بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

امروزمو فقط باید میدیدید...

فکر کنید دوساعته بیرونید و با همه مدل داستان های مامانِ یک‌ پسر بچه بودن کنار اومدید مثل اینکه رفته توو تک تک مغازه های خوراکی فروشی چیز میز برداشته برای خودش و شمام رفتی دونه دونه به زور کشوندی بیرون و حساب کردی. بعد بستنی خواسته و مامانم رفته براش خریده بعد هی نشسته روی دبه های ماست مغازه و نمیخواد تو بهش بدی و میگه بده خودم بخورم و به زور از دبه های ماست کندیمش بردیم روی نیمکت، حالا باد و بارون شدیدم داره میاد و یا دنبال گربه ها در عین حال رفته تا نازشون کنه یا هی رفته دوباره توو مغازه ی بستنی فروشی و آویزون یخچالا شده که مامان دوبایه، بَتَّنی( مامان دوباره بستنی!) البته جمله هنوز نمیگه و تیکه تیکه میگه. خلاصه بعد از معاشرت با گربه های تره بار وسط باد و بارون بدین شکل که خودم چون میترسم و نمیخوام عین من ترسو بار بیاد خودم عقب وایمیستم و دستشو ول میکنم بره پیش گربه و هاپو ها که وقتی میره دستاشو باز میکنه اونا بیان بغلش!... خلاصه بعد گذروندن همه ی اینا که برامون روتین شده، رفتم یه بلیز بخرم یعنی من و مامانمو باید وسط مغازه میدیدید فقط به هم زل زده بودیم و دوست داشتیم موهامونو بکشیم:دی... تصور کنید یه پسر دو ساله رو که یا داره لباسارو از روی رگال ها پرت میکنه پایین و ما دوتا هی دنبالش! یا چوب دستی فروشنده رو برداشته و گرفته توو هوا و میزنه اینور اونور، یا هی میره جلو پنکه و مامانم از اونور هی اسم کوچیکمو داد میزنه که بگیرش بگیرش میره جلوی پنکه الان اتفاقی میفته ها!...از اونور بیست بار کفشاشو دراورده و هی یا مامانم میپوشونه یا من و اون دوباره درمیاره و کار رسیده به اونجا که وسط مغازه نشستم روی پاهامو کفشاشو دراوردم و میگم بیا برو بدون کفش هرجا میخوای، بعد با جورابای نصفه نیمه درومده از پاش وسط مغازه میپلکه، از اونور با من اومده اتاق پرو، دور آینه قدی لامپ بود، دونه دونه لامپای داغ رو کنده انداخته زمین و من فقط گریه کم داشتم اونوسط و مدام در حال گفتن نکن، پسرم نکن بودم:/... حالا اونوسط که من دلم میخواست تک تک موهای خودمو بکنم یه خانومه هم برگشته به من میگه بچه ست دیگه بغلش کن:|... یعنی دلم میخواست موهای خانومه رو هم بکنم و خرخرشو بجوئم:/

امضا: یک مامانِ لِه!

نظرات (۱۲)

سلام.بچه تون بیش فعاله باید ببریدش پیش روانشناس تا روش کار کنه بیش فعالیش کمتر بشه.مادرم روانشناسه خیلی از این مورد مراجع های بیش فعال داشته.

پاسخ:
سلام. باتوجه به اینکه مادرتون روانشناسه و شمام با قاطعیت نظرتون رو مطرح میکنید خیلی برام عجیبه که چطور اطلاعات کاملی ندارید از بیش فعالی و نمیدونید اصلا بیش فعالی چیه و علائمش چیه. چون اگر میدونستید باید اینم‌ میدونستید که هیچ کدوم از این کارا نشونه ی بیش فعالی نیست بلکه اقتضای جنسیت و سنه. اینکه بچه عین من و شمای آدم بزرگ عشق این نیست که تمام ۲۴ ساعت رو فقط یه گوشه بشینه و سرش توو موبایلش باشه و خستگی ناپذیره و پر انرژی و مدام در حال جنب و جوشه برعکس یه چیز کاملا طبیعیه. اینکه بچه کلافه باشه از گشتن و خسته شده باشه و کفشاشو دراره یه چیز طبیعیه. اینکه بچه کنجکاو باشه و شجاع و بخواد چیزای جدید رو کشف کنه و دست به لامپ میزنه یه چیز طبیعیه. اینکه بچه حیوونا براش جالب باشن، خوراکی دوست داشته باشه همه اینا طبیعیه و مختص دنیای بچه ها. گمونم بچه های زیادی دورو اطرافتون نبوده تا بفهمید همه اینا در مقطعی با شدت و ضعف توو همه بچه ها هست‌. اینکه بچه ای توو این سن و سال منفعل و ساکت و گوشه نشین و بی حرکت باشه یه چیز غیر طبیعیه نه کارایی که پسر من میکنه و علایم بیش فعالی هم با یه سرچ ساده میاد بالا میتونید مطالعه کنید.

