوط به شما یا خانوادته دلیلی برای دونستنش توسط همسر نداره. مثلا الان پدر و مادر شما دعوا کردن. تلفنی با مادرت حرف میزنی میبینی دعواشون شده؛ کلی توو روز غصه خوردی و ناراحت شدی. حالا شوهرت میاد میشینی دغدغه ی روزت رو بهش میگی؟ بهش میگی مامان بابات دعواشون شده و تو داری عمیقأ غصه میخوری چون آدم امن تویه؟ اگر نمیگی که عاقلی. اگر میگید بچه ای... چون تجربه زندگیت کمه و در آینده متوجه میشی هرچیزی که به اون مربوط نبوده نباید گفته میشده و برای خودت در اینده عواقب داره!
پس آدم نباید سفره دلش رو پیش همسرش پهن کنه. حرف زدنم چارچوب داره قاعده داره کی همه چیزو میتونه بگه اصلا؟!
دوم اینکه من نگفتم دروغ بگه. بسته به شخصیت خود مرد هم داره. یه مردی که اتفاقا اصلا هم این مدلیش امن نیست دائم میخواد آمار زنش رو دراره از همه چیزم خبردار بشه چون درواقع اطمینان نداره به زنش! بله برای همچین مردی شما هرکاری میکنی باید توضیح بدی. ولی یه مرد اتفاقا امن که به زنش مطمینه معمولا به طور کلی نظارت داره ولی اینکه شما بخوای بری بیرون ته توهش رو دراره هرکاری بخوای بکنی تا فی خالدونش رو بپرسه از نظر من نه امنه نه به زنش مطمئنه. بحث دروغ گفتن نیست. من دروغ گفتن به همسر و هرکس دیگه رو جایز نمیدونم. فقط میگم چرا همه چیز گفته میشه؟!
خود همسر من اگر الان لباس تنم کنم بخوام برم بیرون فقط کلی میپرسه کجا میری؟ حتی اگر بگم میرم جایی کار دارم برمیگردم باز نمیپرسه کجا. چون میدونه خودم همه چیزو بهش میگم. یا زنگ بزنه ببینه نیستم میگه بیرونی و همین که بگم آره دیگه کنجکاوی دیگه نمیکنه. چون مطمئنه من کار اضافه ای انجام نمیدم و اگر چیز مهمی باشه بهش میگم نباشه هم برگردم میگم... . مثلا همین چندوقت پیش من میخواستم برم لیزر همسرم هی گفت میری سرطان پوست میگیری! و فلان! ... خلاصه من همچنان وقت گرفتم. روزی که میخواستم برم خواب بود گفتم میای پیش بچه ها من برم بیرون بیام. گفت باشه. نپرسید کجا. با خودش میگه خرید مرید میره دیگه. بعد که برگشتم گفتم لیزر بودم. من شخصا هیچ دروغی به همسرم توو زندگیم نگفتم. هرجا برم و هرکاری هم کنم بهش میگم شده بعدش! ولی میگم. هیچکسم به دروغ ترغیب نمیکنم. فقط میگم هر زنی یا مردی باید یاد بگیره یسری مسایل رو نگه.
خود من یه مقطعی یکی از خانواده همسرم پشت من چیزی گفته بود. همسرم به من نگفت. من خودم فهمیدم. وقتی بهش گفتم چرا نگفتی گفت چون حرف اون آدم برام مهم نبود بهت میگفتم بهم میریختی! اینوسطم من یه چیزایی از اینکه اون فرد پشتم حرفی زده فهمیده بودم هی ازش میپرسیدم ولی همسرم منو میپیچوند. نمیخواست ناراحت بشم. خب واقعا کارش درست بود. اگر میگفت من بهم میریختم. گفتنش چه فایده توو زندگی من؟!
من حرفم اینه واقعا گفتن هرچیزی به همدیگه لازمه؟؟؟ قطعا خیر! قطعا خیر و قطعا خیر. اینو در طی سالهای زندگی مشترک بهش خواهی رسید.
سر همین کلاس رانندگی هم اگر یکی عین شوهر من باشه که خیلی اهل ته توه درآوردن نباشه و صرف اینکه فقط بدونه دارم میرم بیرون و باقیشو اطمینان داره براش کافی باشه شما میتونی بری آزمونت رو قبول شدی برگردی با شیرینی خوشحالش کنی. اما اون مردی که اهل ته توه دراوردنه بله باید بگی اما وقتی دیگه دوبار رد شدی و میبینی همه روت حساس شدن توضیح نده بگو فعلا نمیخوام آزمون بدم! برو به هوای خرید از تره بار هم گوجه بخر هم آزمون شرکت کن اگر قبول شدی بگو؛ نشدی هم خریدتو بکن.
آخه گاهی اوقات به گفتن نیست.
اون که فضول باشه و بخواد از زیر و بم زندگی کسی خبر داشته باشه به هزار روش متوسل میشه که بفهمه.
مگر اینکه طرف بخواد به این ور اون ور دروغ بگه کار هاشو که کسی نفهمه.