بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

وقتی آدم ساعت ۱۲ ظهر صبحونه خورده، ناهارم ساعت ۷ شب خورده، علی القاعده الانم که دارن اذان صبح رو میزنن داره از گشنگی بال بال میزنه و همون ناهارو آورده توو تاریکی و با خیارشور داره میزنه توو رگ!... اینوسط به اونور خونه هم مشرفم که اهالی منزل خوابیدن... و متوجهم که همسرم هی دنده به دنده میشه، یا خودشو میخارونه و خلاصه که گویا اونم داره خواب مرغ بریون میبینه که داره میکشه به دندون... راستش دوست دارم از همین وری که من نشستم یه سوت بزنم بگم تعارف نکن بیا وسط، من مهربونم شادی هامو باهات تقسیم میکنم، نوشابه هم هست!