زندگی ما بدین شکل است که یا همسرم ناهار سرکار است یا ناهار خانه است، روزهایی که به ظاهر خانه است هم سرکار است و اصولا معلوم نیست کی می آید، شش بعدازظهر، دوازده ظهر، سه بعد از ظهر و...یعنی به هرحال او یک مرد ایرانی ست و ناهار باید وجود خارجی داشته باشد، حالا روزهایی که کلا سرکار است که خب از شب قبل شام بیشتر درست میکنم میدهم فردا هم با خودش ببرد، روزهایی هم که به ظاهر ناهار به خانه می آید چون اصلا معلوم نیست چه ساعتی می آید فلذا باز معمولا از شب قبل اضافه درست میکنم که هروقت آمد بخورد. خودم هم معمولا ناهار نمیخورم و یکدفعه با همسرم شام میخوریم، بخواهمم بخورم هرچه در یخچال باشد میخورم و خیلی کم یا بهتر است بگویم اصلا پیش نمی آید که من بلند شوم صرفا برای خودم تکی ناهار درست کنم؛ اما خب امروز به قدری آنچه در پست پایین شرحش دادم را هوس کرده بودم که از ۷ صبح به عشق پختن و خوردنش خوابم نمیبرد:|...
حالا درست است که عکس مال ساعت یک ظهر است، درست است که من سینه خیلی دوست ندارم اما برای اینکه پسرم از صدای تلق تولوق مواد غذایی داخل فریزر بیدار نشود مجبور شدم اولین تکه مرغی که به دستم آمد را بپذیرم، درست است که خیار نداشتیم تا سالاد خیار گوجه هم درست کنم اما دیدید بعضی غذا ها همچین گوشت میشود میچسبد به تن آدم، این دقیقا از آن مدل ها بود، شاید چون طعم مرغ های مادربزرگم را میداد.
#آخ قلبم
# کی میشه بشی همسایه مون _بیاری نذری برامون 🤣 " با لحن آهنگ کی میشه رد بشی از کوچه مون"
#نوش جان