آقا سلاملیکم!... عیدتون بعد ۱۵ روز مبارک که البته دیگه حالا شده ۱۶ روز. عید ما که اینگونه آغاز شد که بنده برای اولین بار در عمرم لحظه سال تحویل چون از کمبود خواب رنج میبردم ترجیح دادم بگیرم بخوابم فلذا به غیر از موارد نوزادی، این اولین سال تحویلی بود که صدای توپ در کردن رو نشنیدم و اون لحظه ای که یکی گفت سال یک هزار و چهارصد و سه در خواب به سر میبردم و وقتی هم بیدار شدم انگار عید نبود اصلا:/... طاعات و عباداتتونم قبول. به قول یه بنده خدایی ترکیب ماه رمضون و عید میشه نازنین زهرا:| و واقعا ترکیب سختیه برای خودش:| ما که توو این ۱۵ روز هیچ کاری نکردیم جز خاله بازی و رفتن از این خونه به اون خونه. بعد بدین شکل که نه حال ماه رمضون معلوم بود نه حال عید. یعنی لباس پوشیده مینشستیم اذان بزنن چایی خرما بخوریم بعد سریع راه بیفتیم بریم عید دیدنی شام. بعد از اونور زندگی پس از زندگی رو میدیدی متنبه میشدی! دوباره میرفتی عید دیدنی مواردی برای سوژه میدیدی نمیشد زبون به دهان بگیری مثلا برای خواهر و مادرت نگی:/. خلاصه که بین جهنم و بهشت هم توو این ترکیب عید و ماه رمضون آدم گیر میکنه نه میتونه غیبت کنه نه نمیتونه:/ ... از اونور لالوهای خاله بازی ها پسرمم مریض شد و درگیر مریض داری هستم مدتیه. چرا که هوا هم معلوم نیست توو چه فازیه. بین زمستون و بهار تاب میخوره، نمیدونی لباس زمستونی هاتو همچنان بپوشی یا بهاری کنی خودتو. در ادامه ی مریض داری، دو روزی میشه که خودمم مریض شدم و آبریزش بینی و سردرد خیلی وحشتناکی دارم. در این حد سردرد که نمازارو به زور سرپا خوندم، توان چیزی پختن نداشتم، بعد افطار حالت تهوع بهم دست میده، سرمو میذارم روی بالش انگار دنیا دور سرم میچرخه، و خلاصه که الان که در خدمتتون هستم با حالی بسیار بد دارم این افاضات رو انجام میدم.
اگر از جزییات هم بخواین بدونید باید بگم که در این روند خاله بازی از افراد زیادی هم حرص خوردم. مثلا از کسی که توو خونه خودش روی فرشای ماشینیش زیر انداز میندازه و کسی اجازه نداره جز روی زیرانداز چیزی بخوره، اونوقت توی خونه ی ما وقتی پسرش میزنه چایی رو میریزه روی فرش دستبافت، حتی بلند نمیشه دستمال بیاره کاری کنه. همچنان به چایی و شیرینی خوردنش ادامه میده. یا اون مامانی که بچه ش دخل شکلاتامونو آورد و یه بارم نگفت مثلا کافیه دیگه، یا اون شوهر عمه ای که با افاضاتش خاطرمون رو مکدر کرد و خلاصه که موارد زیاد دیگری که خودش مثنوی هفتاد من هست. خلاصه که اینگونه عید خود را به پایان رساندیم و سفره هفت سینمون رو هم همون وسطای عید جمع کردیم و سبزه رو هم اندکی زیر شیر آب گرفتیم و حواله سطل زباله کردیم و سال اژدها یا نهنگ را اینگونه آغاز و عید را به پایان رساندیم باشد که آخرش بگیم چه سال خوبی بود این ۱۴۰۳....
مبارک همهمون باشه انشاءالله