بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

از آنجایی که تمام وسیله های زندگی را جمع کرده ام جز مایحتاج اولیه که انسان های نخستین هم بگونه ای نیاز داشتند، از آنجایی که برای اینکه یخچال و فریزر  را خالی کنم تصمیم گرفتم این چندروز باقی مانده که همچنان در این خانه هستیم هرچه در یخچال و فریزر است را بخوریم و تمام کنیم و تصمیم دارم‌ چیزی نخرم که از آنور مجبور نشوم چیزی ببرم و یک هفته ای میشود هرچه در فریزر است را دارم میپزم، حالا رسیدم به مرحله ای که اصلا نمیدانم چه بپزم. مثلا وسایل آش در فریزر داریم ولی پیاز تمام شده و رویم نمیشود دوتا پیاز بروم بخرم. بعد نعنا و رشته را هم جمع کرده ام در کارتون گذاشتم:/... از آن طرف چند وعده گوشت خالی پختم با برنج خوردیم و برای اینکه حالمان بد نشود تصمیم گرفتم مثلا گوشت های موجود در فریزر را خورش کنم ولیکن حبوبات را جمع کرده ام:|...سبزی پلویی دارم میتوانم سبزی پلو درست کنم ولی تن نداریم... رب را جمع کرده ام حتی ربم نداریم الان استنبولی درست کنم از آن طرف سیب زمینی هم تمام شده و حکایت همان پیاز برای سیب زمینی هم صدق میکند و رویم نمیشود بروم دوتا یا یکی بخرم. یعنی بساطی داریم. من الان واقعا نمیدانم در این دو روز باقی مانده چه بپزم دیگر:/..مدتی هم هست غذای بیرون زیاد خورده ایم و حقیقتا حس میکنم بس است :/ و خلاصه که الان ما شام نداریم و منم نمیدانم چه بپزم چون عملا هیچی نمیشود با چیزهایی که وجود دارد بپزم و دیگر از دست من یانگوم هم کاری بر نمی آید:|