از کاری که منطق و عدالت پشتش نباشه بیزارم. از آدمی که عدالت رو رعایت نکنه بیزارترم. امروز با منشی مطبی دعوام شد. البته دعوای یک طرفه چون ایشون به دسته ی عینکشم نبود و محل بوق نمیذاشت و همچنان کار خودش رو میکرد. من ساعت ۱۰ صبح وقت داشتم و از اونجایی که معمولا آن تایم بودن از ویژگی های بارزمه و همیشه زود میرسم که دیر نمیرسم! فلذا ساعت نه و نیم توی آسانسور بودم. از اونجایی هم که چندساله دکتر رو با ماسک و روپوش دیدم اصلا نمیدونم چه قیافه ایه، برای همون امروزم وقتی به همراه منشیش با من سوار آسانسور شدن و بدون ماسک و با لباس معمولیه بیرون بودن نشناختم برای همون سلامی هم ندادم. تازه وقتی پیاده شدیم و خیل عظیم جمعیتی که پشت در بسته منتظر دکتر بودن رو دیدم که دارن سلام میدن تازه فهمیدم ایشون همون دکتریه که من چندساله میام پیشش:/...خب این دکتره علیرغم اینکه خیلی پولکیه، ولی خب پولکی بودنش رو فاکتور گرفتم و چسبیدم به اینکه در عوض تخصصش خوبه و دکتر حاذقیه؛ درواقع راستشو بخوام بگم حوصله دکتر عوض کردن ندارم و ترجیح میدم همچنان پیش همین دکتر برم و بیام. ایشون یه منشی داشت که من عاشقش بودم. یه دختر بینهایت خوش اخلاق. تمام این سالها هم من معمولا غیر حضوری از طریق همین منشی با دکتر ارتباط داشتم. یعنی هزینه ی ویزیت رو میریختم و منشی سوالم رو از دکتر میپرسید و پاسخ میداد و دیگه حضوری نمیرفتم و چقدرم راحت بودم. حالا منشیش رفته و یه دختر دیگه اومده بود جاش. تا رفتیم داخل مطب، دختری که منشی جدید بود گفت: به ترتیبی که رسیدید اسمتون رو بگید یادداشت کنم!...من صدامو غالب کردم توو جمع و گفتم ببخشید چرا به ترتیب رسیدن؟ مگه شما نوبت ندادید؟ خب هرکسی طبق نوبتش باید بره نه اینکه هرکی زودتر اومده و پشت در ایستاده!... فرمودن که عزیزم اجازه بدید من یادداشت میکنم بعد درستش میکنم!...بفرمایید بشینید. با خودم گفتم خب حتما بعدش به ترتیب نوبتی که داده میفرسته. اما پنج دقیقه بعد گفت آقای فلانی؟ شما زودتر رسیده بودید؟ درسته؟ شما برید داخل... من اینبار از رو همون صندلی که نشسته بودم بلند گفتم: خانوم یعنی چی به ترتیب رسیدن میفرستید داخل؟ شاید یکی دوست داشته باشه دو ساعت جلوتر برسه! طبق نوبتی که خودتون دادید ببینید نوبت کیه که خب ایشون خیلی نامحسوس خودشو زده بود به کوچه علی چپ و نگاه نمیکرد و جواب نمیداد و پرونده در میاورد. جالبه مثلا من نوبتم ۱۰ بود، بعد اونی که نوبتش ۱۱ و نیم بود جلوتر از من داشت میرفت داخل اتاق دکتر، چون زودتر از من رسیده بود پشت در:| ... واقعا چقدر بی منطق!... خب کم کم با اومدن بیمارای جدید اعتراض ها هم بیشتر شد. یه اقایی هم اونوسط یهو برگشت گفت حیف، دکتر منشی به اون خوبی رو ول کرده اینو آورده!... که یهو دختره از کوره در رفت که من منشیشون نیستم دخترشون هستم!... میخواستم بگم چه دختر دکتر چه منشی مهم اینه یاد نگرفتی منطق و عدالت رو...
+ من نمیدونم چرا هر دکتری میرم مریضای قبل از من وقتی میرن توو مطب شونصد ساعت طول میکشه بیان بیرون و اصلا معلوم نیست چی میگن و چی میپرسن و چیکار میکنن:/ اونوقت من هر جا میرم دو دقه ای کارم تمومه و میام بیرون:| شمام عین منید توو مطب دکترا یا فقط من از عجایب خلقتم؟
در مورد پاراگراف آخر اتفاقا چند روز پیش دکتر بودم و داشتم به همین فکر میکردم که چرا همه میرن دو ساعت طول میدن ولی من همیشه دو دقیقه ای کارم تموم میشه:|