خانه مان اکنون که ساعت ۱۸:۵۰ دقیقه است و نماز ظهر و عصرمم قضا شد در تاریکی محض فرو رفته است و همه خوابن، خودم هم خواب بودم و تازه بیدار شدم. از حال اهالی این خانه اگر پرسیده باشید باید بگویم مریضیم... آنهم سخت... نزدیک به چند هفته است که یا من لرز میکنم یا مرد خانواده، یا من تب میکنم یا او... یا من حالم بد است یا او... باز او بهتر از من است در کل و من علاوه بر موارد بالا هیچی نمیتوانم بخورم و حالم تا سر حد مرگ بد است و جمله ی " من حالم بده" را انقدر گفته ام که تا حرف " میم" از دهانم خارج میشود همسرم پشت بندش میگوید : میخواهی بگویی من حالم بد است!... بله من حالم بد است و واقعا رو به موتم و دقیقا نمیدانم به چه ویروس منحوس و ناشناخته ای دچار شده ام که اینگونه حالم بد است اما حالم بد است. در همین تاریکی یکی از همسایه های دور و بر هم هایده گذاشته است... حلال السون...هایده را هروقت خواستید بگذارید من مشکلی ندارم...حالم بد است و از صبح دو قاشق بیشتر نتوانسته ام لوبیا پلو بخورم و از هرچه خوردنی ست متنفرم. و به همسرم میگویم اگر مطمئن نبودم که حامله نیستم قطعا میگفتم حامله ام!.
من وقتی حالت تهوع دارم و هیچی هیچی نمیتونم بخورم، یه چیز هست که میتونم بخورم و اونم هویج رنده شدهست. امیدوارم زودتر خوب بشید. من حدسم اینه که کرونا دارید و انشالله خوب میشید خیلی زود.