به عنوان یه خاله مراتب هم‌ذات پنداری خویش را اعلام می‌داریم.

پاسخ:
خدا به مامانا و مادربزرگا و خاله ها صبر بده واقعا:دی

بازم من می گم پسرتون بیش فعاله حالا خود دانید😒

پاسخ:
حتی اگر کسی تخصص و علم یه چیزی رو هم داشته باشه، باز بدون در نظر گرفتن همه ی جوانب و بررسی تمام ابعاد و امور نظری صادر نمیکنه من در حیرتم از شمایی که تخصصتم نیست بعد از روی یه پست انقدر با قطعیت حکم میدی! شما تمام زندگی و اخلاقیات و کارهای پسر منو دیدی؟ شنیدی؟ میدونی اصلا چیه چجوریه؟! خیلی برام سواله همیشه این با قطعیت حرف زدن ادم ها کلا از کجا میاد.

  • زری シ‌‌‌
  • عه ... چه داداش ساکتی داشتم خودم نمیدونستم . :)

    پاسخ:
    دیگه الگوش تو بودی آروم بوده دیگه از اول:دی
  • زری シ‌‌‌
  • دقیقا برعکس بچگی های منه

    من وقتی بچه بودم از در و دیوااار بالا میرفتم قشنگ . یه جوری بودم صاحب خونه ای که قرار بود بریم مهمون شون بشیم عزا میگرفت از قبل که قراره من بیام :)

    ولی الان خیلی تنبل و کسل و بی حال و بی عار ام . بله .

    پاسخ:
    خواهر برادرا لزوما شبیه هم نمیشن.
    آره بچه هایی که خیلی شیطون بودن بزرگی های آرومی دارن. الان خود همسر منو باید ببینی برادراش میگن ما باورمون نمیشه آدمی که الان انقدر ارومه همون شیطونی بود که دیوار راستو بالا میرفت. فی الواقع برای مادراشون شیطونن برای زناشون میشن یه پسر عاقل و آروم:دی

    حرص نخور ۲۲، من حتی لحظه‌ای به بیش فعالی وروجک شک نکردم. فقط معلومه خیلی شیطونه و خدا واقعا صبرت بده که بزرگتر بشه چی میشه :-))

    این بیش‌فعالی تازگیا مد شده هر بچه‌ای شیطونه میگن فلانه.

    پاسخ:
    والا امید دارم سه سالش بشه درست بشه، همه میگن بزرگتر بشن اروم و عاقل تر میشن. انشالله که خدا رحمی میکنه بهم:دی 
    بیش فعالی علائم مشخصی داره که هر فرد غیر متخصصی هم با اندکی مطالعه و تحقیق میتونه بفهمه و خب من با شناخت کاملی که از بچم دارم میدونم که بچم یدونه علائمشم نداره.

    @ مهربان ۷۵ 

    سلام

    روزتون بخیر

    یه سوال تو اطراف تون بچه کوچک دارین ؟! همین حدود سنی که ۲۲ فوریه دارند.

    ما داریم البته از پسر بچه فوریه کوچک ، بزرگترن !

    ولی دقیقا پارسال همین داستانا رو باهاشون داشتیم منم نه مامان و باباهاشون .

    بماند خودم چند تا پسر بچه بزرگ کردم به ضرس قاطع میخوام بگم پسر بچه ها تو این سن که باشن بیشتر شیطنت و پر جنب و جوش تر هستند  .

