بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

امروز غروب وقتی داشتم کتلت درست میکردم و معین گذاشته بودم برام میخوند و کیف میکردمو از پنجره ی باز آشپزخونه بوی بارون میومد و غرق در افکار خودم بودم راستش هی ذهنم ناخودآگاه می‌رفت سمت خاطرات عجیب غریبی که شاید تو روز معمولی اصلا یادمم نباشه...

مثلا یاد یه آقایی افتاده بودم که در دورانی که میرفتم سرکار و خب تازه وارد محیط کار شده بودم شاید یه هفته؛ ایشون توی یه قسمت و بخش دیگه که درواقع مربوط به بخش ما نبود مامور خرید بود. یه آقای جوانی بود همسن و سالهای مثلا الانه همسرم..من ایشون رو حتی فکر کنم یکبارم رو در رو ندیدم که بخواهیم حتی یکبار به هم سلامم کنیم. من فقط گاهی از دور و گذری حین انجام کاراش دیده بودمش و صرفا فقط فامیلیش رو‌ میدونستم. همین مقدار اطلاعاتمم صرفا برای این بود که بدو ورود من به اون محیط کار با شروع اون بخش بود و شرکت جدید و مدیر عامل جدید  تازه داشتن نیروی کار بر میداشتن. ایشونم یه فرم داده بود خانومش به نام سحر پر کنه برداشته بود آورده بود داده بود توو بخش ما و منم از اینور اونور گاها می‌شنیدم تاکید داره خانومش پذیرفته بشه که خب نشد. حالا چرا و ایناشو نمی‌دونم . گذشت...  یه خانومی اونجا بود که با هم همکار بودیم و تقریبا همیشه و هر لحظه بغل گوش هم؛ یکی از اون روزا داشت تعریف میکرد که دیروز با یکسری از همکاران رفتن بیرون گردش ! اسم همکارایی که بودن و در اون گردش علمی!! حضور داشتن رو برام میگفت و از حرفایی که زده بودن مثلا برام تعریف میکرد. یه خانوم دیگه هم بود که برای همین خانوم خیلی میزد! خیلی! اینم داشت برام تعریف میکرد که دیروز توو جمع همکاران همه داشتن درباره اون خانوم زیرآب زن حرف میزدن و همه میدونستن و فهمیده بودن که فلانی زیرآب زنه! بعد یهو وسط حرفاش گفت آقای فلانی( همون مامور خریده یه بخش دیگه که ما حتی هیچوقت با هم در حد سلام علیک هم رو در رو نشده بودیم و اصلا همکار نبودیم و اصلا تر من کلا یه هفته هم نبود اونجا بودم و بقیه سالیان سال) گفته که خانوم فلانی هم( بنده یعنی) اونم معلومه زیرآب زنه و خوب نیست و ازوناست و خلاصه حرفای دیگه. این خانومم در جواب گفته بوده نه بابا این بنده خدا که تازه اومده اصلا؛ صداشم در نمیاد. دوباره اون آقا فرموده بودن که نه فکر میکنی؛ حالا صبر کن ببین!... خب ایشون که خودش منو ندید. بقیه هم که چیزی ندیدن و عمر همکاری ما تموم شد. امروز خیلی یهویی یاد شوهر سحر! افتادم که واقعا اون دنیا جواب منو چجوری میخوای بدی مرد؟! اصلا مرد حسابی تو منو تا حالا دیده بودی که پشتم حرف زدی؟ اصلا من عمرم اونجا یک هفته شده بود که تو حتی دورادورم بخوای از من شناخت داشته باشی؟ اصلا تو همکارم بودی؟ اصلا تو منو یک دقیقه دیده بودی؟! چجوری آنقدر راحت تهمت زدی و رفتی؟! چرا واقعا مرد؟ چرا دین و دنیاتو به چیزی که ندونستی فروختی شوهر سحر؟! اگر نبخشمت که چوب توو آستینت میکنن که! البته ناگفته نماند ایشون در همون ماه اولی که من اونجا بودم به خاطر اینکه کاراشو درست انجام نداده بود گویا اخراج شد ولی خب امروز یادش میکردم که چگونه آنقدر راحت گناه های منو بردی ریختی توو پرونده اعمال خودت:/ خب نوش جان! گوارای وجود... سبک بالم کردی!

