فرهنگ آپارتمان نشینی همان چیزی ست که خیلی از آپارتمان نشین ها از آن بی بهره اند. در کنار نداشتن فرهنگ آپارتمان نشینی عده ای هم گمان میکنند چون مستاجرند پس راحتند و اصولا تعهدی ندارند برای همان خیلی خودشانند!... امشب دقیقا سه بار قصد کردم چادر نمازم را بکشم سرم بروم پایین تذکر بدهم اما خب هربار با جمله ی " ولش کن بچه ست" توسط جناب همسر که مرا به صبر پیشه کردن دعوت میکرد نشستم سر جایم و انصافا دلم میخواست در خانه مان را باز میکردم و صدایم را می انداختم در سرم و داد میزدم دوازدهه شبه مثلا بچه هاتونو ول ندین توو راهرو، خجالتم خوب چیزیه! ولی خب من اهل این هارت و پورت ها نیستم نهایت میرفتم میگفتم نوزادم هی میپرد لطفا بچه تان را به خانه ببرید! ... همسایه ی طبقه پایینی مان امشب بچه اش در طی فواصل زمانی مختلف که همه در بازه ی شب بود هی در راهرو جیغ میزد پاهایش را روی زمین میکوبید یعنی قشنگ حالتی که دلت میخواست بروی یک دل سیر سیاه و کبودش کنی! تعحبم فقط از همسایه های بی بخارمان هست که چرا هیچکس هیچی نمیگفت. و جالبی قضیه این است که والدین وی نه او را دعوا میکردند نه او را به خانه میکشاندند و نه اصلا به دسته ی عینکشان بود که ساعت دوازده شب است و اینجا یک آپارتمان است و همه خسته و کوفته سر روی بالش گذاشته اند. الحمدالله دارند از این ساختمان میروند تا در یک آپارتمان دیگر بی فرهنگی شان را به منصه ظهور برسانند.