    یعنی میخوام بگم اقتضای سنی بچه ها تو هر دوره سنی فرق میکنه ! مثلا تو این سن شیطونترن و پر انرژی ترن و کلی پر جنب و جوش تر !

    اصلا بچه ای که شیطونی و از اینجور حرکت ها نداره باید ما بزرگترها نگرانشون باشیم :)

    من پست ۲۲ فوریه خوندم کلی قربون و صدقه پسرش هم رفتم و حتی خنده امم گرفت از بازیگوشی هاش :)

    و اصلا و ابدا به این موضوع که شما فکر کردین ، فکر نکردم :) چون از راه دور نمیشه یه نسخه برای یه بچه پیچید که اونم بخاطر اقتضای سنش این همه بازیگوشی و ورجه ورجه میکنه :) 

    (( بماند من پسر ۲۲ فوریه رو از نزدیک دیدم خیلی هم شکر خدا سالم و سلامت هستش و آدم از شیطونیش نه تنها فرار نمیکنه بلکه مشتاق تر میشه  انواع بازی ها رو باهاش کنه :) )) 

     

     

    ۲۲ فوریه جانم دوست داری جمله داخل پرانتز رو حذف کن دوست هم داری بذار :)

    درضمن اون کوچولوی دوست داشتنی رو هم از طرف من ببوس که امروزم رو ساخت ❤

    پسرها کلا پرانرژی ترن ! همین برادرزاده بزرگ من الان راهنمایی است ولی اینقد هزار ماشاء الله انرژی داره برای شیطونی و بازی اینا 

    گاهی وقتا من کم میارم :)) و هی میگم خدا صبر و انرژی بده  به اونایی که بچه کوچکتر دارند :)

    خدا بهت قوت و انرژی مضاعف بده ❤

     

    پاسخ:
    ممنون عزیزم. واقعا خدا به همه ی مامانا صبر بده چون بزرگ‌ کردن بچه سخته چه آروم چه شیطون.
    اره پسر بچه ها شیطنت هاشون خیلی فرق داره با دخترا.بزرگ میشن به مراتب چون حرف رو میفهمن بیشتر گوش میدن و حساب میبرن. امیدم به بزرگ شدنشه:دی

    خدارا شکر من مامانم نیستم 

    خدا بهت صبر بده ..میگذره دوران شیطنت :))

    پاسخ:
    خدا به مامانا به طور ویژه صبر خاصی میده که قبلش آدم نداره.

    متنتون رو برای مادرم خوندم گفت باید مادرش شرح حال بده که تو مهد کودک یا تو خونه یا جاهای دیگه چه جوریه و باید تست بده که مشخص بشه بیش فعالی داره یا نه

    ولی احتمال اینکه این بچه در آینده بیش فعال بشه زیاده با این توصیفاتی که تو متن گفته شده.گفت به این جور بچه ها می گن بچه های دشوار.

    پاسخ:
    باز خداروشکر که مادرتون علمی تر از شما بررسی میکنن و نظر قاطع نمیدن!
    من از شما نخواستم پسر منو بررسی کنی ولی حالا که کردی و دوست داری بدونی ریز به ریزشو باید بهت بگم پسر من دو سالشه و مهدکودکی نیست. توی خونه به شدت آروم و مطیع و حرف گوش کن و سازش پذیره . با هرکسی هم تنها باشه همین طوره مثلا با پدرش یا مادرم یا هرکس دیگه که تنها باشه. وقتایی که خسته ست و خوابش میاد، وقتایی که دستشویی کرده و وقتایی که گشنه ست کلافه میشه و از روی کلافگی کارایی میکنه که من مادر میفهمم و میدونم از روی چی داره چه کارایی رو میکنه. مابقی اخلاقاشم اینطوره که چون توو سن کنجکاویه و مثل من و شمای بزرگ دوست نداره گوشه ی عزلت برگزینه و بره توو موبایل! پر انرژیه و کنجکاو... و من اینارو خیلی طبیعی میدونم. یعنی چیزایی که نوشتم رو طبیعی میدونم.
  • مصطفی فتاحی اردکانی
  • چه بچه خوب و سالمی
    میخواید از کلافگی تون کم بشه تو اوج شیطونیاش باهاش هم بازی بشید.
    البته بهتره که پدرا هم بازی پسرا باشن ولی معمولا شدنی نیست.
    حتما خود شما تجربه زیادی دارید تو این مورد.

