بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

 

مادر بودن خیلی حس عجیبی ست. اصلا نمیتوانم آن را توصیف کنم. فرض کنید شما تا حالا هیچ گلی نداشته اید که برای شما باشد. دست مردم زیاد دیده اید اما تا حالا خودتان هیچ گلی نداشته اید. بعد یهو خداوند تصمیم میگیرد به شما یک گل بدهد. شما چون تا حالا هیچ گلی نداشته اید هیچ تصوری از این گل ندارید. از دورانی که میفهمید دارید برای اولین بار مادر میشوید حس ها کم کم در شما شکل میگیرد ولی این حس ها در مقابل روزها و ماه ها و سالهای بعد اصلا هیچ است. شمایی و تغییرات بدنی و موجودی که درون شماست. شما حس داری، خیلی هم داری ولی تصوری نداری، نمیدانی اصلا گل داشتن چگونه است... حس شما در دوران بارداری به نسبت روزهای بعدش یک به هزار است. وقتی این گل را میدهند دستت، هرروز که بیشتر رشد میکند جلوی چشمان شما، حس های شما هی قوی تر میشود... وابستگی شما هی بیشتر و بیشتر میشود... شما هرروز گل ات را هزار برابر بیشتر از دیروز دوست داری... بعد به خودت می آیی میبینی تمام زندگی شما این گل است. نفس شما به نفس گلتان بسته است. اگر زنده اید، اگر خوشحالید، اگر دنیا هنوز برایتان جای زندگی ست فقط به خاطر داشتن گلتان است. به خودتان می آیید میبینید این گل تمام شماست. شما دیگر بدون گلتان زنده نخواهید بود. 

پسرم یک لگن سبز را که در حوالی اش بود، برداشته بود و گذاشته بود زیر پایش... شاید مسخره به نظر برسد ولی این لگن سبز را من در خوابگاه خریده بودم برای لباس هایم وقتی که میخواستم بشورم. یادم هست وقتی روزهای خوابگاه تمام شد و بار و بندیلم را بستم و به خانه آمدم این لگن سبزم را هم با خودم اورده بودم و مادرم میخندید که این را دیگر برای چه آوردی؟!... در خانه ی مامان و بابا بقایای من زیاد وجود دارد. از کاسه و بشقاب دوران مجردی ام بگیرید تا گاها کادوی تولد فلان دوستم و کاغذ و کتاب و اسباب بازی و ... که درواقع الان مورد علاقه ی نوه های خانواده مان شده و میبینی مثلا سر سفره نوه ها دارند سر اینکه کدامشان در بشقاب نارنجی که روزی مال من بود غذا بخورند باهم رقابت میکنند. لگن سبزم هم مثل سایر بقایایم در این خانه هنوز هست... لبه ی تخت نشسته بودم و در افکار خودم...ناخودآگاه نگاهم به سمت پسرم رفت... نگاهش میکردم... روی لگن سبز رفته بود تا قد اش بلند تر شود و به آینه برسد، و همان طور که خودش را در آینه ی دراورِ مادرم نگاه میکرد موهایش را شانه میزد و به خودش با ذوق نگاه میکرد...برای منِ مادر دیدن تمام این لحظه ها ذوق آور است مخصوصا اینکه خیلی از کارها را او برای اولین بار است که انجام میدهد و هر چه اولین است و مربوط به او برای ما ذوق آور است.

میدانید همیشه دلم خواسته زنده بمانم و مثلا ۱۸ سالگی اش را ببینم، وقتی غُد میشود، وقتی جوش های بلوغ روی پیشانی اش مینشیند، وقتی هنزفری گذاشته و داخل اتاق اش هست و حتی میگوید با ما به مهمانی نمی آید!... اکثر مادرها دوست دارند بچه هایشان همیشه کوچولو باقی بمانند ولی من دیدن تک تک روزهای او را دوست دارم... دلم میخواهد بنشینم و مو سفید کنم و او جلوی چشمانم تمام مراحل رشد و تکامل را سپری کند... اما یک لحظه ترسیدم... دلم خواست همیشه مثل حالا که من تمام دنیایش هستم تا آخر عمر من تمام دنیایش باشم... نکه مادر خودخواهی باشما... نه...این حس ها فقط حس است... وگرنه که یک مادر هیچوقت دوست ندارد در حق فرزندش خودخواه باشد... فقط یک آن دلم تنگ شد برای همین روزهایی که دارد میگذرد... برای اوج معصومیت اش، برای بی پناهی اش، برای اینکه تمام پناه او منم، برای شب ها که دست هم را میگیریم و من برایش قصه میگویم و او روی دستم میخوابد... برای وقت هایی که نیستم و از تمام دنیا سراغ مرا میگیرد و آنقدر دلتنگی میکند که تا برگردم دلم هزار تکه میشود... برای وقت هایی که بیرونم و گوشیم هر پنج دقیقه زنگ میخورد و صدایی پشت خط میگوید مامان بیا...دلم خواست همیشه و تا ابد من و او برای هم باشیم. دلم خواست تا ابد او مال خود خود خودم باشد. دلم خواست دنیای کوچولویی هایش آنقدر کش بیاید و کش بیاید که من یک دل سیر با او زندگانی کنم...اصلا دلم خواست به تمام دخترهای عالم بگویم این پسر قلب من است، نفس من است، زندگی من است، کسی او را ۶ دنگ نزند به نام خودش، اصلا دوست دارم او برای خودم باقی بماند، بابا این گل مال من است اصلا دلم نمیخواهد او را به دنیا بدهم. هیچم حسود نیستم!

