اولین نفرم... یعنی یادم نبود که خودم یک ماه پیش به منشی دکتر گفتم نوبت بعدی رو اولین نفر بهم بده... از اونور یکساعتم زودتر رسیدم و هرچی همسرم گفت خب چرا وقت خودت نمیری؟ سخنرانی گیرایی براش کردم موقع کفش واکس زدنم ( کفش واکس زدن از ویژگی های بارزمه، بله من از اونام که کفشام همیشه واکس داره:|) که منشیه دکتره اینجوریه که به ترتیب نوبت راه نمیده، به ترتیب اونی که زودتر رسیده راه میده و فلذا زودتر برم زودتر میرم توو و حتی این نکته رو هم اشاره کردم که تازه پسرایی هم که به چشمش خوشتیپن اونارو که اصلا بی نوبت راه میده و خلاصه یکساعتم زودتر رسیدم بعد اینجا از حرفای تلفنی که منشی داشت با یه بیمار حرف میزد متوجه شدم که تازه دکتر نیم ساعتم از تایمی که به من گفتن دیرتر میاد:/... درِ مطبم تازه بسته بود و شانس آوردم منشی داخلش بود و اجازه داد بیام توو وگرنه یکساعت و نیم باید یه لنگ پا در هوا برای خودم زیست میکردم. اینجایی که اومدم دکتر، یه ساختمان پزشکانه که موقع بارداریمم پیش دکتر زنانش میرفتم. برای همون این کوچه و این ساختمون و حتی این اتاقا که همه شبیه به همه برای من یادآور خاطرات اونموقع ست.. ۲۳ درصدم بیشتر شارژ ندارم و میخوام نگهش دارم برای اسنپ گرفتن و پول پرداخت کردن از اونورم بدون گوشی واقعا این یکساعت و نیم پیش رو خیلی ملال آور طی خواهد شد که امیدوارم تلویزیونی چیزی روشن بشه و از این سکوتی که بینمونه راحت بشیم. تازه خوابمم گرفته و دوست دارم روی همین صندلی های مطب بخوابم:/... خدایی چرا توو مطبای خصوصی اینهمم پول میگیرن یه قهوه ای چیزی نمیدن؟ مرسی اه!
پروسه ی دکتر رفتن از ملال آورترین بخش های زندگیه.
بازاری پاساژی نیست برید یه دوری بزنید؟