توو زندگی آدم گاهی با چاله هایی مواجه میشه که درواقع خودش حفر نکرده بلکه یهو جلوش دهن باز کرده!... اولش هی سعی میکنی چاله رو پر کنی، هی سعی میکنی راه حل براش پیدا کنی، حتی توو این راه رنج ها میکشی، غصه ها میخوری، گریه ها میکنی؛ یهو وقتی میبینی زورت نمیرسه که هیچ جوره درستش کنی خودتو میزنی به کوچه علی چپ، انگار اصلا کنارت چاله ای نیست. گاهی تنها راه ادامه دادن همینه که چشمات نبینه و بقیه فکر کنن تو نفهمیدی!