    جدای از همه اینا، چه پست حال خوب کنی بود. کلی حالم خوب شد. حالتون خوب

    پاسخ:
    خیلی ممنونم
    بله دقیقا راهش همین بازیه. بچه ها تا صبحم باهاشون بازی کنی کمه. البته که خب بیرونم اونروز زیاد مونده بودیم خسته شده بود و امکان بازی باهاش نبود.

    ببین انقدر این بچه هایی که وقتی کوچولوتر هستن پرانرژی تر و شیطون هستن بزرگ میشن آروم و منطقی و معقول تر از هم سن و سال هاشون میشن که حد نداره 

     

    ما تو فامیل چند تا این مدلی داشتیم 

     

    و بالعکس .... من بچه بودم خیلی آروم بودم.... هر چی بزرگتر شدم شیطون تر شدم :)))) 

     

    پاسخ:
    همین طوره دقیقا. همسر خود من مصداق بارز یه بچه ی فوق شیطون که الان اروم ترین فرد خونواده ست.

    وای من می‌خوام سرمو بکوبم به دیوار از دست کامنت‌های مهربان!!! 

    این مملکت کارشناس فوتبال و کارشناس اقتصاد و پزشک و فلانش به حد کافی رو اعصاب بودن کارشناس روانشناسی هم اضافه شد! 

    طرف که متخصص این‌کاره با چند جلسه بررسی و کلی آزمایش و فلان متوجه می‌شه کودکی بیش فعاله یا نه. ولی این دوست عزیز به مراتبی از ایمان رسیده که از نوشته‌های یه مادر هم می‌فهمه!!!! 

    خدایا صبر عطا کن. 

    پاسخ:
    ببین کلا حالا اینجا که مجازیه اما توو دنیای واقعی هم از لحظه ای که بچت به دنیا میاد تا الی آخر، همه حتی اطرافیانت هم مدام در مورد شیوه بچه داری و خود بچه ت و غیره نظر میدن. از اینکه به بچه ت چرا مثلا پستونک میدی؟ از اینکه شیر خشک میخوره یا نمیخوره؟( مثلا من بچم از اول تنها با شیر مادر سیر نمیشد و کنار شیر مادر شیر خشکم میدادم، قشنگ یادمه بین خانواده همسرم که میرفتم اصلا با ترس و لرز این کارو میکردم انگار که جرم کردم به بچم شیر خشک میدادم در حالی که الان که باتجربه تر شدم میگم اشتباه کردما، من نه مامان بدی ام که به بچم شیر خشک میدادم نه شیر خشک بده. بد اونه که بذاره بچش گشنگی بکشه. ولی میخوام بگم گاهی طرز فکر اطرافیان اونقدر عجیبه که یه کار درست و بدون عیب از نظر خودت اما نمیتونی راحت انجامش بدی). تا میزان خواب بچه ت. حرف زدنش یا نزدنش، تا هزارتا چیز دیگه اونقدر همه و همه نظر میدن که از یه جایی به بعد میشه گوشات در و دروازه‌. من از یه جایی به بعد هرکی هرچی گفت فقط نگاه کردمو دو دقه بعد کار خودم رو کردم. میخوام بگم از لحظه ای که مادر میشی مدام همه نظر میدن. درباره رفتارای بچتم باز مدام همه نظر میدن. مثلا یکی میگه لابد توو خونه زیاد آزادش گذاشتی/ اون یکی میگه لابد تنها مونده فلانه/ حتی جالبه مادر رو هم برای همه چیز بچه همه مقصر میکنن و مدام هرچی میشه میگن لابد توی مادر فلان نکردی یا کردی. ولی من دیگه حرف هیچکی برام مهم نیست چون من مادر بچمم و از همه برای بچم دلسوز ترم و قطعا از همه بیشتر به رفتاراش واقفم و فکر میکنم و میدونم بچم چیه. 
    واقعا خدا صبر بده آدم بتونه نظرات عجیب غریب ملت رو بشنوه و اهمیت نده.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">