یا مثلاً یاد یه بنده خدای دیگه افتاده بودم؛ این پسر برای مادر خودش خیلی گستاخ بود. کلا گستاخ بود. ولی وقتی زن گرفت شد موش. نکه زنش عالی بوده باشه. برعکس. زنش یه چرچیلی بود و حتی بهتره بگم یه بیشعور که هرکاری دوست داشت میکرد. حتی به راحتی آب خوردن به همون پسری که مادرشم حریفش نبود توو جمع جلو یه لشگر از اقوام مثلا می‌گفت گه نخور! این پسر در برابر این زن حتی نمیتونست بگه تو! ... میدونید در حین کتلت انداختن به چی فکر میکردم؟! درسته زنه واقعا گه بود( اون دنیا چوب توو آستین ما نکنن صلوات!) اما داشتم به این موضوع فکر میکردم که یه زن مخصوصا در رابطه با شوهرش خودشه که تعیین می‌کنه توو سری خور باشه یا نه قلدر! یا حتی حق طلب و‌حق جو. من یه وقتایی توو این پیج های روانشناسی میبینم مثلا زنه میگه شوهرم منو جلو اقوام خودش می‌زنه؛ به من هرچی دوست داره میگه! من صدامم در نمیاد اما باز اذیت می‌کنه/ یا امروز میبینم اون یکی میگه شوهرم منو تهدید می‌کنه فلان میکنم بهمان میکنم میرم زن میارم! بچه ها من به این فکر میکردم و میکنم که این رفتار و گاها مظلومیت و سکوت بیش از اندازه ی یک زنه که باعث میشه یه مرد راحت گستاخ بشه.

نمیدونم اون کلیپ عربی رو دیدید یا نه. یه خانوم عربی زنگ میزنه به مشاور یا حالا کارشناس دینی برنامه؛ میگه شوهرم همیشه منو میزد من هیچی نمیگفتم. یه روز دوستم گفت خب تو هم بزن. منم شروع کردم با شوکر زدن. الان یجوری شده همسرم از من می‌ترسه. رابطمونم خیلی سرد شده من دوست ندارم این کارو کنم ولی اگر نزنم اون میزنه! کارشناسم مرده بود از خنده. واقعا این حقیقته بچه ها! خیلی ها میگن شوهره میزنه یا تهدید می‌کنه یا ال و بل می‌کنه. میدونید چرا؟ چون می‌دونه زنه ازش می‌ترسه. ولی اگر زن حتی شده به زبون یه بار شجاعت به خرج بده توو چشمای طرف نگاه کنه بگه من ازت نمیترسم؛ دوتا اون میزنه؛ دوتام این بزنه هرچند زورش کمتره؛ هرچند نتونه! ولی شجاع باشه یا نقششو‌ بازی کنه؛ اگر دوتا ظرف شوهره میشکونه زنه هم دوتا بشکونه و نترسه از اون هیولا؛ اگر یه بار که تهدیدش می‌کنه به جای گریه بگه برو هر غلطی دوست داری بکن! اگر تحقیر می‌کنه عین خودش دوبار تحقیر کنه؛ اگر میبینه زورش بهش نمی‌رسه یه بار برداره گوشیو زنگ بزنه ۱۱۰ هرچند به الکی یا تهدید کنه الان به ننه و بابات زنگ میزنم و‌ گوشیو برداره و خلاصه ترسو نباشه هرچند واقعا هم‌ بترسه! خدا شاهده اون مرد جیگر نمیکنه بخواد بگه تو...جیگرم کنه حداقل کمتر میشه و نمیتونه همیشه قلدر محله باقی بمونه.. این خود فرده که با گلگی نکردن سر هیچی؛ با غر نزدن سر هیچی؛ با توو سری خور بودن؛ با اینکه هربار بهش حتی توو جمع ریده شد هیچی نگفت به طرف مقابلش این اجازه رو میده طرف هرجور دوست داره باهاش رفتار کنه. من دیدم زنایی رو که توو جمع حتی از شوهره کتک می‌خورن بعد میگن عیب نداره!! گه میخوری میگی عیب نداره! تو باید اون مردو پاره کنی اونجا:/

خیلی جاها میبینم و می‌شنوم که مثلا میگن اونی که دیر بهش برمیخوره و دیر ناراحت میشه از حرف های بقیه و این چیزا؛ خیلی عزت نفس داره و اعتماد به نفس داره که کارا و رفتارهای بقیه براش مهم نیست. اما از نظر من اصلا هم اینطور نیست. طرف یه ارزشی برای خودش باید قائل باشه. یه حد و مرزی بذاره. اگر کسی مرزهاشو رد کرد حداقل کاری هم عملا نتونه بکنه اما نقش ترسو رو‌ هم بازی نکنه.شده به زبون اما شجاع و حق طلب باشه. وگرنه این پسر مذکور همون پسر گستاخه دیگه. اگر زنشم عین مادرش مظلوم بود برای اونم گستاخ بود. ولی زنه گستاخ تر از خودش بود و نمیذاشت اون بفهمه مظلومه هرچند واقعا هم بوده باشه یا نبوده باشه. فقط نمیذاشت کسی جیگر کنه براش قلدری کنه. هرچند اونام جدا شدن!

یه توئیتی می‌خوندم چندوقت پیش نوشته بود اون آدم مهربونه و خوبه نباشید توو جمع ها که هرکس هرچی دوست داره میگه و هرکار دوست داره می‌کنه چون می‌دونه به شما برنمیخوره! اون آدم بیشعوره ی جمع باشید که کسی از ترس برنخوردن بهش نتونه حرف بزنه و همه بترسن و خودشون رو جمع و جور کنن!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">