خونه ی ما اینطوریه که سرایدار ساختمون خودش هرشب میاد آشغالارو میبره...خب من اولش خیلی از این اتفاق خوشحال بودم که خب دیگه راحت شدیم و آشغال توو خونه نمیمونه و این حرفا... ولی چندروزه خیلی فکرم درگیره... راستش ما پول شارژ کمی هم نمیدیم... نزدیک ۴۰۰ هزار تومن شارژ ماهیانه میدیم و عملا باید سرایدار توو این ساختمون حقوق خوبی داشته باشه... اما خب خودش که با همسرم حرف زده بود فهمیده بودیم حقوقش خیلی زیاد نیست و به قول خودش الان که ده روزم به پایان ماه مونده هیچی براش نمونده...انصافا هم با این گرونی ها حقوقش زیاد نیست حتی خیلی کمم هست...من از همسرم خواستم با مدیر ساختمون صحبت کنه شده شارژ رو بیشتر بدیم، بدیم ولی خب کمی به حقوق سرایدار اضافه بشه... حالا بعد این حرفا من چندروزه خیلی فکرم درگیره و همش دارم با خودم فکر میکنم فارغ از این مسائل، اصلا درسته که من میذارم آشغالای مارو یکی دیگه بیاد ببره؟ تا مادامی که خودم جوون هستم و توانایی دارم درسته به لحاظ اخلاقی و انسانی؟ خب خیلی توو این فکرم چندروزه البته که هنوز آشغالارو میدم سرایدار میبره و همچنان فقط دارم فکر میکنم!...
الان یه کلیپی دیدم اتفاقی که یه خانوم ۷۲ ساله که پیک هست، برای یه خونه ای پیتزا میبره؛ اما جلوی در تعادلش رو از دست میده و پیتزاها میریزه... صاحبخونه که زن و شوهر هردو پزشک هم بودن میان توو صفحشون این موضوع رو مطرح میکنن و از مردم کمک مالی جمع میکنن تا این خانوم بتونه بازنشست بشه. و خب وقتی پول جمع میشه میبرن این پول رو به اون خانوم ۷۲ ساله میدن و ایشونم توو اون کشور بازنشست میشه. بعد دیدن این کلیپ خیلی بیشتر فکرم مشغول شد، اینکه واقعا توو اینجور مواقع خوبه که آدم فقط یه کار احساسیه کوچولو و مقطعی نکنه، بلکه فکر کنه ببینه چه کار مفیدی میتونه برای بهیود پیدا کردن شرایط همیشگی اون آدم بکنه؟... مثلا اون خانواده میتونست فقط بگه اشکال نداره و جریمه نخواد و خوشحال باشه از لطف و بزرگیش! میتونست نهایت هرماه یه کمک جزئی به اون خانوم کنه یا یسری کارای موقت دیگه... ولی خب کاری که براش کردن یه کار مفیدی بود که اون فرد رو از اون شرایط نجات میداد...و خب دارم فکر میکنم کاش آدم میخواد کمکی هم کنه کمکش شرایط کلی اون آدم رو بهتر کنه نه اینکه در روند کلی شرایطش چیزی تغییر نکنه...