خدایا از ما مادران خسته و بیخواب که دلشون میخواست امشب برن مصلی ای امامزاده صالحی چیزی ولی فکر کردن بچشون اذیت میشه و ممکنه سرما بخوره و نمونه، بعد اومدن توو خونه خودشون جوشن کبیر بخونن و قرآن به سر کنن و بگن الهی العفو و وسطای جوشن کبیر دوباره مجبور شدن فرو برن در نقش مادریشون و دقیقا از روی ساعت سه ساعت تمام مشغول خوابوندن فززندشون شدن و بعدشم که فرزندشون خوابید دیگه چشماشون شروع کرد به آلبالو گیلاس چیدن و دیگه جونی نداشتن که عرش الهی رو به لرزه دربیارن! و فقط به دلیل اینکه از سر شب چهره مرحوم مادربزرگشون جلو چشمشون بود یه سوره ملک خوندن و دونه دونه همه مرده های تووی ذهنشون رو اسم بردن تا خاله ی همسایه ی سابقشون رو و دست اخر کم آوردن و اونم یهو گفتن اصلا همه ی فوت شده ها توو همه جای دنیا و از ازل تا ابد این سوره ملک بهشون برسه و بعدشم همون طور توو عالم هپروت و نیمه هوشیار دعا کردن برای این و اون، دیگه خدایا خودت ازشون قبول بفرما و لطفا تمام چیزای خوب عالم ت رو امسال در سرنوشت این بندگان حقیرت بنویس هرچند میدونم اون دنیا میگی اگر نمیتونستی چطور تونستی پست بذاری توو وبلاگت پس چموش؟... خدایا منم خودت افریدی ببین جیک جیک میکنم برات پس منم ببخش و بیامرز ای ارحم الراحمین.
چقدر یاد اون دیالوگ فیلم «مارمولک» افتادم که میگفت: فقط خداست که بین بندگانش فرق نمیگذارد...