نظرات (۷)

الهی...بمونید برای همدیگه🙂❤

 

پاسخ:
ممنونم عزیزم
  • دُردانه ‌‌
  • از وقتی گفتی رفت روی لگن من منتظر بودم لگنه بشکنه تو بگی فدای سرش. خدا رو شکر سالمه :))

    پاسخ:
    نه لگنه خیلی خرجونه کلا:/

    از ده سال قبل که بهم گفتند من هیچوقت مادر خوبی نمیشم تا الان، به مادر شدن فکر نکردم و حتی ترسیدم که یه روزی تجربه کنم و در برابر این تجربه نادان باشم.

    مادر شدن باید حس عجیبی داشته باشه.

    امیدوارم هر روز بیشتر از قبل لذت مادرانگی را حس کنید.

    پاسخ:
    مادر خوبی شدن یا نشدن چیزی نیست که بقیه به خودشون اجازه بدن به کسی بگن! یعنی کی میتونه همچین چیزی رو اصلا به کسی بگه یا واقعا به چه کسی مربوطه؟
    شما خودت باید ببینی پذیرای این امر هستی یا نه؟ حالا اینهمه مادر توو دنیا مگه همه کاملن؟ همه بی نقصن؟ من خودم به خیلی از رفتارای مادرای ایرانی حتی خودم انتقاد دارم. مگه مثلا خود من کاملم و یه مادر بی نقص و عالی هستم برای بچم؟ قطعا نه. همه ی ماها یه انسان معمولی هستیم با تمام نواقصمون فقط باید تلاش کنیم هرروز کامل تر یشیم اونم نه برای شخص دیگه که کلا برای خودمون.
    من نمیدونم چرا و کی به شما گفته. ولی هرکی گفته کار خوبی نکرده حتی اگر یک روانشناس گفته. شما به همه ثابت کن که مادر بسیار خوبی خواهی شد. مادر بودن چیزیه که همه از اولش هیچی بلد نیستن. به مرور یاد میگیرن چطور مادری کنن. همه نادانن. الان خود من در برابر یه رفتار ساده ی بچم گاهی میمونم چه رفتار و واکنشی درسته. اینکه مادری از خودش توقع داشته باشه کامل باشه خیلی اشتباهه. 
    من جات باشم میزنم توو دهن همه با مادری کردنم. خودتو از مادر بودن محروم کردی که چون یه روزی یه جایی یکی اینو بهت گفته؟ خودتو باور داشته باش. تو قطعا برای بچت بهترین خواهی بود چون حتی اگر نباشی هم اما خواستی که باشی!

    جوری جون‌دار تعریف می‌کنی آدم دلش می‌خواد همین فردا بره مادر بشه:)

    خدا حفظش کنه برات عزیزم.

    پاسخ:
    ممنونم. انشالله همه روزی این لذت رو بچشن:)
    ممنونم عزیزم

    ممنونم از چیزی که برای من نوشتی، دلگرم شدم.

    امیدوارم بعدتر اگر خواستم مادر بشم، مادر خوبی باشم.

    پاسخ:
    همه دوست دارن برای بچشون بهترین باشن ولی هیچکس کامل نیست. 

    عزیزمممم...

    هر چی اینطور قربون صدقه‌ش میری، هی یاد مادرشوهرم میوفتم.

    پاسخ:
    نقش مادرشوهر خدایی نقش خیلی سختیه.

    #حسود پلاستیکی 

    پاسخ:
    حسود واقعی:/

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">