بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

 

زندگی ما بدین شکل است که یا همسرم ناهار سرکار است یا ناهار خانه است، روزهایی که به ظاهر خانه است هم سرکار است و اصولا معلوم نیست کی می آید، شش بعدازظهر، دوازده ظهر، سه بعد از ظهر و...یعنی به هرحال او یک مرد ایرانی ست و ناهار باید وجود خارجی داشته باشد، حالا روزهایی که کلا سرکار است که خب از شب قبل شام بیشتر درست میکنم میدهم فردا هم با خودش ببرد، روزهایی هم که به ظاهر ناهار به خانه می آید چون اصلا معلوم نیست چه ساعتی می آید فلذا باز معمولا از شب قبل اضافه درست میکنم که هروقت آمد بخورد. خودم هم معمولا ناهار نمیخورم و یکدفعه با همسرم شام میخوریم، بخواهمم بخورم هرچه در یخچال باشد میخورم و خیلی کم یا بهتر است بگویم اصلا پیش نمی آید که من بلند شوم صرفا برای خودم تکی ناهار درست کنم؛ اما خب امروز به قدری آنچه در پست پایین شرحش دادم را هوس کرده بودم که از ۷ صبح به عشق پختن و خوردنش خوابم نمیبرد:|... 

حالا درست است که عکس مال ساعت یک ظهر است، درست است که من سینه خیلی دوست ندارم اما برای اینکه پسرم از صدای تلق تولوق مواد غذایی داخل فریزر بیدار نشود مجبور شدم اولین تکه مرغی که به دستم آمد را بپذیرم، درست است که خیار نداشتیم تا سالاد خیار گوجه هم درست کنم اما دیدید بعضی غذا ها همچین گوشت میشود میچسبد به تن آدم، این دقیقا از آن مدل ها بود، شاید چون طعم مرغ های مادربزرگم را میداد. 

نظرات (۲)

#آخ قلبم 

# کی میشه بشی همسایه مون _بیاری نذری برامون 🤣 " با لحن آهنگ کی میشه رد بشی از کوچه مون"

#نوش جان 

 

 

 

پاسخ:
اون قدیما بود همه نذری میدادن الان خبری نیست:دی

کامنت بالا رو خوندم دیگه هیچی همین متوجه شدم نذری در حال حاضر نمیدن :))

 

نوش گیان ❤

دستت طلا هنرمند بانو ❤

پاسخ:
:/
ممنون عزیزم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">