بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

بزرگ که شدید یادتون نره مامان کی بود... مامان همون بود که با اینکه خودشم مریض بود و داشت میمرد اما تا صبح بیست بار بلند شد و دارو دادو تبتونو چک کردو زد پشتتون که سرفه نکنید و هزاربار رفت آب آورد، اسپری آورد، پتو کشید..‌درست وسط ثانیه هایی که خودش نیاز داشت یکی یه لیوان آب بده دستش، یه پتو بکشه روش... وسط ثانیه هایی که دلش میخواست فقط میتونست چندساعت پشت سر هم بخوابه...

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">