بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

 رفته بودیم ازمایشگاه. پسرم رو توو بغل گرفتیم و اونام سه تایی به زور خون گرفتن و پسرمم گوله گوله اشک میریخت و میگفت مامان نجاتم بده:دی.... بعدش برو بچه های آزمایشگاه یکی شکلات براش آورد، یکی توپ وماشین، اون بنده خدایی هم که خون گرفته بود اومده بود نازش میکرد میگفت ببخشید بهت سوزن زدما. دیگه با جایزه هاش گریه ش بند اومده بود و حالا همسرم رفته بود رو صندلی نشسته بود خون بده. با پسرم شوخی میکرد که خوشبحالت به تو شکلات دادن به من هیچی نمیدن... پسرمم بلند شد رفت دونه دونه پیش دخترا که: خانوم دُتُر به بابام شُتُتات بده.

نظرات (۴)

ادامه‌ش رو ننوشتید. با هر شکلات به پدر، مادر دندوناشو بیشتر بهم فشار میداد :)))

پاسخ:
نه مگه من حسودم؟:/
اونا شکلات به پدر ندادن، خودم از جیبم دراوردم دادم به پدر. ادامش این بود.

بچه واقعا امید می ده به زندگی ...

نامدار باشه الهی :)

پاسخ:
همین طوره واقعا
ممنونم عزیزدلم

ای جونممم ای عزیزوووم ۲۲فوریه کوچک ❤️❤️🥰

پاسخ:
قربونت عزیزم

درود بر شما :)

پاسخ:
🙏

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">