حال خودم را در همین لحظه و ساعت خریدارم، همین لحظه ای که پسرکم خوابیده است و من بعد از دو روز بی وقفه خانه تکانی کردن و شستن و سابیدن و اوشین بازی کردن و فی الواقع له و کمپوت گلابی شدن حالا سر صبر وسط اینهمه تمیزی و بوی عید دادنِ خانه تازه توانسته ام بنشینم و برای خودم هنزفری بگذارم و راغب بخواند و یک نسکافه با شکلات مورد علاقه ام بخورم. یعنی از ته دلم: آخییییش....
+ یعنی اگر بگویم من در این دو روز چقدر کار کرده ام و چقدر با بچه کوچک که همه جا دنبالت می آید و چسبیده به پایت همه چیز سخت تر میشد، بیشتر به این موضوع پی میبرید که من گلی هستم از گل های بهشت که یک روز خدا آسمانش را شکاف داد و مرا از ان بالا انداخت در دامان همسرم و خوشا به حالش!:|
تیترو :))