اینکه میگن زن ها وقتایی که غمگینن موهاشون رو میزنن؛ درباره من صدق نمیکنه. من هروقت یه حال و روح تازه ای میخوام میرم سراغ موهام... امروز موهامو زدم... برای اولین بار در زندگیم چتری گذاشتم... رنگ کردم... هزار بار بعدش رفتم سراغ آیینه خودمو دیدم از خود جدیدم خوشم اومد... ذوق داشتم زودتر برسم خونه به همسرم نشون بدم... از اون مردهایی نیست که خودش تغییراتت رو خیلی بفهمه... ولی وقتی خودت همزمان بگی که چیکار کردی و خودتم ذوق کنی اونم از اون مردهایی میشه که میفهمه:دی....البته پسرم فرمودن خوب نشدی مامان؛ زشت شدی:/ ... موهای زنت خوب نشده؛ اصلا موهای زنت زشته:/ والا...
حالا درسته که باید اینو توو یه پست جداگانه با عنوان « تو مهربون ترین پسر دنیایی» بنویسمش اما همینجا که حرف این نیم وجبی شد بذارید بگمش دیگه... الان تلویزیون روی یه کانالی بود که داشت یه فیلمی میداد به اسم زودپز... گویا زمان جنگ بود... نوید محمدزاده داشت دنبال بچش که تازه به دنیا اومده بود و گویا همون لحظه بیمارستان رو زده بودن میگشت... هی دستبند بچه ها رو میگشت و بچه و زنشو پیدا نمیکرد... یهو دیدم پسرم با بغض هی به باباش میگه بابا بزن یه برنامه دیگه... همسرم گفت چرا؟ گفت من دارم ناراحت میشم... نگاهش کردم دیدم هر لحظه ممکنه اشکاش بیاد... تلاش میکردیم کانالو عوض کنیم ولی باطری کنترل همون لحظه تموم شده بود و همسرم بلند شد بره باطری بیاره... نوید محمدزاده بچشو توو بغل پرستاری که مرده بود پیدا کرد. یهو دیدم پسرم اشکاش اومدو مثل ابر بهااااار داره گریه میکنه... کلی بغلش کردم بوسش کردم هی میگم مامان چیه؟ چرا ناراحتی؟ میگه دلم برای بچهه میسوزه... میگم باباش که پیداش کرد... دیدی؟... میگه آره ولی مامانش مرده بود. گفتم نه اون پرستار بود؛ پرستاره هم خوابیده بود. مامانش بود. خدا به همه بچه ها یه مامان میده تا مراقب بچه ها باشن غصه نخور:(...
قربون دل مهربونت مادر:(
از الان مادرشوهر بازی در نیار؛)
،تغییرات ظاهری دوست داشتنی تون مبارک باشه
از اون پسرای مامان دوستهههههه
پسر دارها فقط میفهمن چی میگی دختر دارها تورو یه مادرشوهر فولاد زره میبینن