بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

نشستم توو مطب دکترو به در نگاه میکنم و پنجره آه میکشد! نمیدونم چرا به طرز عجیبی حسم میگه این منشیه به ترتیب اینکه کی زودتر اومده راه میده میره توو ولیکن از پسرایی که در ظاهر خوشتیپن و خوش پوشن و کلا خوش! هستن و خوشش میاد اونا رو درجا میفرسته میره تو... حالا ایشالا که من اشتباه کرده باشم و ایشون همه رو به ترتیب نوبتش راه میده و اون پسرا هم نوبتشونه فقط خیلی آن تایمن! چرا که در کل من خبر ندارم از این موضوع که چجوری داره راه میده و میفرسته توو؛ ولیکن اگر اینطور نباشه و اونطور باشه یادم نمیره که سری پیش اون دوتا پسر خوشتیپی که شبیه مهندسا بودن و الانم اون آقا مو فرفریه رو به محض رسیدنشون درجا گفت برید توو. پسرم نشدیم اینجور مواقع مارو زودتر بفرستن بریم توو!... ولیکن سیاستش رو غلط میدونم چرا که وقتی شما درجا میدیش توو اتاق دکتر، دیگه فرصت ها رو از خودت گرفتی برای اینکه تورو ببینن و یک دل نه صد دل عاشق بشن:/ برای همون درست و اصولیش این بود بیشتر معطلشون میکرد شاید در این تاخیر خیری بود و فرجی میشد به حول و قوه الهی... حالا ایشالا که خیره و خدا هم کمک میکنه بالاخره یکی از این خوش ها میفته توو تور! خدا بزرگه...

نظرات (۱)

شاید هم به محض راه دادن یه پیام براشون می‌فرسته! بالاخره منشیه، شماره‌‌ی همه رو داره😁

پاسخ:
انقدر زرنگی درش نمیبینم:/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">