بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

انصافا هر مرحله از بچه داری برای خودش شاخ غولی ست. البته گمان میکنم فرزند اول اینگونه است و هر مرحله برای مادر انگار هفت خان رستم است. هر مرحله استرس هایی میگیری که از نظر بقیه بیخود است ولی خب تو میگیری! زردی یکجور، ختنه یکجور، واکسن ها یکجور، مریضی های این مابین یکجور، جدا کردن جای خواب یکجور و حالا هم وارد مرحله ی وزین از پوشک گرفتن شده ام. راستش اصلا خوشحال نیستم که برعکس هم خیلی اعصابم خورد است هم خیلی ناراحتم هم اصلا دلم نمیخواست از پوشک بگیرم:/... استرس هم دارم در حد لالیگا. خیلی بیخود است میدانم، هرروز با خودم تکرار میکنم که نهایتش این است که اصلا کل خانه و زندگی ام به نجاست کشیده میشود و همه فرش ها را میدهم قالیشویی ولی نمیدانم چرا گمان میکنم خیلی مرحله ی سختی ست و عملا از کار و زندگی افتاده ام:/... امروز روز دوم بود که پوشک را لولو برده بود. و مادرم هم این دو روز آمده بود یادم بدهد. حالا اینوسط من امید داشتم که پسرک اگر بعد از چندروز خودش دستشویی داشتنش را اعلام نکرد دوباره پوشکش کنم و خودم را نجات بدهم و بعدا چندماه بعد دوباره امتحان کنم که مادر گرام فرمودن بعدا وجود ندارد، آنهایی که اینکار را میکنند در دوسالگی بچه را از پوشک گرفته اند میبینند نمیگوید دوباره میبندند در سه سالگی میگیرند، بچه ی تو دارد سه ساله میشود دیگر قرار است کی بگیری؟ ۵ سالگی؟:/... بله با اولتیماتوم های مادر مبنی بر اینکه اگر یک ماهم نگفت تو همچنان باید صبر کنی و دیگر پوشک نبندی امیدهایم هم برای پوشک دوباره ناامید گشت.

در این دوروز از دستاوردهایمان بخواهم بگویم اینکه مادر هر بیست دقیقه و نیم ساعت یکبار با بازی و جایزه و خوراکی خودش پسرک را روانه ی دستشویی میکرد و هربار هم به بنده میگفت من رفتم اگر جایی دستشویی کرد نباید داد بزنی ها، نباید بگویی چرا کردی ها، بچه دستشویی اش بند می آید آنوقت باید کلی دوا درمان کنی برای آمدن همین ببخشید جیش!... و خب این نکته بسیار مهم را مادر شونصد هزار بار فرمود که سر بچه داد نزنید اگر در خانه دستشویی کرد. و خب پسرمم در این دوروز علیرغم اینکه بسیار بچه ی باهوشی ست و موارد دیگر را با یکبار گفتن جامه عمل میپوشاند، مثلا یکبار بالا آورد روی فرش و گفتم آدم باید برود دستشویی که بعد آن وقتی مریض بود هروقت میخواست بالا بیاورد خودش میرفت در دستشویی یا وقتی میخواستم جای خوابش را جدا کنم و یکبار گفتم اگر بیدار شدی دیدی مامان نیست، من بدون تو هیچ کجا نمیروم یا آشپزخانه ام یا اتاق، برای همان هروقت صدایم کنی که مامان بیا من سریع خودم را میرسانم و بعدش هروقت از خواب میپرد بلند میگوید مامان بیا؛ اما خب این مورد را فعلا علاقه ای ندارد خودش اعلام کند. و اولین بار که آمد پشت من چسبید و در شلوار مبارک آبیاری کرد. امروز هم دوبار در شلوار و یکبار زیر مبل وقتی رفته بود توپش را بیاورد. و خب الحمدالله هیچ کجا نجس نشده جز لباس خودش و من دارم از سردرد میمیرم و احساس میکنم از کار و زندگی افتاده ام. حتی نمیتوانم از ترسم بلند شوم بروم دوتا لیوان بگذارم در ماشین ظرفشویی و برگردم. چون هر بیست دقیقه یکبار او را میبرم دستشویی و همین طور کنارش نشسته ام تا مراقب باشم. البته که مادر گرام در این زمینه هم میفرمایند از کار و زندگی افتاده باشی! مگر کارت چیست؟ جز بچه داری؟ خدارا هم شکر کن باهات می آید دستشویی میکند...بله:/...

ظهر ها و شب ها که میخواهد بخوابد او را پوشک میکنم ولی در مدت خواب خودش را نگه میدارد و بعد خواب که سریع برای اینکه نفهمد پوشک را باز میکنم و میبرم دستشویی میبینم پوشک خشک است. خودش را خوب بلد است نگه دارد فقط فعلا در این دو روز علاقه ای نداشته خودش اعلام کند که دستشویی دارد یا دستشویی اش دارد می آید! البته طبیعی ست. بچه سه سال است پوشک شده حالا ۲۴ ساعت است لایف استایل اش را داریم تغییر میدهیم بیچاره نمیداند چه شده اصلا. ولی خب به شدت دوست داشتم همچنان پوشک میبستم و این دردسرها را نمیکشیدم ولیکن پوشک هم سایز او به سختی دیگر پیدا میشود. اطرافیان هم که از هر طرف هی میگویند وقت اش هست بگیر. و خب ما گرفتیم ولیکن مرحله ی مزخرفی ست و سرم درد میکند و از کار و زندگی افتاده ام و پوشک چه خوب بود :|

نظرات (۲)

سلام

خدا قوت و موفق باشید. شورت آموزشی هم کمک خوبیه.

حدا حفظ کنه گل‌پسرتون‌ رو. الهی همیشه شادی و موفقیتش رو ببینید.

پاسخ:
سلام عزیزم خیلی ممنونم
شورت اموزشی رو از نزدیک ندیدم که چجوریه. ولی دستشویی کودک گرفتیم خیلی کمک کننده ست. درکل پسرم خیلی زودتر از اونچه که فکر میکردم عادت کرد و یاد گرفت..الان یاد گرفته دیگه:دی

دیروز  بچه دوستم به دنیا اومد و خب فیلم حرف زدنش با نوزاد برام فرستاده بود 

مادری دنیای عجیبی است ..هیچ کس و هیچ چیزی جز یه عشق بدون مرز باعث نمیشه که این همه سختی یه مادر بجون بخره و به قول تو حتی ناز یه بچه سه ساله را بکشه که بره سرویس

امیدوارم تند و سریع و سبک این دوران سخت تمام شه :)

پاسخ:
من شخصا احساس میکنم یه مهر ومحبت و قدرت ماورایی همراه با مادر شدن خدا به انسان هدیه میکنه که آدمی با دل و جون تمام خودش رو حاضره برای موجود دیگه ای وقف کنه‌.
ممنون دعات مستجاب شد زودتر از اونچه که فکر میکردم از این مرحله عبور کردم:دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">