بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

 

حالا که ساعت نزدیک ۵ صبح است و من مثل همیشه نشسته ام در تاریکی و پشت پسرم میزنم که از خوابش پریده است و همه چیز مثل همیشه هست اما چندساعت قبل دنیا برایم انگار تمام شدنی بود. من چندساعت قبل زیر سقف همین خانه با دو دستم سَرَم را گرفته بودم و از سردردی وحشتناک که حتی نمیتوانم توصیف اش کنم گریه میکردم، داد میزدم و به همسرم التماس میکردم کمکم کن دارم میمیرم و او مستاصل هرچنددقیقه یکبار کیسه ی داروهای یخچال را میگشت و هر مُسکنی پیدا میکرد می آورد و هی می آمد سَرَم را بغل میکرد ماساژ میداد تا بلکه خوب شود و من هر لحظه بیشتر از قبل از درد گمان میکردم که دیگر صبح فردا را نخواهم دید. تمام سَرَم مخصوصا پَس سَرَم درد میکرد، آنقدر که تحمل حتی کش مو و خود موهایم را هم دیگر روی سرم نداشتم و وسط هق هق هایم به همسرم میگفتم یک قیچی بیاور موهایم را از ته بزن که نمیتوانم تحملشان کنم. سَرَم روی بدنم سنگینی میکرد، حالت تهوع پیدا کرده بودم، سرگیجه داشتم و هیچ مُسکنی انگار رویم جواب نمیداد. چندبار درد به جایی رسید که به سراغ لباس هایم رفتم تا بپوشم و برویم دکتر و هربار به جایش لبه ی تخت نشستم و فکر کردم آخر در این نصف شب و سرما و بی ماشینی پسرِ مریضم را چه کنیم و دوباره در درد خودم جان میدادم... وسط اشک ها و ناله ها گفتم توروخدا بعد از من مراقب پسرم باش، قول بده... همسرم هم میگفت: دوباره زدی توو چرت و پرت!...میگفت دراز بکش سَرت بهتر میشود و دراز میکشیدم و بدتر میشد حالم. دوباره با گریه بلند میشدم و او هم مستاصل میگفت چکار کنم برایت؟... دروغ چرا اصلا مراعاتِ نوشتن چرا، در آن لحظه سَرَم توی بغل اش حداقل آرام تر بود تا در هر حالت دیگری...میگفتم فقط بنشین من سرم را بچسبانم بهت، فقط همین...مدام گریه میکردم و دلم میخواست از درد بمیرم... سَرَم بین دستانش بود که وسط درد بینهایتم گفتم آخر این دنیا چیست که همش درد و رنج است؟ گفت آره یک روز همه چیز تمام میشود و آنروز میگوییم آخیش راحت شدیم!... به اصرارش دراز کشیدم بلکه خوابم ببرد، سرم را روی دستش گذاشته بودم و پسرم را که ما بین ما دراز کشیده بود و داشت چشمانش بسته میشد را نگاه میکردم، پسرم را بوس میکردم و اشک هایم روی دست همسرم میچکید و در دلم به پسرم میگفتم آخر دنیای تو بدون من چقدر وحشتناک سپری خواهد شد؟ چه کسی مراقبت خواهد بود مامان ؟ چه کسی اصلا برای تو دلسوزی خواهد کرد؟ آخر چه کسی به اندازه ی من تو را دوست خواهد داشت و برای تو خواهد مرد؟ از تصور پسر‌ِ بی مادر شده ام و دنیای بی مادر برای او درد بزرگ تری در قلبم ایجاد شده بود اما یک لحظه با خودم گفتم چه میگویی؟ خدا هنوز هست و قطعا از تو به او مهربان تر است. درد سَرَم آنقدر عمیق تر و وحشتناک تر از قبل شده بود در حالت درازکشیده شده که میخواستم حداقل آخرین تصویری که از دنیا دیده ام همین باشد، من روی دست همسرم و پسرم روی دست من و بغل من. موهای پسرم را کنار زدم، بوسش کردم و گفتم مامان من تو را خیلی دوست دارم همیشه یادت باشد باشه؟... صورتش را آورد جلو که او هم بوسم کند... بازوی همسرم که زیر سرم بود را بوس کردم، دستش را بیشتر به خودم چسباندم، اشهدم را از شدت دردی وحشتناک و بی پایان خواندم، چشمانم را بستم و یادم نمی آید از درد کِی خوابم برد و یادم نمی آید دوباره کِی فهمیدم که هنوز زنده ام و یک طرفم پسرم خوابیده است و طرف دیگرم همسرم و خدا دوباره فرصت داد تا من باشم و قلب چپ و راستم و این قاب سه نفره.

