یکی از بدترین چیزا توو این دنیا اینه که برای یه اتفاق صد درصدی کلی رویا پردازی کنی، کلی امید داشته باشی، کلی ذوق کنی، حتی از شدت ذوق کلی اشک بریزی بعد یهو در کمال ناباوری نشه... الان که دارم این پست رو مینویسم دارم از شدت ناراحتی گریه میکنم از ته دلم و من همون آدمیم که تمام هفته های گذشته رو از شدت ذوق و فکر کردن به یه ارزوی دور و درازی که حالا صد درصدی شده بود از شدت خوشحالی وقت و بی وقت زده بودم زیر گریه و اونقدر خوشحال بودم از فکر رسیدن به آرزوم که وسط گریه های از سر ذوقم میگفتم هیچکس نمیدونه توو دل من چه خبره و من چقدر خوشحالم...اما حالا دارم برای خودم اشک میریزم برای نشدنی که بدجور پنچرم کرد... این فقط اول قصه ست، افتادم توو یه گرفتاری ای که نمیدونم اصلا چی در انتظارمه و چی خواهد شد...خیلی دلم گرفته... خیلی زیاد...میترسم و نمیدونم چیکار کنم...تنها امیدم به اینه که خدا بیاد وسط یه کاری کنه؛ همون خدایی که همیشه توو ته ته ناامیدی هام از راه رسیده بود...همون که راضی نمیشد هیچوقت امیدم رو ناامید کنه...دل گرفته ترین آدم روی زمینم امشب...لطفا دعام کنید.
الهی که هر حاجتی و خواسته ای داری خدا خودش حلش کنه و مشکلت حل بشه ❤🙏
الهی که حاجت روا بشی ❤
+
همیشه دعاگوی خودت و خانواده ات بودم و هستم .
و دیشبم دعاگوت بودم و الانم هستم ❤🙏