بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

سر نماز بودم، سرش رو از روی بالش آورده بود بالا و تقلا میکرد از بالش رد بشه و برسه بهم، تازه تازه داره چهار دست و پا راه رفتن رو یاد میگیره...بلند بلند بهش گفتم: من حاضرم خدا از عمر من کم کنه ولی به عمر تو اضافه کنه عزیز دل مادر...صدای همسرم از اون دورا اومد که میگفت: خدا نکنه‌...