بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

مدتی میشود فشار آب ساختمانمان کم است و گه گهداری همسایه ها متن‌ شکواییه ای در گروه میگذارند که اقایان کاری کنید. جالبیه ساختمان ما این است که چون اکثریت به جز دو سه نفر مستاجرند هیچکس مدیریت را قبول نمیکند و مایی هم که جزو آن دو سه نفر صاحبخانه ایم همسرم قبول نمیکند؛ یکی دیگر از صاحبخانه ها هم پیرزن است. علت قبول نکردن اش هم این است که میگوید چون همه مستاجرند و هی در حال رفت و آمدند، حساب کتابشان داستان میشود و ممکن است مدیونشان بشوم و خب من هم چندباری خواستم تقبل کنم که با نطق گیرای همسر گرامی پشیمان شده ام. مشکل مدیریت چندی پیش به دستان پر توان همسر بنده حل شد آنهم بدین شکل که قرعه انداختند و مدیریت افتاد به یکی از واحد ها. بعد گفتند هرکس پول قبوض را دیر بدهد یعنی دیر تر از بقیه، او باید ماه بعدش مدیر شود. خب چندین ماهی حتی گمانم یکسالی گذشته است و صدای مدیر بیچاره هم در نمیامد اما گویا مستاجرها به موقع پول نمیدادند بعضی هایشان و خلاصه کار به جایی رسید که مدیرمان قهر کرد و گفت آب ساختمان دارد قطع میشود و آقا اصلا به من چه!... البته او واقعا حق داشت چون خیلی از ماه ها از جیب داده بود بعد از بقیه گرفته بود و سر قبض آب هم که کاغذ چسبانده بود روی تخته ی پایین! خود ما هم ندیده بودیم و خلاصه هیچکس پرداخت نکرده بود. در نهایت یکی از همسایه های فردین طورمان مدیریت را نامحسوس دست گرفت تا آب قطع نشود و البته که اگر خودم مدیر شده بودم واقعا همه را درست میکردم و من شیوه هایی اتخاذ میکردم که کار به اینجاها نرسد ولیکن نگذاشتند بر مسند مدیریت بنشینم!...

خلاصه مدتی هم میشود هی تک و توک واحدهای بالاتر حرف فشار کمِ آب را مطرح میکنند و از انجایی که مدیر معلوم نبود چه کسی ست! فلذا وقعی بهش نهاده نمیشد ضمن اینکه یکسری راه ها و گزینه های پیشنهادی اگرچه وجود خارجی داشت ولی محلی از اعراب نداشت در ساختمان ما و خلاصه که گویا برای درست شدن فشار آب گزینه ها را نمیشد عملی کرد بنا به دلایل فنی، برای همان راه سخت و طولانی ای میطلبید که همه همین طور گزینه ها را روی میز گذاشته اند و کسی کاری نمیکند چرا که به گمانم خب همه مستاجرند و با خود میگویند حالا سال بعد میگذاریم میرویم از اینجا... یکبار هم یکی در خانه مان را زد و گفت شما اب دارید؟ و ما چون طبقه ی دوم هستیم خیلی مشکل فشار آب را متوجه نمیشویم.

تا اینکه امروز وقتی همسرم وسطا آمد خانه تا نمازی بخواند و دوباره برود سرکار و من هم داشتم میگفتم ریش هایت را بزن و وی میگفت برمیگردم میزنم و من دوباره میگفتم نه بیایی دیر میشود( چون جایی افطار دعوتیم) همین حالا بزن بعد برو. و وی مشغول زدن ته ریش های درامده بود و همزمان میگفت با ته ریش بَدم مگه؟ و خلاصه رسید به مرحله ی باز کردن شیر آب که دید دیگر آب قطره چکانی می آید، گفت چقدر فشار آب کم شده، تا حالا اینطوری ندیده بودم، حتما پایینی ها باز کردند آب بالا نمیرسه و خب من هم گمان کردم کسی دارد حیاط میشورد و آب کمی بعد درست میشود. ضمن اینکه هیچوقت فشار آب منزل ما اینگونه نبود. همسرم که رفت، پسرم پوشک مبارک اش را مستفیض کرده بود و مادری که من باشم باید دلبندم را میشستم که وقتی آب را باز کردم اصلا نمیدانستم دقیقا چه نوع خاکی باید بر سرم بریزم. خلاصه با هر بدبختی ای بود با همان قطره چکان ها شستم اما کُفری بودم از همسایه های پایین که دارند مگر با آب چکار میکنند؟ چرا انقدر بی فکرند؟ اما یک آن نسل بعدی و آیندگان از نظرم گذشت که آنها هم وقتی آبی دیگر وجود ندارد چطور از اجدادشان که ماییم کفری خواهند شد و فحشمان خواهند داد و ما را مقصر این منابع نابود شده خواهند دانست‌. واقعا تصورش هم دردناک است چیزهایی که میشود وجود داشته باشد و بماند برای نسل های بعد اما با خودخواهی های ما نابود میشود. بی هیچ حرف پس و پیشی واقعا قدر چیزهایی که حالا هست را بدانیم و درست مصرف کنیم؛ ما در برابر تک تک انسان هایی که کنار ما و بعد از ما نفس خواهند کشید مسئولیم. خیلی دردناک است که یک روزی مثل همیشه شیر آب را باز کنیم و آبی دیگر وجود نداشته باشد. حتی قابل تصور هم نیست، پس بگذارید خیلی صدا و سیما طور بگویم واقعا اسراف نکنیم.

+ مشکل فشار کمِ آب در منزلمان از این بود که نگو موقع ریش تراشیدن همسر گرامی، پسر هم در دستشویی کنار پدر با شیر فلکه بازی میکرده و آن را بسته بود:|

نظرات (۳)

مگه تهران ساختمونها پمپ آب ندارند؟ از این مخزن های سفید که شبیه تانکر آب توش جمع میشه و با پمپ برقی با سرعت میره طبقات بالا تا آب فشار داشته باشه

پاسخ:
چرا منتهای مراتب یسری ساختمونا که از سال ساختشون چندسالی گذشته باید لوله ها رو هم عوض کنن بعد پمپ بذارن چون لوله ها قدیمی باشه میترکن. مثلا واحد ما لوله هاش عوض شده ولی همه ی واحدا نه، برای همونه میگم راهش طولانی و سخته.

فقط خط آخر و شیطنت ۲۲ فوریه کوچک 😂😅😅

خیلی خوب بود :))) 

خدا قوت ❤

پاسخ:
همش میگم خوبه باز فهمیدیم کار کیه:دی
قربونت عزیزم

چقدر خوبه قلمتون :))))

خیلی خوب گفته بودین.

پاسخ:
ممنونم لطف دارید.
کامنت های حال خوب کن زمانه را بشناسید!:دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">