نظرات (۷)

  • دُردانه ‌‌
  •  

    خدا رو شکر که بهتری

    من این عرقیجات و گیاهان دارویی رو نمی‌شناسم و اعتقاد هم ندارم بهشون. ولی وقتی حالم بده و مسکن جواب نمی‌ده مامانم می‌گه بیا این مثلاً بیدمشک، کاسنی، یا حالا هر چی که اسمشو نمی‌دونمو بخور. بعضی وقتا می‌خورم. بی‌تأثیر نیستن. ببین کدوما خوبه برات، بگیر برای یه همچین مواقعی.

    پاسخ:
    ممنون
    نمیدونم والا آخه چی خوبه. یه بار واران دارچین رو گفته بود که میزنی به پیشونیت و سردردت خوب میشه و دو سه باری امتحان کردم واقعا هم جواب میده فقط بدیش اینه که پیشونیت بعدش وحشتناک میسوزه و اتفاقا دیشب همسرمم یه بار گفت میخوای اون روشی که دوستت گفته رو امتحان کنم دارچین بزنم؟ نمیدونم چرا یادم رفت.

    عزیزدلم😔😔😔

    اشکم دراومد با پستت.

    الان چطوری؟

    به نظرم سردردهات عصبیه.

    بس که نگران حال پسرت بودی و مریضی خودتت.

    یه خبر بده از خودت

    پاسخ:
    از خواب که بیدار شدم سرم درد نمیکرد ولی تمام پشتم گرفته انگار که مثلا غذا گیر کرده باشه ستون فقرات پشتم!
    والا من همیشه سردردام طوری بود که پیشونیم درد میکرد و دکتر گفته بود این مدل سردرد از معده ست ولی دیروز اصلا متفاوت بود و پس سرم و کل سرم درد میکرد و تجربه نکرده بودم همچین دردی رو.
    الان خوبم ممنونم :)

    شفات همین قاب سه نفره است و درمان همین قاب هم تویی.

    پس خدا حفظتون کنه برای هم.

    پاسخ:
    ممنون عزیزم
  • آقای فِلینت
  • اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ

    پاسخ:
    الهی آمین
  • ویــ ـانا
  • انشالله سایه شما و همسرتون همیشه رو سر فرزند نازنینتون باشه❤️💫🥺

    پاسخ:
    ممنون عزیزم

    الهی بگردم 

    قبل این که این پست رو بذاری همه اش تو فکرت بودم و می گفتم ایشالا پسرش بهتر شده باشه چقدر تو شرایط سخت روحی بوده این دختر تو این مدت 

    و خب حسابی فیلم هندی کردی اشکم در اومد تو این پست 

    امیدوارم همیشه خوب باشی 

    و این که سردرد خیلی کصافته.... سال ها درگیرش بودم و واقعا آرزوی مرگ می کردم حینش این دو سال اخیر شدید تر شده بود و اتفاقی خداروشکر راه حلش پیدا شد واسه ام 

     

    سلامت و شاد باشی و سایه هاتون بالا سر همدیگه باشی "مادر پدر فرزند همسر "

    پاسخ:
    ممنون عزیزم
    فیلم هندی شد دیگه دست من نبود:)
    من همیشه سردردام معمولا مواقع خستگی میاد و حوالیه پیشونیم درد میکنه و به دکتر که گفتم گفته بود این مدل سردرد که پیشونیه از معده ست‌. ولی دیشب کلا تا حالا تجربه نکرده بودم این سردرد رو. خیلی درد وحشتناکی بود واقعا تحمل سرم رو روی بدنم نداشتم. 
    ممنون عزیزم

    پیگیری کن دختر 

    قلبم درد گرفت که 

    خوبی الان 

    پاسخ:
    خیلی بی علتم نیست و علتش رو تقریبا میدونم چیه
    عزیزم:)
    آره عزیزم خوبم الحمدالله

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">