زمان هم که همه چیز را از خاطرت برده باشد، مغز هم که به فراموشی رسیده باشد، اما هنوز خواب ها، این خواب های لعنتی روح را میبرند درست وسط یک مشت خاطراتی مینشانند که وقتی از خواب میپری فقط زار زار گریه میکنی از دلتنگی. از دلتنگی برای روزهایی که برنمیگردد، آدم هایی که برنمیگردند، سالهایی که برنمیگردند و لعنت به هرچه که دیگر بر نمیگردد...