میتونم به جرات بگم مادر بودن و شدن یکی از سخت ترین آزمایش های الهیه. فکر نکنید اونی که خدا بهش بچه نمیده داره آزمایش میشه. نه به نظر من اونی که خدا بهش بچه داده بیشتر داره آزمایشش میکنه. و مادر بودن از اون آزمایشهای خیلی خیلی سخته... من از سختی های فیزیکیش حرف نمیزنم. مثلا همین حالا که دارم این پست رو مینویسم دارم از لگن درد میمیرم و مثل بارداری اولم شبا از پا درد خوابم نمیبره و مجبورم نشسته بخوابم. چون روی هیچ کدوم از دنده هام نمیتونم بخوابم از درد! چون رون پاهام درد میکنه؛ طاق بازم که خون رسانی به بچه رو مشکل میکنه و برای خانم باردار ممنوعه. اینا بخش های کوچیکه مادریه... بزرگترین و سخت ترین قسمت مادری دقیقا همونجاییه که تمام فکرت، ذکرت، دین و دنیات، غمت، دغدغه ت، و تمامت میشه بچت...حاضری بمیری ولی تمام خوبی ها، تمام خوشی ها، تمام خنده ها، تمام شادی ها، تمام آسونی ها، تمام خیرها مال بچه ت باشه و درد درست همینجاست که وقتی مادری حتی داری برای بعد از مرگتم به بچت فکر میکنی که بی من چی میشه؟
نمیدونم خدا چرا ماها رو مادر کرد... این مادر بودن خیلی سخته...اونقدر که الان میفهمم چرا مادربزرگم همیشه میگفت آدم سنگ بشه ولی مادر نشه. فکر بچه، غم بچه یه مادرو از پا در میاره... شاید یه روزی خود خدا به همه گفت که سخت ترین آزمایشش همین بود که یه زن رو مادر کرد!
تا حالا شده کسی بارداری راحتی داشته باشه؟ :'(