توئیتی میخواندم که خانمی نوشته بود که همسرش اهل بروز احساساتش نیست اما روز زایمانش وقتی جلوی پرستارها او را بوسیده همین کار او برای او خیلی ارزشمند بوده است. کامنت ها را میخواندم... نگویم... همه ناراحت، همه شاکی؛ همه از این نوشته بودند که همسر من دریغ از یک گل/ دریغ از یک بوسه و کامنت های مشابه...چرا واقعا؟ چرا ما اینگونه ایم؟ چرا انتظارات و توقعاتمان از شریک زندگی مان بر اساس مقایسه او با دیگران است؟ چرا به خود او و خودمان نگاه نمیکنیم بعد اگر انتظاری داریم مطرح کنیم؟... حرفم را ساده تر بگویم... مثلا گاهی ما با همه وجود دلمان میخواست همسرمان در آن لحظه بیاید مارا ببوسد، این فرق دارد با اینکه این مسئله برای ما فی نفسه مهم نیست اما زمانی مهم میشود که میبینیم عه بقیه بوسیده اند! پس چرا او نکرد؟!...قبول ندارم که همه ی مردها شبیه هم اند. قبول ندارم جوک های از این دست را که خدا یکی را ساخته و بقیه را کپی پیست کرده است یا همه سر و ته یک کرباسند!... هر مردی ویژگی های خودش را دارد. هر مردی قلق های خودش را دارد. هر مردی تیپ شخصیتی خودش را دارد. هر مردی مدل خودش است. مثلا آیا پدر من شبیه همسر من است؟ آیا همسر من شبیه پدر یا برادرش هست؟ اصلا...طرز تفکرات، جهان بینی، ادبیات، منش، خلق و خو، همه و همه فرق دارد.
شخصا با تمام نواقصم در زندگی زناشویی اما هیچوقت دنبال مقایسه نبودم. مثلا شخصا هیچوقت ناراحت نشدم وقتی بعد از زایمانم در آسانسور منو بچه را آورده بودند و مادر و همسرم آنقدر غرق بچه بودند که من گمان کردم آنها در آسانسور نیستند چون داشتم حرف میزدم ولی غرق شدگان پاسخی نمیدادند!... حتی خودم هم بهشان میخندیدم که میبینم مرا فراموش کردید! و کاملا ذوقشان از دیدن بچه را درک میکردم. حالا همسرم مثلا اول مرا ببوسد یا بچه را چه فرقی میکرد؟ چه بسا که اصلا یادم نمی آید او چه کرد. بچه هم بچه ی من است دیگر. تازه دیدن عشق پدر به فرزند برای مادر از شیرین ترین لحظات است و هیچ مادر نرمالی به فرزندش حسادت نمیکند که برعکس میمیرد از خوشی وقتی میبیند پدر آنقدر غرق فرزندشان شده است. شخصا به گل نگرفته ی او در آن روز فکر نکردم، چون مدل او قرار نیست و نبود شبیه مدل بقیه باشد، او خیلی از روزهای زندگی مان را گل گرفته است و حالا آنروز نمیدانسته یا میدانسته که مضر است و نگرفته. خب چه اتفاق مهمی واقعا رخ داده است؟ حالا گل نیاورده به جایش شیرینی آورده، اصلا هیچی نیاورده، مگر منه مادر برای تشکر شوهرم از خودم فرزندی را به این دنیا آوردم؟ اصلا چرا او باید از من تشکر کند؟ اینوسط چه کسی از او تشکر کند که نه ماه در کار خانه کمک کرد، از این سر شهر به آن سر شهر هربار برای دکتر بردن رفت و آمد، هزینه ها را بی هیچ منتی داد، هرچه هوس کردی برایت خرید، تا بند کفش هایت را میبست، جوراب هایت را او به پایت میکرد، هروقت از هرچه استرس گرفتی سعی کرد ارام ات کند و خودش را از وسط کارش به تو رساند، بارها وسط دردهایت گفت الهی قربونت برم که نمیدونم چیکار کنم و همین یعنی او همه کاری کرد به اندازه ی خودش.
بگردید در مدل همسر خودتان...او مانند خیلی ها خیلی کارها را نکرده اما اگر بگردید آن لالوها او کارهایی هم کرده است که برای یک عمر دلخوشی کافی باشد به شرطی که کسی بخواهد ببیند و بفهمد!...مثلا خودم همین که یادم می آید فردای زایمان وقتی همسرم داشت برایم آبمیوه میریخت و همان موقع هم بچه گریه میکرد و شیر میخواست و میخواستم شیر بدهم اما آمد جلو دستم را گرفت که به زور اول آبمیوه را به خوردم بدهد و مادر همسرم که میگفت بگذار به بچه شیر بدهد( فکر کردند همسرم متوجه بچه نشده برای همان خواستند یاداوری کنند که بچه شیر میخواهد) و همسرم که میگفت خودش مهم تر است رنگ به صورتش نمانده، زنم واجب تر است، و همین یعنی او با مدل خودش سبد سبد گل آورد برایم...
پیجی را دنبال میکنم که جینگول جات میفروشد. خوشم می آید از پیج اش. خیلی وقت ها سفارشات او متعلق به آقایانی ست که کامنت گذاشته اند که مثلا لطفا یک بسته برای خانومم بچینید تا فلان قیمت، فقط رنگ اش آبی باشد/ صورتی باشد/ یا بنفش باشد چون مثلا خانمم عاشق رنگ بنفش است!...فروشنده هم یک جعبه از جینگول جات مثلا بنفش رنگ مثل رژ لب و کرم و آبرسان و ساعت رنگی و این چیزها میچیند. خب جالب اینجاست که همسر من اصلا این مدل پیج ها برایش جذابیتی ندارد و دنبال نمیکند و اهل خرید اینترنتی نیست که اصلا بخواهد ببیند و از این کارها کند. مدل او اما اینگونه است که مثلا وقتی برویم برایش چیزی بخریم، کلی اصرار میکند حالا که او برای خودش چیزی خریده برای منم حتما یک چیزی بخرد و این مهربانی اش برای من برابری میکند با بسته هایی که خیلی از آقایان بلدند سفارش بدهند و او بلد نیست و اصلا اهل این کارها نیست!... مثلا شاید خنده دار باشد بگویم او اولین ولنتاین برای من یکسری ابزار الات آورده بود تا با خودم به خانه ببرم و داشته باشم! یا سال بعد که زیر یک سقف بودیم نه اهل خرس قرمز است نه اهل جعبه درست کردن و جینگول جات، او یک کیلو شکلات نارگیلی خریده بود و همان طور داخل مشمای دسته دار زیر میز قایم کرده بود با دویست هزار تومان پول در پاکتی که رویش نوشته بود همسر عزیزم دوستت دارم:دی( اینها را که دارم مینویسم هم خندم میگیرد هم حالتی مثل بغض بهم دست میدهد)... بابا لامصبای بی دین! همسرانتان را دوست داشته باشید دیگر...هر مدلی که هستند:( کارهای خوب آنها را ببینید دیگر:(... باور کنید بقیه ای که شما میبینید تخم دو زرده ندارند و بهتر از مال شما نیستند. اه انقدر بد نباشید دیگر:(، خوبی ها را بکشید بیرون و ببینید و بُلد کنید و زندگیتان را بکنید مسخره ها:(
برای کسی که این تفاوتها رو درک کنه بله بوی همه خوشی ها وخوشمزه جات ها رو میده
ولی برای کسایی که همیشه متوقع هستن ممکنه بوی سوختگی بده